در اين نبرد حمزة بن عبد المطلب عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم به شهادت رسيد و رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم جراحت برداشت و دندانهاى پيشين فك زيرين آن حضرت شكست و لب وى شكافته شد و خون از چهره نازنينش جارى گشت. او در حالى كه خون را از صورت مبارك خود پاك مىكرد، فرمود:
مردمى كه صورت پيامبر خود را از خون خضاب كردند، چگونه روى رستگارى مىبينند، درصورتىكه پيامبر، آنها را به پرستش خدا دعوت مىكند.۱
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم در اين نبرد بهاندازهاى جنگيد كه كمانش قطعهقطعه شد و زمانى كه ابىّ بن خلف به قصد كشتن پيامبر به آن حضرت حمله برد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم با واردكردن ضربتى بر او، وى را به هلاكت رساند و على بن ابى طالب عليه السّلام، از خود دلاورى و شجاعت بىنظيرى نشان داد. وى هركس را كه به سمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم پيش مىآمد، از دم تيغ مىگذراند. در اين هنگام جبرئيل بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم نازل شد و عرضه داشت:
اى رسول خدا! اين معناى جانبازى است.
پيامبر فرمود:
«إنّه منّى، و أنا منه»؛
او (على) از من است و من از او.
جبرئيل گفت: و من از شمايم، سپس پيامبر صدايى شنيد كه مىگفت:
«لا سيف إلّا ذو الفقار و لا فتى إلّا على»؛۲
جوانمردى مانند على و شمشيرى چون ذو الفقار وجود ندارد.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم و بقيه مسلمانانى كه با آن حضرت بودند به سمت كوه عقب نشستند و صحنه پيكار آرامش يافت و ابو سفيان با گفتن جمله «اعل