شرط توحيد
7. «اذا قال العبد: «لا اله الّا اللّه» فينبغى أن يكون معه تصديق و تعظيم، و حلاوة و حرمة، فاذا قال: «لا اله الّا اللّه» و لم يكن معه تعظيم، فهو مبتدع، و إن لم يكن معه حلاوة فهو مراء. و اذا لم يكن معه حرمة فهو فاسق»؛۱
7. هرگاه بندهاى جمله «لا اله الّا اللّه» را بر زبان آورد شايسته است آن را با دلش نيز تصديق كند و ارج نهد و شيرينى آن را احساس كند و براى آن احترام قائل شود. لذا آنگاه كه بگويد: «لا اله الّا اللّه» و آن را ارج ننهد، بدعتگذار و اگر شيرينى آن را احساس ننمايد، رياكار و اگر بدان احترام نگذارد، فاسق است.
رحمت الهى
8. «إنّ رجلين كانا فى بنى اسرائيل، أحدهما مجتهد فى العبادة و الآخر مذنب، فجعل يقول المجتهد: أقصر عمّا انت فيه، فيقول: خلّنى و ربّى، حتى وجده يوما على ذنب استعظمه، فقال: أقصر، قال: خلّنى و ربّى، ابعثت علىّ رقيبا؟ فقال:
و اللّه لا يغفر اللّه لك و لا يدخلك الجنة، فبعث اللّه اليهما ملكا فقبض ارواحهما فاجتمعا عنده، فقال للمذنب: ادخل الجنّة برحمتى، و قال للآخر: أتسطيع أن تحظر على عبدى رحمتى؟ فقال: لا، يا ربّ، قال: اذهبوا به الى النار»؛۲
8. ميان بنى اسرائيل، دو مرد، يكى در عبادت كوشا و ديگرى گنهكار وجود داشت.
روزى فرد عابد به گنهكار گفت: دست از كارهايت بردار، او در پاسخ عابد گفت: مرا با پروردگار خويش واگذار. تا اينكه روزى عابد او را در حال گناه مشاهده كرد و اين كار برايش بسى بزرگ جلوه كرد، لذا بدو گفت: دست از گناه بردار، وى در پاسخ اظهار داشت: مرا با پروردگارم واگذار، آيا تو بر مراقبت از من گمارده شدهاى؟ عابد