سوم: شهادت مؤلّف هر كتاب، به صحّت روايات آن كتاب. ۱
چهارم: جامعيت فقهى آنها. ۲
با نظر به وجوه چهارگانه ياد شده، سيّد بحر العلوم به صحّت روايات كتاب من لا يحضره الفقيه، تصريح مى كند و با انتساب همين عقيده به صاحب معالم، متذكّر مى شود كه اصحاب ما، بر نقل اقوال شيخ صدوق، اجماع دارند و ديدگاه او را در مسائل اجماعى و اختلافى، به ديده اعتبار مى نگرند و قول وى را در توثيق و تعديل راويان، مى پذيرند و به طور خاص، بر كتاب من لا يحضره الفقيه او اعتماد مى كنند. سيّد بحر العلوم با استناد به قوّت حفظ و حسن ضبط شيخ صدوق، تثبّت او در روايت و ضمانت، وى به صحّت روايات كتاب من لا يحضره الفقيه، اين كتاب را بر سه كتاب ديگر از كتب اربعه، مقدّم دانسته است. ۳
قسمت مشيخه كتاب من لا يحضره الفقيه ـ كه در صفحات پيش، درباره اش سخن رفت ـ ، يك منبع مهم و ارزشمند رجالى است. از سده هشتم، علّامه حلّى و به تبع او ابن داوود، در كتب رجالى خود، به بحث درباره رجال مشيخه صدوق پرداختند. در سده يازدهم، اين بحث تحت عنوان عنوان هاى گوناگونى چون شرح يا تعليقه و حاشيه بر كتاب من لا يحضره الفقيه و يا بر مشيخه و يا رجال كتب اربعه، دنبال شد. يكى از مباحث مهم كه در برخى از اين كتاب ها به خوبى به آن پرداخته شده، مراسيل كتاب من لا يحضر و اعتبار آنهاست. مراد تفرشى، شاگرد علّامه مجلسى و سيّد حسين خوانسارى، افزون بر تأليف كتاب نقد الرجال ـ كه درباره رجال كتب اربعه است ـ ، شرحى نيز بر كتاب من لايحضره الفقيه نگاشت كه به التعليقة السجّادية معروف است. ۴ وى از 5963 حديث كتاب من لايحضره الفقيه، 2050 حديث را مرسل ذكر كرده و همين