معنايى به كار برده اند كه حاكى از رياست يا اولويت در تصرّف است؛ مانند شعرى كه اخطل در مدح عبد الملك بن مروان سروده است. شيخ مفيد متذكّر شده كه اخطل شاعرى است كه همگان بر خبرويت و سرآمدىِ او در زبان عربى و لغت، اذعان دارند. نمونه ديگر، قصيده معروف كميت بن زيد است؛ كسى كه در تفسير قرآن، به شعر او استشهاد شده و همگان بر فصاحت و معرفت او به لغت، هم زبان اند. چگونه مى توان پذيرفت كه چنين فردى، لفظ را در معنايى به كار برده باشد كه در لغت، هرگز در آن معنا به كار نرفته است؟! همچنين، قيس بن سعد بن عباده در قصيده اى كه هيچ كس از اهل نقل، در آن ترديد نكرده است و نيز حسّان بن ثابت شاعر رسول خدا صلى الله عليه و آله كه در دوره جاهليّت و اسلام، سرآمد فصحا بود. ۱
ذكر اين كه برخى از اهل لغت، معناى رياست و تصرّف را براى مولا ذكر نكرده اند، اين استدلال را سست نمى كند؛ چراكه براى يافتن معناى واژه، قول اندكى از اهل لغت، بسنده نيست و از ديگر سو، ذكر نكردن اين معنا دلالت بر نفى آن در نظر آنان نمى كند. اين عدّه، معناى «اولويت در تصرّف» را ذكر نكرده اند، نه اين كه آن را انكار نموده اند.
شيخ مفيد پس از پايان مناظره، تحت عنوان «فصل» به چند مطلب اشاره كرده است. موضوع فصل اوّل، احتمال جهل، عناد يا تأويل بر حسب اعتقاد درباره شعرا و اصحاب لغتى است كه به آنها اعتماد شده است. به نظر شيخ مفيد، اين احتمال قابل اعتنا نيست؛ زيرا به سدّ باب علم به لغت، مى انجامد.
در فصل دوم، به نكته اى از كتاب غريب اللغة ى ابو عبيده استشهاد كرده است. ابو عبيده عبارت قرآنى « هُوَ مَوْلَاكُمْ » را به «أولى بكم» تفسير كرده است. در اين فصل، به شعر لبيد نيز استشهاد شده است.