نگارش حدیث در عصر پیامبر(ص) و در دوران خلفا بیان و سپس آثار منع تدوین حدیث و آغاز مجدد نگارش حدیث مورد بررسی قرار گرفته است.
نگارش سخنان پیامبر اکرم(ص) از آغاز تا پایان سده اوّل هجری، دوران پرفراز و فرودی را گذرانده است.
در ابتدا و در حضور پیامبر(ص)، روایات ایشان نوشته می شد، ولی پس از رحلت پیامبر(ص) و در دهه دوم هجرت، کتابت روایات نبوی متوقّف شد. دلایل و بهانه های گوناگونی برای این محدودیت، بیان شده است که هیچ کدام قابل اعتنا نیستند.
کاهش نگارش حدیث در دوران طولانی نزدیک به یکصد سال، آثار و پیامدهای ناگواری نسبت به معارف دینی، بویژه سنّت نبوی پدید آورد.
در نهایت، در سال ۱۰۰ هجری، ممنوعیت کتابت برداشته شد و به تدریج فرهنگ مکتوب، جایگزین فرهنگ شفاهی شد و روایات نبوی، کتابت و تدوین شدند. مجموعه مباحث مرتبط با این قضایا را با تفصیل بیشتری بررسی می کنیم:
-
نگارش حدیث در عصر پیامبر(ص)
کتابت و ثبت سخنان رهبران و شخصیت های مهم و تأثیرگذار، شیوه ای کهن و عقلایی است که موجب ماندگاری و بقای متون مهم می شود. این شیوه برای یادگیری دقیق متون مهم و تأثیرگذار، از دیرباز در میان مردمان رایج بوده است. از این رو، طبیعی است که نگارش روایات پیامبر(ص) نیز در میان پیروان ایشان پدید آمده و رواج یابد.
بر پایه روایات نبوی، شیوه کتابت روایات نبوی، توصیه شخص پیامبر اکرم(ص) به اصحاب بود که بدانان می فرمود:
این دانش را بنویسید.
[۱]
یا می فرمود:
دانش را با کتابت، در بند کرده، [نزد خود] حفظ کنید.
[۲]
همچنین می فرمود:
این علم را بنویسید که در دنیا یا آخرت، به شما سود می رساند.
[۳]
گاه برخی افراد در باره نوشتن روایات پیامبر اکرم(ص) پرسش می کردند و ایشان، نگارش آن را تأیید می کرد. از جمله، رافع بن خدیج می گوید:
از پیامبر خدا(ص) پرسیدم: آیا ما سخنانی را که از شما می شنویم، مکتوب کنیم؟ فرمود: «آنها را بنویسید. هیچ اشکالی ندارد».
[۴]
پس از فتح مکه، پیامبر اکرم(ص)، خطبه ای خواند و احکامی در باره مکه بیان کرد. پس از پایان سخن، مردی یمنی به نام ابوشاه (ابو شاة)، از پیامبر اکرم درخواست کرد تا سخنان ایشان، برای او نوشته شود. پیامبر اکرم به اصحاب خویش دستور داد:
این خطبه را برای ابوشاه بنویسید.
[۵]
شخصی خدمت پیامبر(ص) رسید و از کم حافظه بودن خود، شکایت کرد. پیامبر اکرم(ص)به دستان او اشاره کرد و فرمود:
از دستت، کمک بگیر و این آثار را مکتوب کن.
[۶]
امام علی(ع) و نگارش احادیث پیامبر(ص)
امام علی(ع)، نقش اصلی و بی نظیری در کتابت حدیث نبوی داشت و نخستین و بزرگ ترین نگارنده احادیث پیامبر(ص)بوده است. ایشان، نگارش پیمان نامه های رسمی پیامبر(ص) را بر عهده داشت و افزون بر آن، مجموعه های «صحیفه امام علی(ع)» و «کتاب امام علی(ع)» را نیز از سخنان ایشان، گرد آورده است.
«صحیفه امام علی(ع)»، نوشتار کوچکی از سخنان پیامبر(ص) است که به غلاف شمشیر امام علی(ع) متصل و همیشه همراه ایشان(ع) بوده است.[۷]این نوشتار، در مصادر معتبر حدیثی اهل سنّت، فراوان یاد شده و نزد آنان، مشهور است. احادیث آن نیز در کتاب های معتبر حدیثی اهل سنّت، نقل شده اند.
نام این صحیفه، ده بار در صحیح البخاری، سه بار در صحیح مسلم و پنج بار در دیگر کتاب های مشهور اهل سنّت، آمده است که مجموعا نُه حدیث را حکایت کرده اند.[۸]
کتاب امام علی(ع)، کتابی بزرگ بوده که ذکر آن و روایاتش در منابع حدیثی شیعه، پُرتکرار است. اهل بیت(ع)نیز بدان استناد کرده و احکامی از آن را برخوانده اند.[۹]
شیوه تدوین این کتاب، بدین صورت بوده است که پیامبر(ص)، مطالب مختلفی را بر امام علی(ع) املا می کرد و ایشان نیز آنها را به نگارش در می آورده است.
اُمّ سلمه، همسر پیامبر(ص) می گوید:
پیامبر خدا(ص) در حالی که علی(ع) نزد وی بود، پوستی دبّاغی شده خواست. ایشان، پیوسته املا می کرد و علی(ع) می نگاشت تا آن که داخل پوست و پشت گوشه های آن، از نوشته پُر شد.
[۱۰]
امام علی(ع) در باره محتوای این کتاب فرموده است:
تمام آیاتی که خداوند متعال بر محمّد(ص) نازل کرد، با املای پیامبر خدا و خطّ خودم در نزد من است. تأویل تمام آیات نازل شده، حلال ها و حرام ها، حد، حکم و هر چیزی که امّت تا روز قیامت به آن محتاج است، حتّی دیه اندک جراحت، با املای پیامبر خدا و خطّ من، نوشته شده و موجود است.
[۱۱]
در توصیف این کتاب، آمده است: صحیفه ای از پوست به طول هفتاد ذراع است و آن هنگام که همچون طومار جمع می شده، به کلفتی ران شتر بوده است.
کتاب های دیگری به خطّ امام علی(ع) با اسامی «جامعه»،[۱۲]«جَفر»[۱۳]و «صحیفة الفرائض»،[۱۴]معرّفی شده اند که خصوصیاتی شبیه کتاب امام علی(ع) دارند.[۱۵]
کتابت فرمان های پیامبر(ص)
گروه دیگری از نگاشته های حدیثی دوره پیامبر(ص)، فرمان ها، دستور العمل ها، معاهدات و نامه های حکومتی هستند که حجم انبوهی دارند.
مجموعه این نگاشته ها، از جمله به همّت مرحوم آیت اللّه علی احمدی میانجی، در کتاب مکاتیب الرسول(ص)، در چهار جلد، گرد آمده و انتشارات دار الحدیث، آن را منتشر کرده است. این کتاب، سند بارزی بر رواج کتابت سخنان پیامبر(ص) در زمان ایشان است.
نگارش حدیث از سوی دیگر اصحاب
اصحاب دیگری که سواد خواندن و نوشتن داشتند و اهمّیت سخنان پیامبر(ص) را درک می کردند، به یادگیری و نگارش سخنان پیامبر اکرم(ص)، اهتمام داشتند.
سلمان فارسی، انس بن مالک، عبد اللّه بن عبّاس و جابر بن عبد اللّه انصاری، از جمله صحابیانی بودند که احادیث پیامبر(ص) را می نوشتند.[۱۶]ابوبکر نیز پانصد حدیث از پیامبر(ص) نوشته بود که در زمان خلافت خود و به بهانه جلوگیری از اختلاف، آنها را آتش زد.[۱۷]خلیفه دوم نیز در دوره خلافت خویش، از صحابیان پیامبر(ص)خواست تا نگاشته های روایی خود را نزد او بیاورند. آنان، نوشته های حدیثی خود را در مسجد، گِرد آوردند که مجموع آنها به صورت پشته ای درآمد و سوزانده شد.[۱۸]این گزارش آشکار می کند که شمار در خور توجّهی از صحابه، حدیث نگار بوده اند.
عبد اللّه بن عمرو بن عاص نیز از جمله نگارندگان حدیث در عصر پیامبر(ص)بوده است[۱۹]. او می گوید:
من هر آنچه از پیامبر خدا(ص) می شنیدم، می نوشتم و مقصودم آن بود که آنها را حفظ کنم. برخی قریشیان، مرا نهی کرده، گفتند: تو همه سخنان پیامبر خدا(ص) را می نویسی، در حالی که پیامبر خدا هم مانند دیگر افراد، انسانی است که در حالت خشنودی یا ناخشنودی سخن می گوید؟ من، دست از نوشتن کشیدم و این نکته را با پیامبر خدا(ص) در میان گذاشتم. فرمود: «بنویس. سوگند به کسی که جان من در دست اوست، از این دو لب، جز سخن حق خارج نمی شود».
[۲۰]
توصیه به نگارش روایات نبوی تا آخرین روزهای حیات ایشان، ادامه داشت. تنها چهار روز قبل از رحلت پیامبر(ص)، از حاضران خواست تا قلم و دواتی بیاورند تا ایشان، متنی را کتابت کنند که با وجود آن، امّت اسلامی هرگز گم راه نشوند.[۲۱]
متأسّفانه، این درخواست پیامبر(ص) با اعتراض و بگو مگوی برخی، کنار نهاده شد.
ابن عبّاس، داستان جلوگیری نگارش حدیث پیامبر(ص) از سوی این چند نفر را با حالتی حزن انگیز، گزارش کرده است.[۲۲]
-
نگارش حدیث در عصر خلفا
در زمان حیات و در حضور پیامبر(ص) و گاه به امر ایشان، روایات نبوی نوشته می شد.[۲۳]اگر چه گاه زمزمه هایی دالّ بر مخالفت با نگارش همه سخنان پیامبر(ص)گزارش شده است، ولی این مخالفت ها در خور توجّه نبوده و بازتاب جدّی در میان اصحاب پیامبر(ص) نداشتند.
گزارشی که از عبد اللّه بن عمرو بن عاص نقل شد، مخالفت افرادی سرشناس و تأثیرگذار[۲۴]از قبیله قریش را با نگارش سخنان پیامبر(ص) بازگو می کند. سبب مخالفت این افراد، سخن گفتن پیامبر(ص)در حالت خشنودی یا ناخشنودی ایشان است که ظاهراً ناظر به تعریف و تمجیدهای پیامبر اکرم(ص)از برخی اصحاب خویش و صفات نیکوی آنان، یا نکوهش صفات زشت و ناپسند برخی دیگر از آنان است و آنان در بیان احکام فقهی یا آموزه های تفسیری، مخالفتی ندارند.
روشن است که این گروه، این ستایش ها و نکوهش ها را به ضرر خود و منافع خود در آن دوره، یا در دوران پس از پیامبر(ص) می دیده اند، ولی سخن به گونه ای مطرح شده است که حکایت از حبّ و بغض شخصی پیامبر(ص)نسبت به افراد، بدون منشأ وحیانی دارد.
به نظر می رسد معترضان به نگارش سخنان پیامبر(ص)، همان گروهی هستند که پس از رحلت ایشان، دیدگاه خود را در عدم نگارش حدیث نبوی به همه مسلمانان، ابلاغ و آن دیدگاه را اجرایی کردند. شعار اصلی این گروه، «حسبُنا کتاب اللّه » بود که آن را به گونه های متفاوت بیان می کردند.
دوران خلفا
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، جریان حاکم تلاش کرد تا با توصیه، بخش نامه و حتّی تهدید، نگارش و تدوین و نقل روایات پیامبر(ص) را متوقّف سازد.
خلیفه اوّل، نخستین گام را در این مسیر برداشت. عایشه، همسر پیامبر(ص) و دختر خلیفه اوّل می گوید:
پدرم، احادیث پیامبر(ص) را گردآوری کرده بود که شمار آنها به پانصد حدیث می رسید. شبی ناراحت بود و در بستر خود، آرام و قرار نداشت. صبحگاه، مرا خواست و گفت: دخترم! احادیث مرا بیاور. آنها را برایش بردم و او، همه آنها را در آتش سوزانید. وقتی از سبب آن پرسیدم، گفت: ترسیدم که بمیرم و این احادیث، نزد من باشد و در میان آنها حدیثی یافت شود که آن را از شخص موثّقی شنیده باشم، ولی او برایم دقیق گزارش نکرده باشد.[۲۵]
ذهبی در تذکرة الحفّاظ، با نقل گزارش دیگری از ابن ملیکه می نویسد:
پس از رحلت پیامبر خدا(ص)، ابوبکر، مسلمانان را گِرد آورد و گفت: شما احادیثی را از پیامبر(ص) نقل می کنید و در آن، اختلاف دارید، مردمان پس از شما هم اختلاف های بیشتری خواهند داشت. بنا بر این، هیچ سخنی را از پیامبر خدا(ص) نقل نکنید و اگر کسی از شما در این باره پرسش کرد، در پاسخ او بگویید: میان ما و شما، قرآن، حاکم است. حلال آن را حلال شمارید و حرام آن را حرام بدارید.[۲۶]
خلیفه اوّل با این سخن، حجّت معتبر و قابل استناد در میان مردم را منحصر به کتاب خدا (قرآن) دانسته و همه روایات نبوی را از دایره افاده و استفاده، خارج ساخته است.
در زمان خلیفه دوم، جلوگیری از تدوین حدیث، با شدّت بیشتری ادامه یافت.
اقدامات خلیفه دوم در راستای نگارش نیافتن روایات پیامبر(ص) در چند محور انجام شدند: نهی از تدوین سنن (احکام فقهی)،[۲۷]ممانعت از نگارش حدیث، پرهیز از نقل حدیث و در نهایت، قطع ارتباط تازه مسلمانان با اصحاب نقل کننده روایات پیامبر(ص).
خلیفه دوم، در ابتدا از اصحاب پیامبر(ص) در باره گردآوری سنن پیامبر اکرم(ص)، نظرخواهی کرد و آنان، موافقت خود را با این موضوع، اعلام کردند. پس از آن، خلیفه دوم به مدّت یک ماه با خود فکرکرد و در نهایت از اصحاب پیامبر(ص) خواست تا نوشته های حدیثی خود را نزد او بیاورند. پس از گردآوری همه احادیث، خلیفه، فرمان به سوزاندن همه میراث حدیثی پیامبر(ص) داد. توجیه خلیفه آن بود که دینداران پیش از شما، سنن پیامبرانشان را نوشتند و بدان تکیه کردند و کتاب خدا را کنار نهادند، ولی من هیچ چیز را در کنار کتاب خدا قرار نمی دهم.[۲۸]
همچنین خلیفه دوم، با ابلاغ بخش نامه ای به سراسر مناطق اسلامی، فرمان داد هر کس، نوشته ای از احادیث پیامبر خدا(ص) نزد خود دارد، آن را نابود کند.[۲۹]
در سال های بعد، او نقل روایات پیامبر(ص) برای مردم را نیز ممنوع کرد.
قرظة بن کعب، یکی از نمایندگان اعزامی خلیفه دوم به کوفه، می گوید:
هنگامی که ما [برای معلّمی] به سمت کوفه حرکت کردیم، عمر به مشایعت ما آمد و به ما این گونه سفارش کرد: اهالی کوفه با قرآن مأنوس اند. بنا بر این، با نقل حدیث پیامبر خدا(ص) آنها را مشغول نکنید.[۳۰]
این دستور خلیفه، سبب شد تا قرظة بن کعب، در مقابل درخواست مسلمانان کوفه از او برای نقل احادیث پیامبر(ص)، استنکاف ورزد و فرمان نهی خلیفه دوم را به مردم برساند.[۳۱]
خلیفه دوم، در سال های آخر عمر خود، برخی صحابیان، مانند: ابوذر و ابودرداء را که در نقل حدیث، فعّال بودند، از مناطق مختلف، فرا خواند و آنها را در مدینه نگاه داشت. اعتراض او به این افراد به دلیل بیان احادیث پیامبر(ص) در میان مردم بود.[۳۲]
برخی دیگر از افراد، همانند عبد اللّه بن مسعود و ابومسعود انصاری نیز از سوی خلیفه دوم، توبیخ شدند؛ زیرا روایات پیامبر اکرم(ص) را برای مردم، نقل می کردند.[۳۳]
ابوهُرَیره گفته است: ما در زمان عمر، نمی توانستیم روایات پیامبر(ص) را بیان کنیم تا زمانی که عمر از دنیا رفت.[۳۴]
خلفای بعدی نیز با استمرار این روش، نقل روایات پیامبر(ص) را ممنوع کردند.
عثمان، در زمان خلافت خود اعلام کرد:
هیچ کس حق ندارد حدیثی از پیامبر خدا(ص) نقل کند، مگر آن که آن حدیث در زمان ابوبکر و عمر، شنیده شده باشد.[۳۵]
جلوگیری از نوشتن و انتشار حدیث در دوره بنی امیه نیز ادامه داشت. معاویه، آشکارا بخش نامه ای این گونه صادر کرد:
از پیامبر خدا، روایت نقل نکنید.[۳۶]
او همچنین فرمان داد: هیچ کس حق ندارد حدیثی نقل کند، مگر آن که در زمان عمر نقل شده و او آن را تأیید کرده باشد.[۳۷]
درگذشت صحابیان و کشته شدن آنان در جنگ ها، سبب شد نسل های بعدی مسلمانان، بویژه تازه مسلمانان، با سنّت پیامبر(ص)، بیگانه و ناآشنا باشند و آگاهی آنان از اسلام، تنها در محدوده شکل رسمی ارائه شده از جانب حاکمان باشد. این شیوه، به تدریج به فرهنگ عمومی مسلمانان تبدیل شد، به گونه ای که کتابت و نگارش حدیث، امری منکر شمرده می شد.
سیره و سخن اهل بیت(ع)، مواجهه و مقابله با این تفکر، بدون ایجاد تنش در جامعه بود. از این رو، آنان خود، حدیث پیامبر(ص) را می نوشتند و اصحاب خویش را نیز به نوشتن حدیث، ترغیب می کردند.[۳۸]
-
آثار منع تدوین حدیث
نگارش نیافتن حدیث، پس از رحلت پیامبر(ص) ترویج شد، در زمان خلیفه دوم، رواج یافت و در دوره بنی امیه، به فرهنگ عمومی اهل سنّت، تبدیل شد. پس از مدّتی، نقل حدیث نیز ممنوع گشت و زیان جبران ناپذیری به فرهنگ و معارف اسلامی وارد آمد.
البته این سخن بدان معنا نیست که هیچ مکتوبی در طول این دوره طولانی نود ساله، نگاشته نشده، یا هیچ نسخه ای از آن دوران، باقی نمانده است. طبیعی است که برخی افراد در خفا، یا در زمان ها و مکان هایی خاص، کاری مخالفِ متعارف، انجام داده و صفحاتی را مکتوب کرده اند، ولی شمار این نگاشته ها بسیار اندک است[۳۹]و نشانه فرهنگ عمومی تلقّی نمی شود.
پیامدهای منفی این روند، بسیار اسف انگیز بود. تأسّف بیشتر آن که برخی پیامدهای خسارت بار آن در حوزه حدیث اهل سنّت، قابل جبران نیست. اگر فعّالیت ها و تلاش های ائمّه اطهار(ع) در دوره منع حدیث و پس از آن نبود، بسیاری از سنن پیامبر اکرم(ص) به طور کامل، نابود می شدند.
برخی پیامدهای منع کتابت حدیث، از این قرارند:
-
مخفی ماندن شمار بسیاری از سخنان پیامبر اکرم(ص)
سیاست منع از تدوین حدیث، سبب شد تا بسیاری از سخنان پیامبر اکرم(ص)در ذهن صحابیان بمانَد و به نسل آینده، منتقل نشود و با مرگ صحابیان، آن معارف نیز مدفون شوند.
منع از نوشتن حدیث، سوزاندن نگاشته های حدیثی، مخالفت با تدوین سنن، جلوگیری از نقل حدیث، آزار و اذیت ناقلان پُرحدیث و...، سبب شدند که جسارت مخالفت با فرهنگ حکومتی و تلاش برای نقل حدیث در میان صحابیان، کاهش یابد.
در کتاب صحیح البخاری، به نقل از مجاهد آمده است:
من تا مدینه، همراه عبد اللّه بن عمر بودم و نشنیدم که او حدیثی از پیامبر(ص)حکایت کند، بجز یک حدیث.[۴۰]
شعبی نیز مشابه این سخن را بیان کرده است:
من یک سال همراه عبد اللّه بن عمر بودم و با او نشست و برخاست داشتم و او حتّی یک حدیث از پیامبر اکرم(ص)برای من نقل نکرد.[۴۱]
البته برخی منابع شیعی، نقل نشدن حدیث از سوی عبد اللّه بن عمر را به دستور معاویه می دانند. در برخی منابع آمده است که معاویه به او پیام داد: «اگر گزارش شود که حدیث نقل می کنی، تو را خواهم کشت».[۴۲]
روشن است که این عمل با فرمان پیامبر اکرم(ص) که «حدیث مرا بشنوید و به دیگران منتقل کنید»،[۴۳]مخالف بود.
-
رواج احادیث جعلی
عدم کتابت و تدوین احادیث و در اختیار نبودن مرجع معتبر شناسایی و تمیز احادیث صحیح از متون غیر صحیح، سبب شدند تا زمینه فعّالیت برای جاعلان حدیث، در دوره های بعد فراهم آید و نااهلان و دنیامداران، اندیشه ها و تمایلات خود را به پیامبر اکرم(ص) نسبت دهند. از این رو، کسانی که در پی کسب قدرت، ثروت و مکنت بوده اند، یا وجاهت نزد حاکمان و قدرت مداران را طلب می کردند، با جعل حدیث مورد نظر آنان، خود را به آنها نزدیک ساخته و منافع خویش را تأمین می کردند. پدید آمدن نظریه عدالت صحابیان که نظریه ای سیاسی برای مقدّس نشان دادن همه اصحاب بود، زمینه جعل حدیث را گسترش داد و این جعلیات، گسترده شدند تا آنجا که در برابر بسیاری از احادیث مهم و اثرگذار، احادیث جعلی پدید آمدند.
-
اختلاف میان احادیث
ثبت نکردن احادیث، موجب آن شد که به دلیل خطا، نسیان و غفلت راویانی که تنها متّکی بر حافظه خود بودند، میان روایات، اختلاف پدید آید و این عوارض و آسیب ها، مقدمه ای بر ایجاد اختلاف روایات با یکدیگر شدند. تدوین حدیث، می توانست اختلاف های میان روایات را به شدّت کاهش دهد؛ ولی متأسّفانه، کتابت نشدن احادیث، سبب شد نقل های متفاوت و گوناگون از یک واقعه، معارض جلوه کنند و نقل های مکرّر و چند باره روایت، سبب دوری از متن اصلی و اوّلیه شوند.
-
اعتبار یافتن آرای خطاپذیر
هر نظام اجتماعی، نیازمند تکیه گاهی قوی و امین برای نظم بخشیدن به قواعد و قوانین حاکم بر جامعه است. تبلور این قوانین در جامعه اسلامی، در آموزه های قرآن و معصومان(ع) جلوه می کند. در این میان، اهل سنّت که تنها به عصمت پیامبر(ص) باور داشتند، برای رسیدن به تعالی خود و جامعه خویش، بیش از دیگران نیازمند ثبت سخنان پیامبر اکرم(ص)بودند. آن گاه که سخنان پیامبر(ص) ثبت و تدوین نشدند، آنان برای برآورده ساختن نیاز جامعه به قانون و مقابله با چالش پدید آمده، رو به سراب آوردند و قول و فعل غیر معصوم، یعنی گفتار و کردار خلفا، حکام، صحابیان و تابعیان را حجّت شمردند؛ زیرا نظام اجتماعی بدون آن، قادر به رفع آسیب ها و ترمیم چالش های موجود در جامعه نبود. خلفا، حکام، صحابیان و تابعیان نیز شخصیت های گوناگون و اخلاق متفاوتی داشتند و بدون در اختیار داشتن معیار حق و واقع، مطابق با ذوق و استحسان خویش، سخن می گفتند و حتّی در بسیاری موارد با یکدیگر مبارزه و منازعه می کردند. این ناهماهنگی و نابسامانی، سبب پدیدار شدن اختلاف های بیشتر در جامعه می شد.
-
دور کردن اهل بیت(ع) از صحنه سیاسی جامعه
جلوگیری از تدوین حدیث، سبب شد تا فضائل اهل بیت(ع) که بر زبان پیامبر خدا(ص)جاری شده بودند، فراموش شوند و امام علی، فاطمه و اهل بیت(ع)به فراموشی سپرده شوند. آن گاه که این فضائل از یادها رفتند، دیگر کسی در پی آن نبود که راه هدایت را از مسیر اهل بیت(ع) پی جویی کند. ۲۵ سال خانه نشینی امیر مؤمنان(ع)، بیست سال مهجوری امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و ۳۵ سال تنهایی امام سجّاد(ع)، نتیجه و ثمره منع از تدوین حدیث بود.
شادمانی اهالی شام پس از شهادت امیر مؤمنان(ع)، یا هنگام ورود کاروان اسیران به شام نیز نتیجه ناآگاهی شامیان از فضائل اهل بیت(ع)بود که به سبب منع از تدوین حدیث و جلوگیری از نقل آن پدید آمده بود.[۴۴]
-
زمینه سازی برای متّهم کردن فرهنگ اسلامی
در دو سده اخیر، مستشرقان، بویژه مستشرقان یهودی که در پی ضربه زدن به فرهنگ اسلامی و تحقیر آن بودند، از چالش پدید آمده پس از رحلت پیامبر(ص)، استفاده فراوان بردند. آنان با استناد به ضعف برخی احادیث و بزرگ نمایی آسیب های ایجاد شده در احادیث، در مقابل فرهنگ اسلامی، موضع گیری کرده، فرهنگ اسلامی را تمدّنی بی ریشه، یا برگرفته از اسرائیلیات، مطرح کردند. در صد ساله اخیر، نگاشته های فراوانی با این تفکر منتشر شده و بر فرهنگ اهل سنّت و اسلام هجوم آوردند.[۴۵]
البته اعتراض آنان، برگرفته از تاریخ حدیث اهل سنّت بود؛ زیرا فرهنگ اهل بیت(ع)، مصون از این آسیب ها بود که دوران فرهنگ مکتوب خود را از زمان پیامبر اکرم(ص) تا پایان دوره امام عسکری(ع) و در زمان غیبت صغرای امام مهدی(ع)ادامه داده بود، ولی آنان، عامدانه، کلّ فرهنگ اسلامی را هدف هجوم خود قرار دادند.
-
آغاز مجدّد نگارش حدیث
در قسمت های پیشین، یادآور شدیم که کتابت و تدوین حدیث، پس از رحلت پیامبر(ص)، مورد بی مهری قرار گرفت و در دوران خلافت خلیفه دوم، کتابت و تدوین سنن و حدیث، رسماً ممنوع شد.
دوران طولانی بیست و چند ساله خلافت خلیفه دوم و سوم، سبب نهادینه شدن این فرهنگ در میان اصحاب پیامبر(ص) گشت، به گونه ای که توصیه و تأکید امیر مؤمنان(ع)در دوران کوتاه خلافت ایشان نیز سبب تغییر این نگرش در فرهنگ اهل سنّت نشد.
پس از سال چهلم هجری و در دوران حاکمیت بنی امیه، این فرهنگ با شدّت بیشتری تبلیغ شد. بنی امیه، رویکردی غیر فرهنگی داشتند و عدم نگارش حدیث را ترویج می کردند، به گونه ای که نسل اوّل و دوم تابعیان، نگارش حدیث را امری ناپسند تلقّی کرده، نقل شفاهی و سینه به سینه را به عنوان ارزش، مطرح می ساختند.
روشن است که این شیوه نابخردانه، امکان استمرار نداشت و سبب نبودن انضباط در نقل حدیث، سستی و خطا در نقل، نقل به معنای متفاوت، تغییر محتوایی حدیث به سبب خطای حافظه و از دست رفتن ظرافت های معنایی سخن معصوم و آسیب های دیگر می شد.
در سال های پایانی سده اوّل هجری، تنها نگاشته هایی اندک در حدیث، یا تاریخ اسلام به گونه پراکنده وجود داشت.
در حدود سال صدم هجری، عمر بن عبد العزیز، به گونه رسمی، فرمان نگارش سنن و روایات نبوی را صادر کرد.
عمر بن عبد العزیز (۶۱ ـ ۱۰۱ق)، نوه مروان بن حکم و یکی از خلفای بنی امیه از شاخه مروانیان بود. او دوره جوانی خود را که والی مدینه بود، در کنار دانشمندان، محدّثان و تاریخ نگاران اهل سنّت، سپری کرد. اُنس او با عالمان دین و علاقه او به حدیث و معارف نقلی، در سال های حضور او در مدینه، سبب شدند تا وی نیاز به نگارش، ثبت و تدوین حدیث را احساس کند.
خلفای پیشین اُمَوی، افرادی بی توجه به دین و از جوامع حدیثی و علمی، گریزان بودند. عمر بن عبد العزیز، از این منظر، فردی ناهمگون با کارگزاران، خلفا و افراد خاندان اموی بود.
اگر چه عمر بن عبد العزیز نیز همانند دیگر حاکمان آن دوره، غاصب خلافت محسوب می شود و جایگاهی را تصاحب کرده بود که سزاوار آن نبود، ولی اقدامات اصلاحی او در امور بنیادین فرهنگ اسلامی، اصلاحاتی اساسی و اثرگذار بودند.
سه اقدام فرهنگی مهم و اساسی او عبارت اند از:
- جلوگیری از سبّ و لعن امیر مؤمنان(ع) ؛
- باز گرداندن فدک به اهل بیت(ع) ؛
- دستور به کتابت حدیث.
اقدام اول و دوم او، اقدامی فرهنگی ـ اجتماعی بود که به نفوذ اجتماعی اهل بیت(ع) و فرهنگ شیعه، کمک شایانی کرد.[۴۶]
دستور او به کتابت و تدوین حدیث نیز، تأثیری بسزا بر ثبت و تدوین فرهنگ اسلامی، بویژه در حوزه حدیث اهل سنّت نهاد و ناشایستگی اقدام حاکمان پیشین در منع از کتابت حدیث را عیان ساخت.
عمر بن عبد العزیز، در نامه های متفاوت به محدّثان اهل سنّت، درخواست نگارش سنن نبوی و متون حدیثی را مطرح کرد. او در نامه ای به عالمان مدینه نوشت:
در حدیث پیامبر خدا(ص) نظر کرده، آنها را کتابت کنید که من از نابودی دانش و مرگ دانشمندان، بیم دارم.[۴۷]
او در نامه ای جداگانه به قاضی مدینه، ابوبکر بن حزم (م ۱۲۰ ق)، نوشت:
در احادیث پیامبر خدا(ص) بنگر و آنها را کتابت کن که من از نابودی دانش و مرگ دانشمندان بیمناکم. غیر از حدیث پیامبر(ص)، چیزی را نپذیر. باید دانش [پیامبر(ص)] را آشکار کنید و [در مجالس علم] بنشینید و آموزش دهید تا ناآگاهان، آن را فرا گیرند که دانش، نابود نمی شود، مگر آن که پنهان و سرّی باشد.[۴۸]
او به دیگر مناطق[۴۹]و افراد دیگر[۵۰]نیز نامه نوشت و کتابت حدیث را از آنان، درخواست کرد.[۵۱]
به نظر می رسد عمر بن عبد العزیز، به روشنی ضرورت و نیاز به حضور سنّت نبوی در جامعه اسلامی را تشخیص داده و برای جبران آسیب های پدید آمده و پیشگیری از آسیب های پیش رو، طرح کتابت و تدوین حدیث پیامبر(ص) را مطرح ساخته است.
طبیعی است عالمان اهل سنّت که عمری با فرهنگ عدم کتابت حدیث، خو کرده و آن را امری مقدّس می پنداشتند، به آسانی فرمان جدید را اجرا نکنند.
محمّد بن مسلم زهری گفته است:
ما نوشتن حدیث را ناپسند می دانستیم تا زمانی که سلطان، ما را بدین کار مجبور ساخت و ما به سبب امر او، روا ندانستیم که مانع کسی شویم.[۵۲]
فاصله طولانی نود ساله منع تدوین حدیث، سه نسل از مسلمانان را دربرگرفته بود. از این رو، برای آنان، به حافظه سپردن حدیث، قداست داشت و کتابت آن، موضوعی ناشایست، تلقّی می شد.
غزّالی گفته است: نوشته های حدیثی، پس از سال ۱۳۰ ق، پدیدار شدند، هرچند در سال های بعد نیز برخی عالمان با نوشتن حدیث، مخالفت می کردند. ادّعای آنان، این بود که علم حدیث، علم شریفی است و بهتر آن که با مذاکره، مباحثه و انتقال سینه به سینه، به دیگران منتقل شود. اگر این علم داخل کتاب شود، نور آن زائل شده و در اختیار کسانی قرار می گیرد که شایستگی خواندن حدیث را ندارند.[۵۳]
توصیف کتابت حدیث به عامل زوال نورانیت حدیث، نشان از فرهنگ پیش گفته دارد.
گزارش های تاریخی دلالت می کنند که کتابت و تدوین حدیث با فاصله ای دست کم ده ساله پس از مرگ عمر بن عبد العزیز، آغاز شد. او در سال ۱۰۱ ق، و در چهل سالگی، پس از دو سال و نیم خلافت، از دنیا رفت.
از ابن شهاب زهری ـ نخستین تدوین کننده حدیث نبوی ـ نقل شده است که:
قبل از تدوین من، هیچ کس این علم (حدیث) را مدوّن نساخته بود.[۵۴]
نکته مهم در فرمان عمر بن عبد العزیز، آن بود که او، اصرار به کتابت و تدوین سنّت نبوی بدون پیرایه های دیگر داشت و چنان که آمد، دستور داد چیزی جز آن، مکتوب نشود.[۵۵]ولی بر این تأکید، توجّه نشد و از ابتدای نگارش، اقوال و اعمال صحابیان و تابعیان، بویژه خلفا، در کنار سنّت پیامبر(ص) به مردم عرضه شدند.
اگر چه اقدام عمر بن عبد العزیز، اقدامی بسیار مهم در ثبت سنّت نبوی بود، ولی به سبب فاصله صد ساله دوره پیامبر(ص) با دوره نگارش حدیث و پدید آمدن آسیب های فراوان در گزارش های حدیثی، آسیب های موجود در نقل های شفاهی نیز به نگاشته ها منتقل شدند و در کنار سنّت نبوی قرار گرفتند و امری مقبول، تلقّی شدند. از این رو، حتّی این اقدام، نتوانست همه آثار سوء حادثه پیشین را برطرف سازد و برخی اشکال های پدید آمده، تا کنون نیز در حدیث اهل سنّت، باقی مانده و قابل زدودن نیستند.
[۱]. ر. ک: ح ۴۰۹.
[۲]. ر. ک: ح ۴۰۵.
[۳]. ر. ک: ح ۴۰۹.
[۴]. ر. ک: ح ۴۴۷.
[۵]. ر. ک: ح ۴۲۷.
[۶]. ر. ک: ح ۴۴۴.
[۷]. ر. ک: سنن النسائی: ج ۸ ص ۱۹.
[۸]. ر. ک: «صحیفه امیر مؤمنان(ع)» مجلّه علوم حدیث: شماره ۳ ص ۴۱ ـ ۶۰.
[۹]. ر. ک: الکافی: ج ۳ ص ۵۰۵ ح ۱۷.
[۱۰]. ر. ک: أدب الإملاء و الإستملاء: ص ۱۲ و ۱۳.
[۱۱]. ر. ک: ح ۴۲۳.
[۱۲]. ر. ک: بصائر الدرجات: ص ۱۶۶.
[۱۳]. ر. ک: همان جا.
[۱۴]. ر. ک: الکافی: ج ۷ ص ۹۴.
[۱۵]. ر. ک: مکاتیب الرسول(ص): ج ۱ ص ۸۹، تدوین السنّة الشریفة: ص ۷۲.
[۱۶]. ر. ک: تدوین السنّة الشریفة: ص ۲۰۲ ـ ۲۳۷.
[۱۷]. ر. ک: تذکرة الحفّاظ: ص ۵، کنز العمّال: ج ۵ ص ۲۸۵ ح ۲۹۴۶۰.
[۱۸]. ر. ک: تقیید العلم: ص ۵۲.
[۱۹]. ر. ک: مسند ابن حنبل: ج ۳ ص ۲۱۵.
[۲۰]. ر. ک: ح ۵۲.
[۲۱]. ر. ک: صحیح البخاری: ج ۵ ص ۱۳۸ و ج ۷ ص ۹. نیز، ر. ک: شرح صحیح مسلم: ج ۱۱ ص ۹۲.
[۲۲]. ر. ک: مصادر پیشین.
[۲۳]. ر. ک: ص ۳۷۷ (نگارش حدیث پیامبر(ص) در روزگار ایشان).
[۲۴]. تأثیرگذار بودن آنان، از این نکته معلوم می شود که به سبب اعتراض آنها، عبد اللّه بن عمرو بن عاص، نوشتن سخنان پیامبر اکرم(ص) را متوقّف کرد.
[۲۵]. تذکرة الحفّاظ: ج ۱ ص ۵، کنز العمّال: ج ۱۰ ص ۲۸۵ ح ۲۹۴۶۰.
[۲۶]. تذکرة الحفّاظ: ج ۱ ص ۲.
[۲۷]. به نظر می رسد سنن در این روایات، ناظر به احکام فقهی است، چون خلیفه دوم، این نوشته را به «مسناه» تشبیه کرده است؛ کتابی که بیشتر آن در بیان گزارش های شفاهی مرتبط با احکام فقهی یهودیان بوده است (ر. ک: تقیید العلم: ص ۵۰، جامع بیان العلم: ج ۱ ص ۶۴).
[۲۸]. تقیید العلم: ص ۵۰، الطبقات الکبری: ج ۳ ص ۲۸۷.
[۲۹]. جامع بیان العلم: ج ۱ ص ۶۴.
[۳۰]. سنن الدارمی: ج ۱ ص ۹۰ ح ۲۸۴ و ۲۸۵.
[۳۱]. ر. ک: المستدرک علی الصحیحین: ج ۱ ص ۱۸۳ ح ۳۴۷، تذکرة الحفّاظ: ج ۱ ص ۷.
[۳۲]. ر. ک: تاریخ دمشق: ج ۴۰ ص ۵۰۰، کنز العمّال: ج ۱۰ ص ۲۹۳ ح ۲۹۴۷۹.
[۳۳]. ر. ک: المعجم الأوسط: ج ۳ ص ۳۷۸ ح ۳۴۴۹.
[۳۴]. سیر أعلام النبلاء: ج ۲ ص ۶۰۲ ش ۱۲۶، البدایة و النهایة: ج ۸ ص ۱۰۷.
[۳۵]. الطبقات الکبری: ج ۲ ص ۳۳۶، تاریخ دمشق: ج ۳۹ ص ۱۸۰ ح ۷۹۶۵.
[۳۶]. ر. ک: ح ۴۵۸.
[۳۷]. ر. ک: صحیح مسلم: ج ۲ ص ۷۱۸ ح ۹۸، مسند ابن حنبل: ج ۶ ص ۲۸ ح ۱۶۹۱۰.
[۳۸]. ر. ک: ص ۳۷۱ (ترغیب پیامبر(ص) به نگارش دانش).
[۳۹]. حدود پنجاه مکتوب از این دوره، بویژه در نیمه دوم سده اوّل نگارش شده که نام آنها اکنون در دست است. ر. ک: أعیان الشیعة: ج ۱ و ۲. توجّه به زمان طولانی نود ساله دوره و وسعت جغرافیایی مناطق اسلامی، اثبات می کند که سردمداران منع از نگارش حدیث، در اهداف خود موفّق بوده اند.
[۴۰]. صحیح البخاری: ج ۱ ص ۳۹ ح ۷۲: «صَحِبتُ ابنُ عُمرَ إلی المَدینَةِ فَلَم أسمَعُهُ یحَدِّث عَن رَسولِ اللّه (ص) إلاّ حَدیثا واحِدا».
[۴۱]. سنن ابن ماجة: ج ۱ ص ۱۱ ح ۲۶.
[۴۲]. وقعة صفّین: ص ۲۲۰.
[۴۳]. ر. ک: ح ۱۹۱ و ۱۹۲.
[۴۴]. در این باره، در صفحات آینده با تفصیل بیشتری سخن خواهیم گفت.
[۴۵]. ر. ک: کتاب مطالعات اسلامی، نگاشته مشهور و تأثیرگذار گلدزیهر ۱۸۵۰ ج ۱۹۲۱ م، مستشرق مشهور یهودی که تحقیقات و نگاشته های او محور مطالعات مستشرقان غربی در سده اخیر بوده است. این کتاب با عنوان العقیدة و الشریعة فی الإسلام، به عربی ترجمه شده است.
[۴۶]. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: تاریخ حدیث شیعه: ج ۱ ص ۱۶۶.
[۴۷]. سنن الدارمی: ج ۱ ص ۱۳۳ ح ۴۹۴، تقیید العلم: ص ۱۰۶: «أن اُنظُروا حَدیثَ رَسولِ اللّه (ص) فَاکتُبوهُ فَإنِّی خِفتُ دُروسَ العِلمِ وذَهابَ أهلِهِ».
[۴۸]. صحیح البخاری: ج ۱ ص ۴۹. نیز، ر. ک: تقیید العلم: ص ۱۰۵: «اُنظر ما کانَ مِن حَدیثِ رَسولِ اللّه (ص) فَاکتُبهُ فَإنِّی خِفتُ دُروسَ العِلمِ وذَهابَ العُلماءِ و لا تَقبَل إلاّ حَدیثَ النَّبی(ص) وَلتَفشوا العِلمَ وَلتَجلِسوا حتَّی یعلَمَ مَن لا یعلَمَ فَإنَّ العِلمَ لا یهلُک حتَّی یکونَ سِرّاً».
[۴۹]. ر. ک: تدریب الراوی: ج ۱ ص ۶۷.
[۵۰]. ر. ک: الطبقات الکبری: ج ۷ ص ۴۴۷.
[۵۱]. برای آگاهی از مجموعه این گزارش ها ر. ک: سنن الدارمی: ج ۱ ص ۱۳۳، تقیید العلم: ص ۱۰۵ ـ ۱۰۶، تدریب الراوی: ج ۱ ص ۶۷ ـ ۶۸، تدوین السنّة الشریفة: ص ۱۵ ـ ۱۶.
[۵۲]. سنن الدارمی: ج ۱ ص ۱۱۷ ح ۴۱۰: «کنّا نُکرِهُ کتابَةِ العِلمِ حتَّی أکرَهنا عَلَیهِ السُّلطانَ فَکرَهنا أن نمنعه أحداً».
[۵۳]. تقیید العلم: ص ۶۴.
[۵۴]. تهذیب التهذیب: ج ۵ ص ۲۶۸: «لم یدون هذا العلم أحد قبلی».
[۵۵]. ر. ک: صحیح البخاری: ج ۱ ص ۴۹ ح ۹۹.