نيز خواهد پذيرفت. در چنين فرضي متصدّيان دانشگاه در برابر اين پرسش قرار ميگيرند که اگر با داشتن معدل 18 ميتوان در آن دانشگاه پذيرفته شد، ديگر چرا از معدل 20 سخن به ميان آمده است.
در فرض بحث ما مرحلهي نخست؛ يعني، موافقت حديث با قرآن به مثابهي همان معدل 20 است؛ چنانکه اعلام پذيرش حديث با فرض عدم مخالفت با قرآن و عدم نياز به احراز موافقت متن حديث با قرآن، به منزلهي همان معدل 18 در مثال است. باري، اگر به حديث با فرض عدم مخالفت با قرآن ميتوان عمل کرد، چرا از موافقت متن آن با قرآن در مرحلهي نخست سخن بهميان آمده است؟
در پاسخ بايد گفت: مقصود از اعلام شرط سختتر در مرحلهي نخست براي پذيرش حديث؛ يعني، شرط موافقت متن آن با قرآن، بهمنزلهي تأکيد بر اولويّت پذيرش است؛ يعني، روايات عرضه به ما گوشزد ميکنند که با توجّه به گستردگي آسيبهاي حديثي از جمله آسيب جعل تا ميتوانيد موافقت متن حديث با قرآن را احراز کنيد. گويا متصدّيان دانشگاه در اوّلين گام بر اصل اوّليه گزينش برترها و بهترينها تأکيد کردهاند.
از آنجا که معصوم ميداند، احراز موافقت متن حديث با قرآن دشوار است؛ زيرا قرآن از ارايهي شماري از آموزههاي ديني سکوت کرده و تبيين آنها را به سنّت واگذار کرده است و اگر هم کسي مدّعي انعکاس همهي آموزههاي ديني در قرآن در مرحلهي باطن آيات باشد، آن باطن تنها در اختيار معصوم است؛ بنابراين، در مرحلهي بعدي با يک قدم عقبنشيني به جاي شرط موافقت متن حديث با قرآن، از عدم مخالفت متن حديث با قرآن سخن بهميان آورده است.
کدام نوع از مخالفت معيار است؟
حال که دانسته شد، معيار نقد روايات، مخالفت آنها با قرآن است، بايد به دو پرسش ذيل پاسخ گوييم:
1. آيا معيار، مخالفت حديث با نصّ قرآن است يا آن که مخالفت با ظاهر قرآن را نيز در بر ميگيرد؟
2. آيا مقصود از مخالفت، مخالفت از نوع تباين کلّي مضمون حديث با قرآن است يا آنکه مخالفتهاي بدوي همچون مخالفت ميان عام و خاص را نيز در بر ميگيرد؟