قرآنى، شاهد گسترش ناهنجارىهاى اجتماعى و فرهنگى در سطوح مختلف باشيم.
چرا؟ نه مگر سخن از همان قرآن است كه امام اميرالمؤمنين عليه السلام در وصف آن مىفرمايد: چراغهاى آن خاموش نمىشود، دريايى كه به ژرفاى آن نمىتوان رسيد، راهى آشكار كه گم نمىشود، شعاع نورى كه تاريك نگردد، بيانگرى كه اركانش ويران نگردد، درمانى كه پس از آن ترس از بيمارى نيست، معدن و گنج ايمان است، چشمههاى علم و درياى آن است و...۱
پس چرا در جوار آن، چنان پديدههاى نامطلوبى مىبينيم؟ بار ديگر به مطالب بندهاى 1 تا 3 بنگريم و ميان دو راه (نياز كاذب و فرهنگسازى)، راه دوم را برگزينيم. اين كار، خود به برنامههايى كارشناسانه و درازمدّت نياز دارد.
5. پيشنياز هر برنامهاى از اين دست، آسيبشناسى عواملِ مولّد چگونگىِ ياد شده است. البتّه شمارش اين عوامل، در مجال كوتاه اين گفتار نمىگنجد. ولى پيشنهاد مىشود كه هر سازمان و مركز قرآنى، از چند ديدگاه در برنامه خود بازنگرى كند:
يكم - پرداختن افراطى به حواشى (مانند كارهاى هنرى سمعى و بصرى در مورد قرآن يا افراط در پژوهشهاى علوم قرآنى) و غفلت از متن قرآن يا كمتوجّهى به آن (معارف و درونمايه كتاب خدا). اينگونه افراط و تفريطها، نوعى چهرهنگارىِ قرآن به سبك كاريكاتور است كه به هر دليل - سهو يا عمد - روى مىدهد.
دوم - بىخبرى از دو مطلب: الف. مبانى اصل هدايت قرآنى، ب. ويژگىهاى فرهنگى «ديگران». پىآمدِ اين بىخبرى، افتادن در دام چالههاى تشكيك است كه آن «ديگران» (به ويژه خاورشناسان) مىخواهند كه ما را در آن بيندازند. تفصيل اين اجمال، مجالى ديگر مىطلبد.