به اعتقاد محمد منصورنژاد، پژوهشگر علوم دینی حتی اگر کسی مسلمان نباشد و بخواهد اسلام را بشناسد، با هر رهیافتی(هرمنوتیک، پدیدارشناسانه و....) که دینپژوهی کند، لاجرم باید جوامع روایی مسلمانان را در کنار سایر منابع ببیند وگرنه کارش ناقص است.
به گزارش ایکنا؛ نشست علمی «صلح پایدار براساس التزام به کتاب و حکمت» یکم آبان، به همت كميته دينپژوهي انجمن علمي مطالعات صلح ايران و با حضور محمدکاظم شاکر، قرآنپژوه و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، در خبرگزاری ایکنا برگزار شد.
محمد منصورنژاد، در یادداشتی انتقادی به برخی مطالبی که در حاشیه این جلسه بیان شد واکنش نشان داد. متن این یادداشت با محوریت دفاع از نقش انکارناپذیر حدیث در حوزه مطالعات اسلامی از نظر میگذرد؛
«در روزهای اخیر نشستی در خبرگزاری بینالمللی قرآن «ایکنا» داشتیم و یکی از استادان محترم ضمن بحث، اشکالاتی بر روایات و احادیث داشتند که آن ایرادات تا حد زیادی وارد است. مثلا گفته شد که در مسایل ملموسی چون وضو گرفتن (که سالهای متمادی و روزی چند بار از پیامبر تکرار شده) چگونه است که شیعه و سنی در ریختن آب بر دست درست مخالف همدیگر فتوا داده و عمل میکنند؟ و یا چگونه در تاریخ وفات پیامبر باید بین کارشناسان اختلاف نظر باشد؟ و.... دلیل آن این است که منبع این مدعیات حدیث است و حدیث نیز بیش از یک قرن پس از پیامبر نوشته نشده و در نتیجه به محفوظات تابعین و شاگردانشان اعتماد شد و این محفوظات هم طبیعی است که نه دقیق باشد و نه همسان.
اما آیا از این نکته میتوان و بلکه میبایست نتیجه گرفت که به احادیث نمیتوان اعتماد نمود و لازم است نادیده انگاشته شوند؟ به عبارت دیگر حدیث یکی از منابع جهان اسلام است و بر اساس اینکه خطای فاحش در سندیت و دلالت احادیث دیده میشود (که نتایج آن در اختلاف فتاوی ظهور مییابد)، پس باید بدین منبع مراجعه ننموده و آن را جدی نگرفت!
به نظرم اگر کسی بخواهد چنین نتیجه از آن مقدمه درست (وجود احادیث غیر مستند) بگیرد، داوری درست ندارد. لازم به ذکر است که معلوم نیست آن استاد فرزانه، در طرح اشکالات، مرادشان «نفی حدیث» باشد و محتملا مرادشان «نقد سند احادیث» بود. اما چون این شبهه زیاد در فضای مجازی و غیر مجازی مطرح بوده و تکرار میشود، مایلم برای تامل بیشتر در موضوع، چند نکته را یاد آور میشوم:
۱)این اشکال اگر از سوی کسی باشد که در گفتمان دینی و اسلامی سخن میگوید، یک پاسخ دارد و اگر کسی باشد که در بیرون از گفتمان اسلامی و دینی مطرح شود، پاسخ دیگر. به عبارت دیگر اگر مستشکل حجیت قرآن را میپذیرد و به جهت ضعف سند، از حدیث گریزان است این مخاطب را به گونهای پاسخ میتوان داد و اما اگر باورهای دینی را نیز غیر عصری و مضر میبیند پاسخ دیگر میطلبد.
واضح است کسی که نقل، نص، اصل دین و بلکه خدا را قبول ندارد، طرح مضمون احادیث برای او گرهی باز نمیکند و با چنین فردی باید بر اساس ادله عقلی صرف و بر محور مباحث اعتقادی به گفتگو نشست. تا وجود خدا و اصل ضرورت دین و اعتقاد به شریعت مستدل نشود، طرح احادیث برای این گروه بیفایده است. گرچه برخی از احادیث به جهت محتوای فرادینی و بشریشان جای طرح و بحث در میان خردورزان و پژوهشگران را داراست.
اما به افرادی که در گفتمان دینی و اسلامی چنین شبهه میکنند میتوان گفت که:
یک: شبیه همین اشکالات را کم و بیش به «قرآن» نیز میتوان داشت. اینکه «قرآن قطعی السند است» و یا تحریف نشده است، مفروضی دروندینی است که یک مسلمان میپذیرد، نه کسی که در اصل دین شبهه دارد. از این رو اگر کسی بخواهد با ادله عقلی محض، درباره سندیت قرآن هم خدشه نموده و میتواند حجیت و وثاقت قرآن را هم نپذیرد. جدای از اشکالات برخی علما، کتابهای زیادی تا کنون در این زمینه نوشته شده است: بد نیست به عنوان نمونه به برخی آثار که از طریق اینترنتی هم قابل دستیابیاند و به نفی قرآن ختم میگردند، اشاره داشت. مثلا کتاب «قرآن، کلام محمد» اثر لطف الله روزبهانی، یا کتاب «فرقان الحق» (نویسندگان ناشناس به نام الصفی و المهدی با ساختن ۷۷ سوره) که در آن تلاش برای پاسخگویی به تحدی قرآنی است؛ کتاب «نقد قرآن» از دکتر سهی در ۸۶۰ صفحه که اقسام عیوب را به متن و مدعیات قرآنی وارد میسازد و ... .
به نظرم همانگونه که کارشناسان دینی در مقابل شبهات و اشکالات فراوان بر قرآن تلاش بر پاسخگویی داشتند، در بحث حدیث هم باید به دلایلی که در ادامه بیشتر بدان پرداخته میگردد، آستینها را بالا زده و به صیانت از این آموزهها، که در کنار قرآن یکی از منابع اسلامی است بپردازند؛
دو: آیا در قرآن مجید چندین بار به صراحت فرمان داده نشده است که (اطیعوا الرسول) از رسول خدا اطاعت کنید؟ (نساء/ ۵۹- مائده ۱ و ۹۲- نور/۵۴- محمد ۳۳- و تغابن/ ۱۲). یکی از کلمات نبی مکرم اسلام که شیعه و سنی آن را قبول دارند و محتوای آن اجماعی است آن است که من از میان شما میروم و در میان شما دو شی گرانبها به یادگار میگذارم: قرآن و عترت. (حدیث ثقلین که حدیثی اجماعی است.). بنابر این اگر کسی قرآن را قبول داشته باشد، باید از رسول خدا متابعت نماید. رسول خدا نیز میفرماید که عترت، ثقل و شی گرانبهایی هستند که در کنار پیامبر برای مسلمانان به یادگار باقی مانده است. چگونه میتوان از سنت و سیره و کلمات عترت، که همین احادیثاند، شانه خالی نمود؟ ضمن اینکه در احادیث دروغ فراوان است هم شامل احادیث متواتر و صحیح (مثل حدیث ثقلین) نمیشود.
۲)مشکل طرح شده برای احادیث را به دادههای «علم تاریخ» هم میتوان نسبت و تعمیم داد. براحتی و با نگاهی کاملا انتقادی می توان مشهورترین نقلهای تاریخی را هم زیر سوال برد. (مثلا «فروید» در کتاب موسی و یکتا پرستی، هم عبرانی بودن حضرت موسی (پیامبر اولی العزم) را انکار نموده و او را برخلاف قول مشهور، اشرافزاده مصری میداند، نه از بنی اسراییل و هم تاسیس دین یهود را به پس از کشتن موسی باز میگرداند). آیا از آن رو که تایید وثاقت دادههای تاریخی بسیار دشوار است، باید نتیجه گرفت که با دادههای تاریخی خداحافظی نمود و گِرد علم تاریخ را هم خط کشید؟ آیا چنین کاری را هیچ عاقلی میپذیرد؟ بله. باید ملاکهایی برای وثاقت قول تاریخی یافت تا دروغ جای راست را نگیرد. این سخن معقولی است و در حدیث هم باید همین مشی را پیمود.
آیا سایر ملل علم تاریخ را به جهت ضعف وثاقت در دادهها تعطیل نمودند و با گذشته خویش و دیگران خداحافظی نمودند؟ یا اینکه سعی نمودند از تاریخ علمی آکادمیک بسازند و روزبه روز بر شاخ و برگش بیفزایند؟ در نهایت اضافه شود که کنار گذاشتن دادههای علم تاریخ، حذف متونی مقدس نیست و اما حذف حدیث (دست کم نبوی)، در فرهنگ اسلامی نادیده انگاشتن بخشی از مقدسات است.
۳)اما اینکه احادیث دروغین فراوان هستند سخن درستی است، اما یک وقت این مدعا به این معناست که به همین دلیل اصلا به سراغشان نرویم، اما گونه دیگر مواجهه آن است که احادیث را بررسی کنیم تا سند آنها درست باشد. تلقی اول، مبتنی بر نوعی عافیتطلبی و سطحینگری است؛ زیرا بدون بررسی میخواهد ذخایری معنوی و با اهمیت را متروک سازد. اما تلقی دوم کار علمی و البته دشواری است. از ارسطو نقل شده است که گفته: «اگر باید فیلسوفی کرد باید فیلسوفی کرد و اگر نباید فیلسوفی کرد هم باید فیلسوفی کرد.»؛ یعنی حتی اگر کسی باید فلسفه را رد کند، اول باید فیلسوف شود و فلسفه را بفهمد و با ادله فلسفی فلسفه را رد کند. آیا جعلی بودن حدیث را پژوهشگری مثل مرحوم «علامه مرتضی عسگری» بهتر میپذیرد که عمری را در حدیثشناسی گذراند و صحابی جعلی فراوانی را شناسایی نمود، یا کسی که بر حدیث و اقسام آن و بررسی رجالی و درایهای، اشرافی ندارد؟ بله، کار پُر زحمتی است (برای تعیین وثاقت یک حدیث باید ساعتها وقت گذاشت!). ولی اصولا پژوهشگری، مقرون و محفوف به تلاش و کوشش است. از این رو به جای رجم حدیث، لازم است زحمت شناخت احادیث را بر خود هموار ساخت، رجال و درایهای خواند و آنگاه پس از بررسی مورد به مورد، نتیجه بگیرد که به این دلایل این حدیث را میپذیرم و آن دیگری را نه.
۴)از منظر دیگر میتوان پرسید که آیا بدون احادیث میتوان به دینپژوهی کامل در اسلام دست یافت؟ حتی اگر کسی مسلمان نباشد و بخواهد اسلام را بشناسد، با هر رهیافتی (هرمنوتیک، پدیدارشناسانه و....) که دینپژوهی نماید لاجرم باید جوامع روایی مسلمانان را در کنار سایر منابع ببیند وگر نه کارش ناقص است. همانگونه که در بحث «امر به معروف» «مایکل کوک» مستشرق انگلیسی ۱۲ سال کار مداوم پژوهشی نموده و همه احادیث و فتوای متاثر از آن احادیث مربوط به را دیده تا بتواند در یک جمعبندی درباره امر به معروف و نهی از منکر اظهار نظر نماید و البته تالیفی ماندگار و بینظیر (دو جلد و در حدود ۹۵۰ صفحه که ترجمه آن از طریق اینترنتی هم قابل دریافت است.) از خود به جای بگذارد. این چه دینپژوهی است که به نفی منابع دینی ختم میگردد؟ دین امر انتزاعی است که وقتی عملیاتی گردد از جهت درون دینی در کتاب، سنت و سیره ظهور و بروز مییابد.
۵)اگر معتقدیم که کتاب خدا قرآن، صامت است، آیا مفسری مهمتر و دقیقتر در فهم قرآن از پیامبر میشناسیم؟ چرا مهمترین زبان دین و مفسر آن، یعنی نبی مکرم اسلام را از این مطالعه خارج کنیم! کافی است نقش پیامبر(ص) و ائمه در افشای کذابان و وضاعان مورد بررسی قرار گیرد تا معلوم گردد که در بررسی وثاقت راوی و صحت روایت، همین احادیث تا چقدر رهگشا هستند.
۶)در طول تاریخ اسلام در رجوع به کتاب و سنت دو نگاه افراطی و تفریطی وجود داشت: برخی گفتند: کتاب خدا ما را بس است و حتی کتابت حدیث را نفی کردند (و چقدر از آسیبهای مربوط به احادیث، محصول همین نگاه افراطی است)! و برخی دیگر درست در مقابل گفتند: بدون احادیث، حتی به سراغ قرآن هم نروید و در اخبار فرو ماندند و دین را به احادیث تقلیل دادند، اینان نیز با نگاه متحجرانه چقدر برای اسلام و مسلیمن مسئله آفریدند! البته هر کدام برای خود ادلهای داشتند که طرح، نقد و شرح آنها نوشتار مستقل میطلبد؛ ولی با یک ملاحظه ابتدایی برای مطالعه جامع درباره اسلام، به این نتیجه میرسیم که کتاب، سنت و حدیث از منابع بررسی مدعیات دینی اند، همانگونه که عقل هم در این میدان پیچیده بسیار یاریگری تواناست.
۷)منابع اسلامی و علوم ایرانی- اسلامی، محفوف به حدیثاند. با کنار گذاشتن حدیث به صورت «موجبه کلیه»، هم فهم آن منابع (مثلا تنها در ادبیات، دیوان اشعار همه قدمای کلاسیک ما، مثل عطار و مولانا و...) مشکل میگردد و هم بخشی از مجموعه علوم دینی باید تعطیل گردد. در اینجا نیز حدیث، منشا فهم ها و تولیدات تازه شده و به تولید علم کمک نموده و میکند.
عجیب آن است که مستشرقان به زبان اروپایی (فرانسوی، انگلیسی و آلمانی) تدوین فهرست جامعی از احادیث نبوی را تحت عنوان «المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث نبوی» در ۷ جلد بزرگ نوشتند و نیز در این زمینه کتاب عظیم «تاریخ علم» اثر «جرج سارتن» قابل مراجعه است که به اقسام علوم اسلامی و عالمان و منابع میپردازد. اینان نیز در جهت معرفی اسلام، مسیر «نفی حدیث» را نپیمودند. البته بزرگانی از اهل سنت و شیعه نیز در زمینه مباحث رجال و درایه، تلاشهای بسیار ارزنده داشتند که دستمایه خوبی برای برخورد انتقادی با جوامع روایی است. ناگفته نماند که علمای شیعه در این زمینه از علمای اهل سنت عقبترند. دو تلاش ارزشمند شیعی در این محور عبارتند از: تنظیم طبقات راویان، به ابتکار آیتالله «بروجردی» در کتاب ده جلدی «معجم اسانید کافی» و از جهاتی دیگر، قویترین کار رجالی در شیعه، تلاش آیت¬الله «خویی» و شاگردانشان تحت عنوان «معجم الرّجال» است که در ۲۷ جلد منتشر شده است.