مفهوم و جايگاه سنّت، ازنگاه اسلام و مسيحيّت - صفحه 14

تفسير مقدّس قابل اطمينان است. اعلاميه‌اي که در هر موضع مورد بحث و مناقشه از آن سخن مي‌گويد، عبارت است از دوران کليسا، از اين‌رو، کليسا در موضوعات ايمان، داور است. سنّت، به معناي عيني، همان ايمان عمومي در همه ي اعصار است که با شهادت‌هاي بيروني تاريخي تجلّي يافته است. به اين معنا، سنّت معمولاً ضابطه، معيار تفسير کتاب مقدّس و قاعده‌ي ايمان است.» ۱
"جان هيک" بخشي از مصوبه ي شوراي ترنت را چنين گزارش کرده است:
«شوراي ترنت - مربوط به کليساي کاتوليک- اعلام نمود که اين شورا با همان اخلاص و احترامي که تمام کتاب‌هاي عهد قديم و جديد را مي‌پذيرد و حرمت مي‌نهد (زيرا خداوند، نويسنده ي‌‌ آن‌هاست) همين‌طور، سنّتي را که به ايمان و اخلاقيات مبتني است و به‌عنوان امري که شفاهاً از عيسي مسيح دريافت گرديده يا الهام‌بخش آن‌ها روح‌القدس بوده و هميشه در کليساي کاتوليک محفوظ است، مي‌پذيرد و تقديس مي‌کن.» ۲
از اين عبارت، چهار نکته قابل استفاده است:
1. متن مقدّس (عهد قديم‌ و جديد) کلام خداوند است، در حالي که سنّت حکايت شده، منقول از عيسي(عليه السلام) است.
2. متن مقدّس، از مقوله ي نوشتار است. از اين رو، از آن به «کتاب» (به معناي مکتوب) ياد شده است؛ در حالي که سنّت عيسي، از مقوله گفتار (شفاهي) است.
3. سنّت حکايت شده از عيسي مسيح(عليه السلام) هم‌چون کتاب مقدّس، از قداست کامل برخوردار است.
4. اين سنّت، يا به سبب انتساب او به پيامبر آسماني - حضرت عيسي- که به‌معناي حکايت‌گري پيامبران از خواست و مشيت الهي است و يا به‌علّت ارتباطش با آسمان، به وساطت روح القدس، مقدّس انگاشته شده و قابليت تمسّک و عمل بدان را يافته است.
به نظر برخي از محقّقان، اصطلاح سنّت براي نخستين بار، در نامه ي اوّل "پولس" به "قرنتيان" آمده است. آن جا که پولس مي‌گويد: «من آنچه را به شما مي گويم از سرورمان عيسي مسيح دريافت کرده‌ام. آن سروري که در شام آخر به او خيانت شد... . ۳
در اين متن دو نکته قابل توجّه است: اوّل اين که سنّت به شکل مأخوذ از عيسي مسيح تلقي شده است. ۴ ؛ ۵
دوم اين که "لويسي" سنّت را چنين معرفي کرده است:
«ما عيسي مسيح را از طريق سنّت، در خلال سنّت و در سنّت مسيحيان نخستين مي شناسيم... صرف انديشه انجيل بدون سنّت، در تعارض آشکار با حقايق است.» ۶

1.(همان، ۱۳۸۴، ص۳۵۶ و ۳۵۷.)

2.(جان هيک، ج۲، ص۱۲۱.)

3.(قرنتيان اوّل،۱۱:۲۳.)

4.(غلاطيان،۱:۱۲)

5.(همايون همتي، ۱۳۷۹،۴۴.)

6.(رابرت م. گرنت؛ ديويت تريسي، ۱۳۸۵، ص۱۹۱.)

صفحه از 30