ج. کليسا در برخورد با کتاب مقدّس دو نقش ايفا کرده است:
- تفسير و تبيين آموزههاي مبهم و چالشدار کتاب مقدّس نظير مسأله الوهيت مسيح و آموزه تثليث؛
- تبيين آموزهها و اعمالي که کتاب مقدّس دربارهي آنها سکوت کرده است، نظير آيين غسل تعميد.
5. سنّت مسيحي از دو رهگذر بهصورت «مانعه الخلّو» اعتبار و حجيّت خود را اخذ مي کند که عبارتند از:
1. دريافت شفاهي از عيسي مسيح(عليه السلام): چنان که پولس آموزههاي خود را دريافت شده از مسيح ميداند. پيداست که اين کارکرد سنّت تنها مختص کساني است که مسيح را درک کرده باشند و جزو اصحاب و حواري ايشان به شمار روند. اين سنّت از آن جهت که بسان کتاب مقدّس لزوماً مکتوب نيست، ميتواند شفاهي باشد و از آن جهت که متخذ از آموزهها و اعمال مسيح(عليهالسلام) است، داراي اعتبار است. "کاليستون وير" مينويسد: «تا آن جا که ما ميدانيم مسيح هيچگاه آموزشهاي خود را ننوشت و کليسا در آغاز صرفاً به سنّت شفاهي متکي بود.» ۱
اين مفهوم و کارکرد سنّت، درست همان چيزي است که مسلمانان حداقل درباره ي بخشي از سنّت نقل شده از پيامبر، براي صحابه آن حضرت؛ يعني، «سنّت تقريري» قايل هستند. به اين معنا که لزوماً گفتاري خاص يا مکتوب از پيامبر(صلياللهعليهوآلهوسلم)مورد استناد نيست؛ بلکه نوع نگرش و عمل پيامبر(صلياللهعليهوآلهوسلم) بهعنوان سنّت براي ما نقل شده است.
2. الهام از روح القدس: بايد دانست که مفهوم روح القدس در ميان مسيحيّت با آنچه که در اسلام به کار رفته متفاوت است. مقصود از روح القدس به استناد آموزههاي اسلامي يکي از فرشتگان بزرگ الهي ـ جبرييل يا فرشتهاي ديگر ـ است که فيضرساني در بسياري از عرصههاي از جمله وحي و الهام به او واگذار شده است. امّا مسيحيان روح القدس را يکي از صفات ذاتي خدا دانسته و آن را به معناي «وجود فعّال و حياتبخش خدا در مخلوقات» ياد ميکنند. بدين جهت از آن در کنار پدر و پسر بهعنوان يکي از «اقانيم ثلاثه» ياد ميکنند. ۲
بر اساس اين نگرش، خداوند از آغاز تا فرجام آفرينش به صورت روحي فعّال و حياتبخش بهصورت مستقيم فيض خود و از جمله الهام را بر بندگان خود بهويژه بندگان صالح ارسال مي کند. متکلمان مسيحي بر اساس همين نگره
1.(همايون همتي، ۱۳۷۹، ص۴۶.)
2.(براي تفصيل بيشتر ر.ک، توماس ميشل، ۱۳۷۲، ص۷۹.)