مقصود از تجلّي روح القدس همان الهام الهي است که از نظر متالهان مسيحي، همه ي مردم از آن بهره دارند. پس چنان نيست که فقط رسولان يا اصحاب کليسا منحصراً از فيض روح القدس براي تفسير کتاب مقدّس برخوردار باشند تا تنها دعاوي و تفاسير آنها حجّت باشد. مدافعان نهضت اصلاحگرايي بنيادستيز براساس همين مباني، آيين تعميد اطفال را که در عهد جديد هيچ اشاره دقيق و صريحي به آن نشده و نيز آموزههايي هم چون تثليث و الوهيّت مسيحي را که از زيربنايي کافي در کتاب مقدّس برخوردار نبود، انکار کردند. مدافعان اين ديدگاه، افزون بر آموزهها و اعمال ارايه شده از متالهان متأخر مسيحي، تمام تفاسير نقل شده از آباء و متالهان نخستين مسيحي را انکار کردند. در سال 1530 "سباستين فرانک" چنين نوشت:
«به مدد الهي دريافتم که حتّي يکي از اين احمقان ـ آمبروز، آگوستين، جروم، گريگوري ـ خدا نشناخته و خدا هيچ يک را براي تعليم نفرستاده است و همگي اينها رسولان ضدّ مسيح بودند.» ۱
چنان که ديديم در تعريف سنّت مسيحي، کليسا به عنوان مفسّرکتاب مقدّس يا بازگو کننده اعمال و آموزههاي مسکوت گذاشته شده در کتاب مقدّس، شايستگي تام دارد و بر همين اساس در بررسي عوامل شکل گيري سنّت مسيحي، نقش کليسا در اين دو حوزه و تثبيت آموزههايي هم چون الوهيّت مسيح يا اعمالي نظير غسل تعميد را بيان گرديد. پيداست که بر اساس ديدگاه نهضت اصلاحگرايي بنيادستيز جايي براي سنّت باقي نميماند. بدين جهت در تحليل اين ديدگاه گفته ميشود که آنان عملاً به نظريه ي «تک منبعي» رأي دادهاند. پيداست که لوازم اين نگرش آن است که کتاب مقدّس از هر جهت جامع است و چيزي در آن مسکوت گذاشته نشده تا نيازمند آرا و آموزههاي کليسا باشد.
اين ديدگاه را در اسلام ميتوان به ديدگاه "قرآنيون" شبيه دانست که بهخاطر تأخير در تدوين سنّت نبوي و راه يافت جعل در آن، سنّت را بياعتبار دانسته و معتقدند تنها منبع فهم دين قرآن است.۲
با نگاه به سه ديدگاه معلوم مي شود که درباره ي جايگاه سنّت در ميان مسيحيان، سه ديدگاه
1.(همان، ص۳۱۲.)
2.. براي آگاهي بيشتر از ديدگاه «قرآنيون» و نقد آن ر.ک، «دراسات في الفرق القرآنيون و شبهاتهم حول السنه.»؛ رابطه متقابل کتاب و سنّت، ص۱۵۵- ۱۶۸.