اعتقادنامهها و اعمال مسيحي و با دخالت مستقيم کليسا در اين زمينه و تشکيل شوراهاي مشورتي و پس از صدور آرا، سنّت شکل گرفت.
2. گسترهي زماني کارکرد سنّت
همانگونه که از تعريف اصطلاحي سنّت مسيحي دانسته شد، سنّت به معناي آموزهها و اعمال کليسا از آغاز تاکنون است. بر اين اساس نه تنها سنّت نقل شده از کليسا از دوره آباء براي مسيحيان معتبر است؛ بلکه آنچه را که امروز کليساي مسيحي به عنوان اعمال يا آموزهاي ديني اعلام مي کند، هم چنان بسان کتاب مقدّس و هم سنگ با آن داراي حجيّت خواهد بود. با توجّه به اينکه نقش سنّت از نگاه مسيحيّت تنها به تفسير و تبيين و رفع ابهامهاي کتاب مقدّس محدود نمي گردد و کليسا به عنوان منبع مستقل و دينشناخت شناخته شده، ميتوان به ميزان خطير بودن ادعاي گستردگي کارکرد سنّت از آغاز تاکنون پيبرد. آيا متکلّمان و متالهان مسيحي تا اين اندازه با استناد به ادعاي بهرهمندي کليسا، از فيض روح القدس بدون هيچ کم و کاستي ايمان دارند که نگران لغزش کليسا و در غلتيدن در خطاهاي فکري و عملي نباشند؟!
اين درحالي است که کارکرد سنّت از نگاه عالمان اهل سنّت تا دوران رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) در سال دهم هجري و از نگاه عالمان شيعه تا آغاز غيبت کبري در سال (329 هجري) پايان پذيرفته است. باري، از نگاه شيعه اگر امام عصر(عليه السلام) ظهور کند با حضور معصومانه او سنّت هم چنان داراي کارکرد خواهد بود؛ امّا اين کجا و ادعاي استمرار حجيّت سنّت کليسا تا به امروز کجا؟!
3. منشأ حجيّت سنّت
چنان که اشاره شد، منشأ حجيّت سنّت پيامبر و اهلبيت(عليهم السلام) عصمت آنان و استناد به وحي مستقيم يا غيرمستقيم الهي است؛ به اين معنا که معتقديم به استناد آيه «ما ينطق عن الهوي» فعل و قول معصوم آينهي تمامنماي اراده و خواست الهي بوده و به مثابه ي آن است که خداوند خود به آن فعل يا قول فرمان داده باشد؛ چه، باورمندي به مقوله ي عصمت، نه تنها تعمّد به کذب؛ بلکه هر گونه احتمال راه يافت خطا در افعال يا اقوال معصوم را منتفي ميسازد؛ امّا در مسيحيّت منشأ حجيّت سنّت با صرفنظر از سنّت منقول از حواريان عيسي(عليه السلام) که منتسب به آن پيامبر آسماني است، منشأ سنّت کليسا که بيشترين کارکرد سنّت مسيحي در اين عرصه است، الهام روح القدس دانسته شده است.
بايد پرسيد، آيا الهامي که هويت و حقيقت و گستره فراگيري آن هم چنان در هالهاي از ابهام قرار دارد و احتمال هرگونه اشتباه در تلقي آن هيچگاه منتفي نيست، چگونه ميتواند مبناي حجيّت سنّت باشد؟!