احادیث داستانی مؤمن در اين دنيا غريب است

و اما جريان گرفتاريها كه گفتى مؤمن در اين دنيا غريب است و در ميان اين مردم ناشناخته و بى ارزش است تا از دنيا بجوار رحمت الهى برود!.

المناقب لابن شهرآشوب

قِيلَ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَجِعٌ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ بِشَرَابٍ مَعَ الْغُلَامِ فَقَالَ الْغُلَامُ أَمَرَنِي أَنْ لَا أَرْجِعَ حَتَّى تَشْرَبَهُ فَإِذَا شَرِبْتَ فَأْتِهِ فَفَكَّرَ مُحَمَّدٌ فِيمَا قَالَ وَ هُوَ لَا يَقْدِرُ عَلَى النُّهُوضِ فَلَمَّا شَرِبَ وَ اسْتَقَرَّ الشَّرَابُ فِي جَوْفِهِ صَارَ كَأَنَّمَا أُنْشِطَ مِنْ عِقَالٍ فَأَتَى بَابَهُ فَاسْتُؤْذِنَ عَلَيْهِ فَصَوَّتَ لَهُ صَحَّ الْجِسْمُ فَادْخُلْ فَدَخَلَ وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ هُوَ بَاكٍ وَ قَبَّلَ يَدَهُ وَ رَأْسَهُ فَقَالَ ع مَا يُبْكِيكَ يَا مُحَمَّدُ قَالَ عَلَى اغْتِرَابِي وَ بُعْدِ الشُّقَّةِ وَ قِلَّةِ الْمَقْدُرَةِ عَلَى الْمُقَامِ عِنْدَكَ وَ النَّظَرِ إِلَيْكَ فَقَالَ أَمَّا قِلَّةُ الْمَقْدُرَةِ فَكَذَلِكَ جَعَلَ اللَّهُ أَوْلِيَاءَنَا وَ أَهْلَ مَوَدَّتِنَا وَ جَعَلَ الْبَلَاءَ إِلَيْهِمْ سَرِيعاً وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنَ الِاغْتِرَابِ فَلَكَ بِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ أُسْوَةٌ بِأَرْضٍ نَاءٍ عَنَّا بِالْفُرَاتِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ بُعْدِ الشُّقَّةِ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ فِي هَذِهِ الدَّارِ غَرِيبٌ وَ فِي هَذَا الْخَلْقِ مَنْكُوسٌ حَتَّى يَخْرُجَ مِنْ هَذِهِ الدَّارِ إِلَى رَحْمَةِ اللَّهِ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ حُبِّكَ قُرْبَنَا وَ النَّظَرَ إِلَيْنَا وَ أَنَّكَ لَا تَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ فَلَكَ مَا فِي قَلْبِكَ وَ جَزَاؤُكَ عَلَيْهِ[۱].

به حضرت باقر(ع) عرض شد كه

محمد بن مسلم مريض است امام مقدارى آب بوسيله غلامى برايش فرستاد. غلام آب را برد به او گفت به من دستور داده همين جا باشم تا بياشامى و بعد حركت كنى بيائى با من برويم خدمت ايشان.

محمد بن مسلم فكر ميكرد با اين حالى كه دارد و قدرت حركت در او نيست چگونه ميتواند برود. همين كه آب را آشاميد و در شكمش قرار گرفت مثل اينكه بندها را از پايش گشادند از جاى حركت نموده خدمت امام رسيد اجازه خواست صداى امام را شنيد كه فرمود خوب شدى داخل شو.

داخل شد سلام كرد اشك ميريخت. فرمود چرا گريه ميكنى؟ عرض كرد بواسطه دورى كه از شما دارم و رنج و مشقتى كه بايد براى شما بكشم و در ضمن اينكه قدرت ندارم زياد خدمت شما باشم و سير شما را ببينم.

فرمود اما اينكه قدرت ندارى صحيح است خداوند دوستان و ارادتمندان ما را چنين قرار داده بلاء بسوى آنها بسرعت راه مى يابد.

و اما اينكه گفتى در فاصله دور قرار گرفته اى در اين دورى بحضرت ابو عبد الله الحسين. شبيه شده اى كه او نيز فاصله بسيار دورى از ما قرار دارد در كنار شط فرات است (صلى الله عليه).

و اما جريان گرفتاريها كه گفتى مؤمن در اين دنيا غريب است و در ميان اين مردم ناشناخته و بى ارزش است تا از دنيا بجوار رحمت الهى برود.

و آنچه گفتى كه علاقمندى نزديك ما باشى و بيشتر ما را ببينى و قدرت اين كار را ندارى اين نيت بنفع تو است و بر اين نيت پاداش خواهى گرفت.


[۱]المناقب ج۳ ص۳۱۶.  دانشنامه قرآن و حدیث، ج۱۰، ص۴۵۰