مبانى فقه‏ الحديثى آية الله ميرزا مهدى اصفهانى (1) - صفحه 38

داشته اند.
گروه اول راكه احاديث وروايات را بعد از فهم و درك، فقط نقل مى كردند و منتقل مى ساختند، بايد فقيه در احكام الهى بناميم.
و گروه دوم راكه احكام در روايات را مى فهميدند ومى توانسنتد قواعد رااز آنهااستخراج كنند وقدرت تفريع و پى بردن به اصول ومحورهاى فرمايشات ائمه عليهم السلام را داشتند و صغريات را بر كبريات فقهى تطبيق مى دادند، اينان فقاهت بيشترى داشته و عالم تر وداناتر بودند.
اين مطلب را كه در مورد مراتب فهم اصحاب ائمه عليهم السلام توضيح داديم، نه تنها در زمان حضور آنان صادق است، بلكه در زمان هاى بعد و حتى تا زمان ما نيز ادامه داشته و استمرار يافته است، مخصوصا با شروع دوران غيبت امام عصر عليه السلام اين تفاوت و تشكيك در فهم كاملاً وجوددارد ومتمايز است.
به ويژه اين كه هر چه از زمان حضور ائمه عليهم السلام بيشتر دور مى شويم باتقطيع روايات مواجه مى شويم و اسناد آنان رانيز مغشوش و درهم مى بينيم .درنتيجه تعارض وتهافت بيشترى در روايات مشاهده مى گردد.
بنابراين مراجعه كنندگان به روايات و احاديث از اصحاب اماميه در اين دوره ـ اوائل عصر غيبت ـ همچون دوره حضور ائمه عليهم السلام بر دو گونه قابل تقسيم هستند: برخى از آنان فقط اكتفاى به نصوص كرده متوجه ظواهر هستند وقدرت استخراج قواعد وتفريع را نداشته اند. اينان علماى اخبارى رضوان الله عليهم اجمعين مى باشند. امّا برخى ديگر كسانى اند كه در روايات تدبّر مى كنند وقصد فهم كامل روايات رادارند و هنگامى كه اغتشاش سلسله اسناد رامشاهده مى كنند وباتقطيع آن روبرو مى گردند، به ايجاد وآماده سازى قواعد و قوانينى مى پردازند كه همان قواعد علم اصول است و دانشمندان و مراجعان به اخبار، در مقام تدبّر و فهم در ادله احكام الهى به اين قواعد، نياز مبرم واساسى دارند.
برخى از اين قواعد به صُغرَيات احكام باز مى گردد وبرخى به كُبرَيات آنها. و بعد از تامل در اين ادّله، قواعد كلى از آن استخراج مى گردد. گاهى از دليل واحدى همچون قاعده لاضرر، وگاه از ضميمه كردن برخى اصول با يكديگر مانند قاعده « مايضمن

صفحه از 46