رسایی و شیوایی گفتار

رسایی و شیوایی گفتار

در این نوشتار، فصاحت و بلاغت از نگاه قرآن و حدیث مورد بررسی قرار گرفته است.

درآمد
بلاغت و فصاحت ، در لغت

واژه «بلاغت» در لغت ، مصدر از مادّه «بلغ» به معناى رسيدن به نهايت چيزى است . بدين جهت ، به كسى كه مى تواند با سخنى شيوا ، آنچه را كه در دل دارد ، بگويد و در بيان مقصود خود ، به طور كامل به مقصد برسد ، بليغ گفته مى شود . ابن فارس در اين باره مى گويد :
الباءُ وَ اللّامُ وَ الغَينُ أصلٌ واحِدٌ و هُوَ الوُصولُ إلَى الشَّى ءِ ... وَ البُلغَةُ ما يُتَبَلَّغُ بِهِ مِن عَيشٍ ... و كَذلِكَ البَلاغَةُ الَّتى يُمدَحُ بِهَا الفَصيحُ اللِّسانِ لِأَنَّهُ يَبلُغُ بِها ما يُريدُهُ .معجم مقاييس اللغة : ج ۱ ص ۲۰۱ (مادّه «بلغ») .
با و لام و غين ، يك ريشه است و آن ، رسيدن به چيز است... و بُلغه ، خورشى كه زندگى را بسنده باشد ... . همين طور است بلاغت كه انسان شيواگو ، با آن مدح مى گويد ؛ زيرا آنچه را مى خواهد ، با كلام بليغ مى رساند .
و نيز ابن منظور آورده است :
بَلَغَ الشَّى ءُ ... وَصَلَ وَ انتَهى ... وَ البَلاغَةُ : الفَصاحَةُ . وَ البَلغُ وَ البِلغُ : البَليغُ مِنَ الرِّجالِ . رَجُلٌ بَليغٌ و بَلغٌ و بِلغٌ : حَسَنُ الكَلامِ ، فَصيحُهُ يُبلِغُ بِعِبارَةِ لِسانِهِ كُنهَ ما فى قَلبِهِ .لسان العرب : ج ۸ ص ۴۱۹ (مادّه «بلغ») .
[عبارت] «بلغ الشى ء ...» يعنى: چيزى رسيد و پايان يافت ... . البلاغة : شيوايى ، بَلغ و بِلغ ، يعنى: شخصِ رساسخن . رجل بليغ و بَلغ و بِلغ ، يعنى: نيكوسخن . سخن شيوايش ، آنچه را در دل دارد ، با زبانش مى رساند .
همچنين وى در تبيين معناى «فصاحت» مى گويد :
الفَصاحَةُ : البَيانُ ... تَقولُ : رَجُلٌ فَصيحٌ ، و كَلامٌ فَصيحٌ أى بَليغٌ .لسان العرب : ج ۲ ص ۵۴۴ (مادّه «فصح») .
فصاحت ، گويايى است ... . مى گويى: مرد فصيح و كلام فصيح ، يعنى رسا .
چنان كه ملاحظه شد ، در تبيين معناى لغوى واژه هاى «فصاحت» و «بلاغت» ، هر يك از آنها به جاى ديگرى مورد استفاده قرار گرفته است . بر اين اساس ، مى توان گفت كه اين دو واژه از نظر لغوى ، مفهومى نزديك به هم دارند ؛ امّا از نظر اصطلاحى ، «بلاغت» عبارت است از : رسايى سخن و مطابقت آن با مقتضاى حال و همراه بودنش با فصاحت ، و «فصاحت» نيز به معناى شيوايى و وضوح سخن و خالى بودن از ضعف تأليف ، تنافر كلمات و تعقيد است ـ كه از فروع بلاغت شمرده مى شود ـ.
فصاحت ، در علم بلاغت ، سه شاخه دارد : فصاحت در مفرد ، فصاحت در كلام و فصاحت در متكلّم ؛ ولى بلاغت ، يا در كلام است و يا در متكلّم ، و در مفرد، كاربرد ندارد ؛ يعنى صحيح نيست بگوييم : «كلمةٌ بليغة» ، مگر آن كه «كلمه» به معناى كلام به كار رفته باشد .


بلاغت و فصاحت ، در قرآن و حديث

در قرآن ، مشتقّات مادّه «بلغ» ، كاربرد فراوانى دارد ، مانند : بلاغ ، بليغ و بلوغ ؛ امّا «بلاغت» ، به مفهومى كه در اين بخش مورد بررسى است ، كاربردى ندارد ؛ ولى«فصاحت» يك بار در نقل داستان مأموريت موسى عليه السلام براى دعوت فرعون و پيروانش به توحيد ، مطرح شده است ، آن جا كه از خداوند متعال مى خواهد برادرش هارون را كه از او فصيح تر سخن مى گويد ، در امر رسالت با وى همكار سازد :
«وَ أَخِى هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِىَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِى إِنِّى أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ .قصص : آيه ۳۴ .
و برادرم هارون ، از من شيواتر است . پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند ؛ زيرا مى ترسم مرا تكذيب كنند»
.
امّا در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، بلاغت به گونه هاى مختلف ، تعريف شده است ، مانند :
البَلاغَةُ ما سَهُلَ عَلَى المَنطِقِ و خَفَّ عَلَى الفِطنَةِ .ر . ك : ص ۵۴۲ ح ۱۹ .
بلاغت ، آن است كه به گفتار روان و فهم آسان باشد .
و نيز :
البَلاغَةُ أن تُجيبَ فَلا تُبطِئَ و تُصيبَ فَلا تُخطِئَ .ر . ك : ص ۵۴۲ ح ۲۰ .
بلاغت ، آن است كه در جواب ، كندى نكنى و درست بگويى و خطا ننمايى .
همچنين در حديثى آمده كه امام على عليه السلام در بيان ويژگى هاى فصيح ترينِ مردم فرمود :
المُجيبُ المُسكِتُ عِندَ بَديهَةِ السُّؤالِ .ر . ك : ص ۵۴۴ ح ۲۸ .
كسى كه به پرسش ناگهانى ، پاسخ دندان شكن دهد .با تأمّل در احاديثى كه در تعريف بلاغت و فصاحت ، توصيف شخص بليغ و فصيح ، و تبيين ويژگى هاى سخن بليغ و فصيح وارد شده ، روشن مى گردد كه تعريف جامع «بلاغت» و «فصاحت» از نظر احاديث نيز همان است كه در واژه شناسى اين دو كلمه گذشت و آنچه در اين احاديث آمده ، در واقع ، تبيين ابعاد ، آثار و مراتب فصاحت و بلاغت است .
و اينك ، مرورى اجمالى به احاديث اين بخش و ارزيابى آنها :


نگاه كلّى به احاديث فصاحت و بلاغت

در يك نگاه كلّى مى توان احاديث فصاحت و بلاغت را به دو دسته تقسيم كرد :


۱ . ستايش فصاحت و بلاغت

دسته اوّل از احاديث فَصاحت و بَلاغت احاديثى هستند كه فصاحت و بلاغت را زيور انسان و كمال مؤمن و از ويژگى هاى سخن خدا و اولياى الهى مى شمارند ، مانند آنچه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه :
جَمالُ الرَّجُلِ فَصاحَةُ لِسانِهِ .ر . ك : ص ۵۳۴ ح ۳ .
زيبايى مرد ، شيوايى زبان اوست .
و نيز از امام باقر عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد :
إنَّ اللّهَ تَعالى أعطَى المُؤمِنَشايد در اين حديث ، مقصود از مؤمن ، اهل بيت عليهم السلام باشد.البَدَنَ الصَّحيحَ وَ اللِّسانَ الفَصيحَ .ر . ك : ص ۵۳۶ ح ۱۱ .
خداوند متعال به مؤمن ، تنِ سالم و زبان شيوا عطا كرده است .
و يا از امام على عليه السلام گزارش شده كه مى فرمايد :
إنّا لَأُمَراءُ الكَلامِ ، وَ فينا تَنَشَّبَت عُروقُهُ ، وَ عَلَينا تَهَدَّلَت غُصونُهُ .ر . ك : ص ۵۷۸ ح ۹۳ .
ما اميران سخنيم . رگ و ريشه هاى سخن ، در ميان ما دويده و شاخه هاى آن بر ما آويخته است .


۲ . نكوهش فصاحت و بلاغت

دسته دوم از احاديث فَصاحت و بَلاغت، احاديثى هستند كه فصاحت و بلاغت را به شدّت مذمّت مى كنند و فقد اين صفت را ستايش مى نمايند ، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش شده كه مى فرمايد :
إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ البَليغَ مِنَ الرِّجالِ ، الَّذى يَتَخَلَّلُ بِلِسانِهِ تَخَلُّلَ الباقِرَةِ بِلِسانِها .ر . ك : ص ۵۵۶ ح ۵۲ .
خداوند عز و جل از مرد سخنورى كه زبانش را مانند گاو به هر طرف مى چرخاند [و هر رطب و يابسى را به دهان مى آورد]، نفرت دارد .
و يا خطاب به عبد اللّه بن رواحه مى فرمايد :
كُفَّ عَنِ السَّجعِ ؛ فَما اُعطِىَ عَبدٌ شَيئا شَرّا مِن طَلاقَةٍ فى لِسانِهِ .ر . ك : ص ۵۶۲ ح ۶۰ .
از سجع گويى خوددارى كن ؛ظاهرا ، مراد از «سجعِ» نهى شده در اين حديث ، مطلق سجع نيست؛ بلكه مقصود، آن سجعى است كه در راه باطل به كار گرفته شود .زيرا به هيچ بنده اى چيزى بدتر از زبان آورى [و افسار گسيختگى در زبان]، داده نشده است .
و يا در ستايش از ناتوانى در سخن گفتن ، نقل شده كه فرمود :
الحَياءُ وَ العِىُّ شُعبَـتانِ مِنَ الإِيمانِ ، وَ البَذاءُ وَ البَيانُ شُعبَـتانِ مِنَ النِّفاقِ .سنن الترمذى : ج ۴ ص ۳۷۵ ح ۲۰۲۷ ، مسند ابن حنبل : ج ۸ ص ۳۰۸ ح ۲۲۳۷۵ ، المستدرك على الصحيحين : ج ۱ ص ۵۱ ح ۱۷ ، شعب الإيمان : ج ۶ ص ۱۳۳ ح ۷۶۰۶ ، مسند ابن الجعد : ص ۴۳۳ ح ۲۹۴۹ ، كنز العمّال : ج ۳ ص ۱۲۰ ح ۵۷۶۵. نيز، ر.ك : سنن الدارمى : ج ۱ ص ۱۳۶ ح ۵۱۵ ، المصنّف، عبد الرزّاق : ج ۱۱ ص ۱۴۲ ح ۲۰۱۴۷ ، المصنّف، ابن أبى شيبه : ج ۸ ص ۳۰۳ ح ۵۳ ، السنن الكبرى : ج ۱۰ ص ۳۲۸ ح ۲۰۸۰۸ ، المعجم الكبير : ج ۱۹ ص ۳۰ ح ۶۳ .
شرمْدارى و كُندزبانى ،«عِىّ (كُندزبانى)» در مقابل «بيان (لفّاظى)» ، به معناى ناتوانى در گفتار و بيان مطالب است ، و در اين جا مراد، اين است كه شخص بر اثر شرم و خجالت نتواند سخن خود را روان و گويا ادا كند ؛ بلكه دچار لكنت زبان شود .دو شاخه از ايمان اند ، و بدزبانى و لفّاظى ،در متن عربى حديث، اصطلاح «بيان» آمده است كه به معناى لفّاظى و شيوا سخن گفتن و اظهار پيشى داشتن بر مردم است و گويى نوعى خودشيفتگى و كبر در آن است .دو شاخه از نفاق .
و نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد :
إنَّ الحَياءَ وَ العَفافَ وَ العِىَّ ـ عِىَّ اللِّسانِ لا عِىَّ القَلبِ ـ مِنَ الإِيمانِ ، وَ الفُحشَ وَ البَذاءَ وَ السَّلاطَةَ مِنَ النِّفاقِ .الزهد، حسين بن سعيد : ص ۷۰ ح ۲۱ ، الكافى : ج ۲ ص ۱۰۶ ح ۲ و ص ۳۲۵ ح ۱۰ ، بحار الأنوار : ج ۷۱ ص ۲۸۹ ح ۵۶ .
شرم و عفّت و كندى ـ كندى زبان ، نه كندى دل ـ از ايمان است و دشنامگويى و بى شرمى و تندى زبان ، از نفاق است .


ارزيابى احاديث فصاحت و بلاغت

طرف نظر از اسناد اين دو دسته احاديث ، در جمع بندى و ارزيابى آنها مى توان گفت كه آنها با هم تعارضى ندارند ، با اين توضيح كه فصاحت و بلاغت، در واقع ، عبارت است از هنر (يا به تعبير دقيق تر : مهارتِ) خوب سخن گفتن ، و اين هنر ، مانند هر هنر ديگر مى تواند ارزش يا ضدّ ارزش باشد . اگر اين هنر در خدمت انسان و ارزش هاى اخلاقى و انسانى به كار گرفته شد ، كمال و بسيار ارزشمند است و اگر در جهت ضدّ اخلاقى و ضدّ انسانى مورد استفاده قرار گرفت ، نقص و بسيار نكوهيدهاست .
بر اين اساس ، احاديثى كه فصاحت و بلاغت را ارزش مى دانند ، ناظر به مواردى هستند كه اين هنر در جهت اهداف صحيح انسانى و الهى به كار گرفته شده ، و احاديثى كه آن را نكوهش مى كنند ، ناظر به مواردى هستند كه اين هنر در جهت اهداف نامشروع و ضدّ ارزشى مورد استفاده قرار گرفته است ، مانند آنچه در كتاب سعد السعود از كتاب زبور از خداوند متعال نقل شده كه مى فرمايد :
أفصَحتُم فِى الخُطبَةِ و قَصَّرتُم فِى العَمَلِ ، فَلَو أفصَحتُم فِى العَمَلِ و قَصَّرتُم فِى الخُطبَةِ لَكانَت أرجى لَكُم ، وَ لكِنَّكُم عَمَدتُم إلى آياتى فَاتَّخَذتُموها هُزُوا ، و إلى مَظالِمى فَاشتَهَرتُم بِها .ر . ك : ص ۵۷۰ ح ۷۷ .
در سخنرانى [و گفتار] ، شيوايى به خرج مى دهيد و در كردار ، كوتاهى مى ورزيد ، حال آن كه اگر در كردار ، خلوص [يا شيوايى] به خرج مى داديد و در سخنرانى [و گفتار ]كوتاهى مى نموديد ، برايتان اميدوار كننده تر بود ؛ ليكن شما به آيات من روى آورديد و آنها را به ريشخند گرفتيد ، و به معاصى ام روى كرديد و بدانها زبانزد شديد .


چند حكمت براى سخنوران

چند نكته براى كسانى كه از نعمت فصاحت و بلاغت برخوردارند، قابل توجّه است :


۱ . سكوت و سلامت

نكته نخست ، اين كه سخنور نبايد با تكيه بر توانمندى خود در سخن گفتن ، همه جااز توانايى خود استفاده كند؛ بلكه با عنايت به آفات سخن ، بايد كمتر بگويد و تا ضرورت ايجاب نكرده است ، نگويد :
إن كانَ فِى الكَلامِ البَلاغَةُ فَفِى الصَّمتِ السَّلامَةُ مِنَ العِثارِ .ر . ك : ص ۵۴۸ ح ۳۹ .
اگر در كلامْ شيوايى هست ، در سكوت ، رهيدن از لغزش هاست .


۲ . بهتر از بلاغت

نكته دوم ، اين كه همه جا سخن ، كاربرد ندارد؛ بلكه گاهى سكوت ، بيش از كلام ، نافذ است :
أحمَدُ مِنَ البَلاغَةِ الصَّمتُ حينَ لا يَنبَغِى الكَلامُ .ر . ك : ص ۵۴۸ ح ۴۰ .
ستوده تر از شيوايى ، سكوت در جايى است كه گفتن ، شايسته نيست .


۳ . پندآموزتر از واعظ بليغ

نكته سوم ، آن كه گاه تأمّل در صحنه هاى عبرت آموز ، از شنيدن سخن هر سخنور توانايى ، براى انسان، آموزنده تر است .
لِيَعِظَكُم هُدُوّى و خُفوتُ إطراقى ، و سُكونُ أطرافى ، فَإِنَّهُ أوعَظُ لَكُم مِنَ النّاطِقِ البَليغِ .ر . ك : ص ۵۵۰ ح ۴۱ .
اين آرام گرفتنم و ديده فرو بستنم و از حركت افتادن اعضايم ، شما را اندرز دهد ، كه اين، براى شما اندرزگوتر از هر گوينده سخنور است .
بر اين اساس ، سخنور حكيم ، كسى است كه همه جا از توانمندى زبانى خود ، بهره نگيرد؛ بلكه به مقتضاى حكمت ، از ديگر روش ها نيز در جهت انتقال پيام هاى مورد نظر خويش استفاده نمايد .