انسان

انسان

در این نوشتار، به طور کلی در مورد انسان، از دیدگاه قرآن و حدیث بحث شده است.

انسان ، در لغت

برخى از واژه شناسان ، كلمه «انسان» را از مادّه «انس» به معناى نمايان بودن و يا الفت گرفتن دانسته اند . ابن فارس ، در تبيين ريشه اين واژه مى گويد :
الهَمزَةُ وَ النّونُ وَ السّينُ ، أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ ظُهورُ الشَّى ءِ ، وَ كُلُّ شَى ءٍ خالَفَ طَريقَةَ التَّوَحُّشِ . قالوا : الإِنسُ خِلافُ الجِنِّ ، وَ سُمّوا لِظُهورِهِم . يُقالُ : آنَستُ الشَّى ءَ إذا رَأَيتَهُ ... وَ الاُنسُ : اُنسُ الإِنسانِ بِالشَّى ءِ إذا لَم يَستَوحِش مِنهُ .معجم مقاييس اللغة : ج ۱ ص ۱۴۵ مادّه «أنس» .
همزه و نون و سين، يك ريشه معنايى دارد و آن ، آشكار شدن چيزى است و هر چيزى است كه مخالف طريقه توحّش باشد. گفته اند: «اِنس» ، خلاف «جن» است و انس ناميده شدن انسان ها به جهت آشكار بودنشان است. گفته مى شود : «آنـَستُ الشَّى ءَ» ، زمانى كه آن را ديده باشى ... . اُنس، همدمىِ انسان با چيزى است ، زمانى كه از آن نرَمَد .
اين تحليل از ريشه يابى معناى «انسان» ، نشان مى دهد كه از نگاه ابن فارس ، معناى اصلى «إنس» ، آشكار شدن است ، ليكن ميان آشكار شدن و الفت گرفتن ، پيوستگى وجود دارد ؛ امّا به عقيده برخى ديگر از لغت شناسان ، مصدر «اُنس» ، ضدّ«نُفور (رَميدن)» و به معناى الفت گرفتن است . راغب اصفهانى ، در اين باره مى گويد :
الإِنسُ : خِلافُ الجِنِّ ، وَ الاُنسُ : خِلافُ النُّفورِ ... وَ الإِنسانُ قيلَ : سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ خُلِقَ خِلقَةً لا قِوامَ لَهُ إلّا بِاُنسِ بَعضِهِم بِبَعضٍ ، لِهذا قيلَ : الإِنسانُ مَدَنِىٌّ بِالطَّبعِ ، مِن حَيثُ لا قِوامَ لِبَعضِهِم إلّا بِبَعضٍ ، وَ لا يُمكِنُهُ أن يَقومَ بِجَميعِ أسبابِهِ ، وَ قيلَ : سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ يَأنَسُ بِكُلِّ ما يَألَفُهُ .مفردات ألفاظ القرآن : ص ۹۴ .
اِنس، خلاف جِن است و اُنس (آرام يافتن به چيزى) ، خلاف نفور (رميدن) . انسان ناميده شدن انسان ، از اين روست كه به گونه اى آفريده شده كه قوامش تنها به انس گرفتن با ديگران است. از اين رو گفته اند: انسان ، طبيعتى مدنى دارد ، از آن جهت كه قوام آنها به يكديگر است و نمى توانند همه اسباب و وسايل را به تنهايى داشته باشند. نيز گفته اند: انسان ناميده شدن انسان، از اين روست كه هر كه با او الفت بگيرد، با او همدم مى شود.
به عقيده ازهرى و ابن منظور و برخى ديگر از واژه شناسان عرب ، كلمه «انسان» ، در اصل ، «اِنسيان» بوده و از «نسيان» به معناى «فراموشى» بر گرفته شده است . متن سخن ابن منظور ، چنين است :
الإِنسانُ ، أصلُهُ إنْسِيانٌ لِأَنَّ العَرَبَ قاطِبَةً قالوا فى تَصغيرِهِ : أُنَيْسِيانٌ فَدَلَّتِ الياءُ الأَخيرَةُ عَلَى الياءِ فى تَكبيرِهِ ، إلّا أنَّهُم حَذَفوها لِما كَثَّرَ النّاسُ فى كَلامِهِم .لسان العرب : ج ۶ ص ۱۰ مادّه «أنس» .
اصل انسان، اِنسيان است؛ زيرا همه عرب ، در تصغير آن گفته اند: اُنَيسيان. ياى آخر ، دلالت مى كند كه در غير مصغّرش ياء هست ؛ امّا آن را به دليل كثرت استعمال ، حذف كرده اند.
ابن منظور ، در ادامه كلام خود ، براى تقويت اين نظريه در تبيين ريشه كلمهانسان ، به سخنى از ابن عبّاس استناد مى كند و مى گويد :
و رُوِىَ عَن ابنِ عَبّاسٍ أنَّهُ قالَ : إنَّما سُمِّىَ الإِنسانُ إنسانا لِأَنَّهُ عَهِدَ إلَيهِ فَنَسِىَ ، قالَ أبو مَنصورٍ : إذا كانَ الإِنسانُ فِى الأَصلِ إنسِيانٌ ، فَهُوَ اِفعِلانٌ مِنَ النِّسْيانِ ، وَ قَولُ ابنِ عَبّاسٍ حُجَّةٌ قَوِيَّةٌ لَهُ .لسان العرب : ج ۶ ص ۱۱ .
از ابن عبّاس نقل است كه گفته: انسان ناميده شدن انسان، از اين روست كه عهدى داشته و فراموش كرده است. ابو منصور ، گفته است: اگر اصل انسان، انسيان باشد، از فِعلان و از مادّه «نسيان» مشتق شده و گفته ابن عبّاس ، دليل محكمى براى آن است.
گفتنى است كه از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده كه مى فرمايد :
سُمِّىَ الإِنسانُ إنساناً لِأَنَّهُ يَنسى ، وَ قالَ اللّهُ عز و جل :«وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ»طه : آيه ۱۱۵ ..ر . ك : ص ۱۶۸ ح ۱۵۰ .
انسان ، «انسان» ناميده شده، چون فراموش مى كند . و خداوند عز و جل فرموده است:«پيش تر ، با آدم عهد بستيم، و او فراموش كرد».
برخى ، دو كلمه «ايناس» و «نَوْس» را نيز مبدأ اشتقاق انسان دانسته اند . واژه نخست ، به معناى «ادراك و علم و احساس» و دومى به معناى «تحرّك» است .دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۱ (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج ۲ ص ۳۲ و تفسير سورة والعصر : ج ۲ ص ۱۰) . گفتنى است كه هيچ يك از منابع معتبر لغت ، اين نظريه را تأييد نكرده اند .
چنانچه واژه انسان را مشتق از «اُنس» بدانيم ، وجه تسميه اش آن است كه رونق ، زيبايى و الفت در زمين ، تنها با وجود او حاصل مى شود ،دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۱ (به نقل از المخصّص : ص ۱۶) .يا آن كه حيات انسان ، بدون اُنس با ديگران ، تأمين نمى گردد . از اين رو ، گفته مى شود : انسان «مدنىٌّبالطبع» است ،دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۱ (به نقل از مفردات ألفاظ القرآن : ص ۹۴) .يا بدان جهت او را انسان خوانده اند كه با هر چه مرتبط باشد ، اُنس و اُلفت مى گيرد ،دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۱ (به نقل از مفردات ألفاظ القرآن : ص ۹۴) .يا اين كه همواره با دو اُنس ، همراه است : اُنس روحانى با حق ، و اُنس جسمانى با خلق ،دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۱ (به نقل از بصائر ذوى التميز : ج ۲ ص ۳۱) .يا بدان سبب كه دو پيوند در او نهادينه شده است : يكى با دنيا و ديگرى با آخرت .دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۱ (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج ۲ ص ۳۱) .
امّا اگر انسان را مشتق از «نسيان» بدانيم ، وجه تسميه اش فراموشكارى انسان است و چنان كه اشاره شد ، اين معنا به آدم ابو البشر ، مرتبط است كه پيمان خداى متعال را در مورد نزديك نشدن به درخت ممنوع ، فراموش كرد .
برخى گفته اند در صورتى كه انسان از واژه «ايناس» مشتق شده باشد ، وجه تسميه اش ، دسترس داشتن او به اشياى گوناگون از طريق علم و احساس و اِبصار استدائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۱ (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج ۲ ص ۳۲) .و اگر از كلمه «نَوس» اشتقاق يافته باشد ، وجه تسميه او تحرّك شديد و جنب و جوش فراوانش در كارهاى بزرگ است .دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۱ (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج ۲ ص ۳۲) .
با تأمّل در وجوهى كه در مورد مبدأ اشتقاق «انسان» و يا وجه تسميه آنْ ذكر شد ، مشخّص مى گردد كه دليل قاطعى براى اثبات يكى از وجوه ياد شده ، وجود ندارد ، بخصوص كه آنچه در باره وجه تسميه آن آمده ، غالبا يا عموما سليقه اى است ؛ امّا نكته قابل توجّه ، اين است كه مبدأ اشتقاق و وجه تسميه انسان ، هر چه باشد ، در مباحث انسان شناسى از نگاه قرآن و حديث ـ كه هدف اصلى اين بخش از دانش نامه قرآن و حديث است ـ ، تفاوتى ندارد .دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۱ (به نقل از مفردات ألفاظ القرآن : ص ۹۴) .دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۱ (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج ۲ ص ۳۲) .



انسان ، در قرآن و حديث

موضوع انسان شناسى ، يكى از اصلى ترين مسائل اسلامى است كه در قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام از زاويه هاى مختلف ، مورد توجّه قرار گرفته است . در واقع ، آنچه در نصوص اسلامى (متون قرآن و حديث) در باره عقيده ، اخلاق و عمل آمده ، به گونه اى مرتبط با موضوع انسان شناسى است ؛ ولى همه اين مباحث ، تحت عنون «انسان» ، قابل طرح نيست .
متون مطرح شده در اين بخش (مدخل «انسان») ، اصلى ترين مباحث انسان شناسى را از نگاه قرآن و احاديث اسلامى در خود دارند . اكنون پيش از پرداختن به متن آيات و احاديث ، توضيح كوتاهى در باره آنها ارائه مى گردد :


۱ . تعريف اجمالى انسان

انسان ، از نگاه قرآن كريم ، موجودى است مركّب از جسم ـ كه ريشه در خاك دارد ـ و روح ـ كه مبدأ آن ، امر الهى است ـ .
در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، گاه انسان به تركيبى از عقل و صورت ، و گاه به تركيبى از عقل و شهوت ، و گاه به تركيبى از عالم بالا و پايين ، تفسير شده كه اين تعاريف نيز در واقع ، تعابير ديگرى از تفسير انسان به جسم و روح الهى است .
همچنين در برخى از احاديث ، انسان به موجودى كه ميان خدا و شيطان در حركت است ، تفسير شده كه گاه به سوى خدا مى رود و گاه به طرف شيطان ، تا اين كه در نهايت ، در زمره دوستان خدا و يا در شمارِ دشمنان او قرار گيرد .
در برخى ديگر از احاديث ، انسان به شاهين ترازو تشبيه شده كه گاه به وسيله جهل (نادانى و ناآگاهى) ، به سوى سقوط و نابودى و گاه به وسيله علم و معرفت ، به سوى كمال ، گرايش پيدا مى كند .
گفتنى است كه همه اين تعاريف ، در واقع ، تفسير اجمالى انسان و دورنمايى از حقيقت اين موجود پيچيده است ، نه تعريف تفصيلى آن .


۲ . اهمّيت و ارزش انسان

آيات و احاديثى را كه بر اهمّيت و ارزش ممتاز انسان در جهان آفرينش ، دلالت دارند ، مى توان به شش دسته تقسيم كرد :
الف ـ روشن ترين آيه اى كه بر اهمّيت آفرينش انسان دلالت دارد ، آيه اى است كه در آن ، خداوند ، در پىِ آفرينش اين موجود پيچيده ، بدين گونه از خود ، ستايش مى نمايد :
«فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ .مؤمنون : آيه ۱۴ .
خجسته است خداوند ، كه بهترين آفريننده است»
.
گفتنى است كه خداوند متعال ، در قرآن ، تنها يك بار از خود با توصيف «بهترين آفريننده» ستايش كرده و آن هم هنگام آفرينش انسان است .
ب ـ آيات و احاديثى كه بر كرامت انسان و برترى او بر ساير آفريده ها دلالت دارند .الأعلى (۸۷) : ۱۵ .
ج ـ آيات و احاديثى كه تصريح مى كنند كه آنچه در زمين است ، بلكه همه جهان ، براى انسان ، آفريده شده است .في المصدر : قلت .
د ـ آيات و احاديثى كه دلالت دارند كه خداوند متعال ، همه آنچه را در آسمان ها و زمين است ، مسخّر انسان كرده است .ر . ك : ص ۸۵ (انسان / فصل سوم : برترى هاى انسان / گراميداشت الهى) .ه ـ آيات و احاديثى كه ويژگى هاى مثبت انسان را بيان كرده اند .ر . ك : ص ۹۱ (انسان / فصل سوم : برترى هاى انسان / آفرينش آنچه در زمين است، براى انسان) .
و ـ آيات و احاديثى كه به موقعيت «انسان كامل» نظر دارند و اين كه انسان در سير تكاملى خود ، مى تواند به نقطه اى برسد كه مظهر اسما و صفات الهى گردد و بدين سان ، خليفه خدا ، مسجود فرشتگان و امامِ ملكوتيان شود .الكافي ، ج ۲ ، ص ۴۹۴ ، ح ۱۸ .


۳ . انسان ، پيش از ورود به دنيا

مقتضاى تأمّل در شمارى از آيات قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام ، اين است كه انسان ، پيش از وجود دنيوى ، در نشئه اى ديگر ، از نوعى «وجود» برخوردار بوده است . از اين رو در تفسير اين سخن خداوند متعال :«هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا؛انسان : آيه ۱ .آيا انسان را آن هنگام از روزگار [ به ياد] مى آيد كه چيزى در خور ياد نبود ؟»، از امام باقر عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد :
كانَ مَذكورا فِى العِلمِ وَ لَم يَكُن مَذكورا فِى الخَلقِ .ر . ك : ص ۳۴ ح ۱۹ .
در علم [ خدا] ، ياد شده بود ؛ ولى در ميان آفريده ها قابل ياد نبود .
اين سخن ، نشان مى دهد كه انسان ، پيش از وجود خارجى ، در علم خداوند ، موجود و به صورت وجود علمى ، براى خداى متعال ، معلوم بوده و در پى اراده او از عالَم علم به عالَم عين ، منتقل شده و وجود خارجى يافته است .
همچنين آيات ميثاقاعراف : آيه ۱۲۷ ، يس : آيه ۶۰ .بر وجود انسان قبل از نشئه دنيا دلالت دارند ؛ بلكه آيه«وَ إِن مِّن شَىْ ءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ؛حجر : آيه ۲۱ .هيچ چيزى نيست ، مگر اين كهمخازن آن ، در نزد ماست و فقط آن را به اندازه ، فرو مى فرستيم»، بدين معنا اشاره دارد كه همه موجودات دنيوى ، پيش از نشئه دنيا از نوعى وجود ، برخوردار بوده اند .


۴ . آفرينش مُلكى انسان

پيش از اين در تعريف انسان ، اشاره كرديم كه انسان ، موجودى است دو بُعدى و مركّب از جسم و روح الهى ، يا تركيبى است از عقل و صورت ، يا عقل و شهوت ، و يا عالم بالا و عالم پايين .
جسم ، صورت ، شهوت و عالَم پايين ، به بُعد مُلكى (مادّى) انسان ، و روح الهى ، عقل و عالم بالا ، به جنبه ملكوتىِ (غير مادّى) او اشاره دارند .
آيات و احاديثى كه به آفرينش بُعد مُلكى انسان اشاره دارند ، به چهار دسته تقسيم مى شوند :
دسته اوّل ، آيات و احاديثى كه به بيان آفرينش انسان از خاك پرداخته اند ؛بحار الأنوار ، ج ۱۰۴ ، ص ۲۹ ـ ۳۰ .
دسته دوم ، آيات و احاديثى كه به آفرينش انسان از آب ، اشاره دارند ؛. ر . ك : ص ۶۱ (انسان / فصل دوم / آفرينش انسان از خاك) .
دسته سوم ، آيات و احاديثى كه مرحله پيشرفته (نطفه) را بيان كرده اند ؛. ر . ك : ص ۶۳ (انسان / فصل دوم / آفرينش انسان از آب) .
دسته چهارم ، آيات و احاديثى كه به مراحل تكاملىِ جنبه ملكى انسان از خاك تا وصول به بُعد ملكوتى اشاره كرده اند .. ر . ك : ص ۶۵ (انسان / فصل دوم / آفرينش انسان از نطفه) .


۵ . آفرينش ملكوتى انسان

قرآن كريم ، در باره آفرينش ملكوتى انسان در مورد آدم عليه السلام پس از ذكر «تسويه» ـ كهناظر به بُعد مُلكى اوست ـ ، تعبير«نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى»حجر : آيه ۱۵ و ۲۹ ، ص : آيه ۳۸ و ۷۲ .به كار مى برد و در باره نسل وى ، پس از بيان مراحل آفرينش مُلكى (نطفه ، عَلَقه ، مضغه و ...) ، لحن خود را از خلق به انشا تغيير داده و مرحله جديدى را كه با مراحل پيشين ، متفاوت است ، يادآور مى شود ؛ مرحله اى كه در آن ، سخن از حيات ، علم و قدرت انسان است .
مراحل پيشين هر چند در اوصاف ، ويژگى ها ، رنگ ، طعم و شكل با يكديگر متفاوت بوده اند ، امّا همجنس يكديگر به شمار مى رفته اند ، در حالى كه اين مرحله ، همجنس مراحل پيشين به شمار نمى آيد . خداوند ، در اين مرحله چيزى را به انسان عطا كرده كه در مراحل پيشين عطا نكرده بود .دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۴ ص ۴۸۸ .


۶ . حكمت آفرينش انسان

بر پايه حكمت آفريدگار ، آفرينش انسان ، بلكه همه آفريده ها ، عبث و بيهوده نيست . همچنين مقتضاى غناى ذاتى خداوند متعال ، اين است كه آفرينش انسان و موجودات ، سودى براى او ندارد . حكمت هايى كه براى آفرينش در قرآن و احاديث اسلامى آمده ، عبارت اند از : به كار گيرى انديشه و شناخت خدا ، آزمايشِ انسان ، عبادت خداوند متعال ، رحمت الهى و بازگشت به سوى خدا . توضيح اين حكمت ها ضمن تحليلى خواهد آمد .


۷ . ويژگى هاى مثبت و منفى انسان

انسان ، به دليل اين كه موجودى دو بُعدى (مُلكى و ملكوتى) است ، داراى ويژگى هاى مثبت و منفى است .
شمارى از ويژگى هاى مثبت انسان ، عبارت اند از : خلقت و سرشتِ نيكو ،اراده و آزادى ، انديشه ، بيان ، حيا ، استعداد تعليم و تربيت ، استعداد پذيرش امانت و تكليف الهى ، استعداد تلقّى وحى و الهام از جانب خداوند متعال .
گفتنى است كه انسان ، با بهره گيرى درست از اين ويژگى ها ، مى تواند خود را به قلّه كمالات انسانى برساند ؛ اما اگر از اين امكانات بالقوّه خدادادى بهره نگرفت ، خصلت هاى منفى موجود در بُعد مُلكى او ، بر وى غلبه خواهند كرد و در نتيجه ، او به اسفلِ سافلين. اسفل سافلين ، پايين ترين مرتبه پستى و اشاره به آيه پنجم از سوره تين است .سقوط خواهد كرد . اين خصلت ها عبارت اند از : جهل ، شتاب ، ناسپاسى ، سركشى ، فراموشكارى ، غرور ، ستمگرى ، آزمندى ، بخل ، بى تابى ، حسد و ... .


۸ . اصلى ترين عوامل صعود به قلّه كمالات انسانى

اصلى ترين عوامل صعود به قلّه كمالات انسانى را مى توان در به كار گيرى عقل ، علم و حكمت ، ايمان به مبدأ و معاد ، بلندهمّتى ، انجام دادن كارهاى نيك و مجاهدت با تمايلات نفسانى خلاصه كرد .رجال الطوسي ، ص ۴۲۹ ، الرقم ۶ .


۹ . اصلى ترين آفات صعود به قلّه كمالات انسانى

مهم ترين آفات شكوفايى استعدادهاى انسانى و وصول به قلّه انسانيت ، عبارت اند از : جهل ، غفلت ، پيروى از هوس و ترك عمل به دانسته هاى خود . آيات و احاديثى كه بر اين معنا دلالت دارند ، تأمّل برانگيز و سخت آموزنده اند .ر . ك : ص ۱۹۹ (انسان / فصل هشتم : آسيب هاى انسان) .


۱۰ . جايگاه انسان كامل

انسان ، در سير تكاملى خود ، به تناسب ميزان مجاهدت و فرمانبرى او از خداوندمتعال و نزديكى وى به ساحت قرب رُبوبى ، مظهر اسما و صفات الهى مى گردد و به تعبير ديگر ، خليفه و نماينده خداوند متعال مى شود و در اين موقعيت است كه گاه ، مسجود ملائكه مى شود و گاه ، امام آنها ، و حتّى اراده او ، به اذن خداى متعال ، در جهان هستى مؤثّر مى گردد ، و به نسبت صعودش به قلّه تكامل ، به ولايت تكوينى دست مى يابد ، چنان كه در حديث قدسى آمده :
عَبدى أطِعنى أجعَلكَ مِثلى ، أنَا حَىٌّ لا أموتُ ، أجعَلُكَ حَيّا لا تَموتُ ، أنَا غَنِىٌّ لا أفتَقِرُ أجعَلُكَ غَنِيّا لا تَفتَقِرُ ، أنَا مَهما أشَأ يَكُن ، أجعَلُكَ مَهما تَشَأ يَكُن .اختيار معرفة الرجال ، ص ۵۳۱ ، الرقم ۱۰۱۵ .
بنده من! مرا اطاعت كن تا تو را همانند خودم كنم. من ، زنده اى ناميرايم . تو را هم زنده اى ناميرا قرار مى دهم. من ، توانگرم و نيازمند نمى شوم . تو را هم توانگرى مى گردانم كه نيازمند نشوى. من هر چه بخواهم ، همان مى شود . تو را هم چنان قرار مى دهم كه آنچه بخواهى ، همان شود.
گفتنى است كه اين حديث و همچنين آنچه در مصباح الشريعة آمده كه : «العُبودِيَّةُ جَوهَرَةٌ كُنهُهَا الرُّبوبِيَّةُ ؛ عبوديت ، جوهرى است كه كُنه آن ، ربوبيت است» ،ر . ك : ص ۲۰۸ ح ۲۰۶ .در منابع حديثى معتبر وجود ندارد ؛ ولى مى توان گفت كه مضمون آنها هماهنگ با قرآن و شمارى از احاديث اسلامى است .
بارى ! جايگاه انسان كامل ، جايگاه خلافت الهى است . در اين موقعيت ، انسان كامل ، به ظاهر با ساير انسان ها تفاوتى ندارد ؛ ولى در واقع ، قابل قياس با هيچ كس نيست ، چنان كه در حديث نبوى آمده است :
لَيسَ شَى ءٌ خَيرٌ مِن ألفٍ مِثلِهِ إلَا الإِنسانُ .. مصباح الشريعة : ص ۵۳۶ .
چيزى بهتر از هزار نمونه خودش ، جز انسان، وجود ندارد .لا نَعلَمُ شَيئا خَيرا مِن ألفٍ مِثلِهِ ، إلَا الرَّجُلَ المُؤمِنَ .رجال الطوسي ، ص ۳۸۹ ، الرقم ۳۶ ، وص ۴۰۱ ، الرقم ۲۲ .

هيچ چيزى را سراغ نداريم كه بهتر از هزار نمونه خودش باشد، مگر انسان مؤمن .
ظاهرا مقصود از «مؤمن» و «انسان» در اين دو حديث ، انسان كامل و يا انسان در مسير كمال است و بر اين اساس ، كلمه «هزار» از باب مثال است ، نه اين كه شمار بيشتر از «هزار» مى تواند با انسان كامل برابرى كند .