او و مادرش از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بودند .
ابن حجر ، او را با حُصَين بن قيس نَهشَلى يكى دانسته است . وى از ياران پيامبر خداست ، ابن حبّان در الثقات خود ، از او نام برده است .
ابو عبيد حنظلة بن حُذَيم بن حنيفه مالكى ، در كودكى به همراه پدر و پدر بزرگش به حضور پيامبر خدا رسيد .
در اُسد الغابة (ج ۲ ص ۱۰۲) از او با كنيه ابو خنّاش و در الإصابة (ج ۲ ص ۲۰۷) با كنيه ابو خنّاس ياد شده ؛ امّا نسايى ، كنيه او را ابو مِحرَش آورده است كه اين قول ، قوى است ؛ زيرا ابو خنّاس ، كنيه فرزند او مسعود است .
سائب بن يزيد بن سعيد بن ثمامه كه در نسب او اختلاف است . كَنانى ، كِنْدى ، ليثى ، سَلْمى ، هَذْلى ، و اَزْدى ، نسبت هايى هستند كه به وى داده شده است . سائب ، در سال دوم هجرى به دنيا آمد و در هفت سالگى به همراه پدرش در حجّة الوداع ، شركت كرد . درباره سال وفات او نيز اختلاف است . وى بنا به اقوالى در سال هشتاد يا ۸۶ يا ۹۱ هجرى ، در ۹۴ سالگى در گذشت . وى ، احاديث اندكى روايت كرده است .
سلمان
ابو عبد اللّه سلمان فارسى ، سلمان محمّدى ، زاهدى روشن ضمير و پاك نهاد ، از تبارى پارسى بود . زادگاه او رامهرمز است ؛ امّا اصالتا اصفهانى است . سلمان ، از ياران والا مقام پيامبر خدا بود كه در جنگ خندق ، شركت داشت و با هوش خود و استفاده از آگاهى اش از فنون جنگ به مسلمانان كمك كرد و پيشنهاد حفر خندق را داد و اين پيشنهاد او با استقبال ، رو به رو شد . سلمان ، در نهايتِ زُهد و وارستگى مى زيست و از زرق و برق زندگى ، روى گردان بود . او پس از رحلت پيامبر خدا ، حريم حق را پاس داشت و از مسير حق ، منحرف نشد . سلمان از شيفتگان امام على و اهل بيت عليهم السلام و از ياران مخلص على عليه السلام و جزو «شُرطَةُ الخميس (نيروهاى ويژه نظامى)» بود . عمر ، او را به حكمرانى مدائن گماشت . حكومت وى در مدائن ، از مظاهر افتخارآفرين و غرورانگيز حكومت در اسلام است . سلمان ، از كسانى است كه عمر دراز كرده اند . وى به سال ۳۴ ق ، در ايّام خلافت عمر يا عثمان ، در مدائن ، ديده از جهان فرو بست .
ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين : ج ۱۲ ص ۱۵۷ ـ ۱۶۲.
عبد اللّه بن جعفر
وى از ياران پيامبر خدا و امام على و امام حسن عليهماالسلام بود و روايات اندكى دارد .
ر . ك : رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۷ و ص ۷۰ ش ۶۴۲ و ص ۹۵ ش ۹۴۲.
او شخصى كريم ، بخشنده ، خوش ذوق ، خوش اخلاق ، پاك دامن و گشاده دست بود و او را «بحر الجود (درياى بخشش)» مى گفتند . مى گويند : در ميان مسلمانان ، سخاوتمندتر از او وجود نداشته است . او به سال هشتاد هجرى در نود سالگى ، درگذشت .
ر . ك : الاستيعاب : ج ۳ ص ۸۸۰.
عبد اللّه بن عبّاس
ابو العباس عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب قُرَشى هاشمى ، از مفسّران و محدّثان پرآوازه در تاريخ اسلام است . او سه سال پيش از هجرت ، در شعب ابو طالب ، در مكّه ، متولّد شدو در سال هشتم هجرى ، سال فتح مكّه ، به مدينه رفت . عمر ، در دوران خلافتش ، با او مشورت مى كرد . ابن عبّاس در دوره خلافت امير مؤمنان على عليه السلام از ياران و هواداران و مشاوران ايشان و يكى از كارگزاران و امراى لشكر او بود . او در زمان به شهادت رسيدن امام على عليه السلام ، حاكم بصره بود و با امام حسن مجتبى عليه السلام بيعت كرد و [مجدّدا] از جانب ايشان به بصره رفت . او با امام حسين عليه السلام در كربلا شركت نكرد . علّت آن را بعضى ، نابينا بودن وى دانسته اند .
عبد اللّه بن عبّاس ، در تفسير و حديث و فقه ، عالمى بلندپايه بود و در علم ، شاگرد امام على عليه السلام بود . او به سال ۶۸ ق ، در حالى كه ۷۱ سال داشت ، در تبعيدگاهش طائف ، از دنيا رفت . ابن عبّاس ، اين جمله را بسيار مى گفت : «بار خدايا ! به واسطه محمّد و خاندان او به تو تقرّب مى جويم . بار خدايا! به واسطه ولايت شيخ على بن ابى طالب عليه السلام به تو تقرّب مى جويم» .
ر . ك : رجال البرقى : ص ۲ ، رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۴ و ص ۷۰ ش ۶۴۱ و ص ۱۰۲ ش ۱۰۱۱.
عبد اللّه بن مسعود
او از ياران پيامبر خدا بود كه در همان اوايل اسلام ، مسلمان شد . وى ، دو بار هجرت كرد و در جنگ بدر و جنگ هاى پس از آن ، شركت داشت . ابن مسعود ، كفشدار پيامبر صلى الله عليه و آله بود و از ايشان ، بسيار روايت كرده است .
ر . ك : الاصابه : ج ۴ ص ۱۹۹ ش ۴۹۷۰ ، رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۶.
عبد اللّه ذو البِجادين
او هنگامى كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد ، نامش عبد العزّا بود . پيامبر خدا ، نام عبد اللّه و لقب ذو البِجادين را بر او نهاد ؛ زيرا هنگامى كه اسلام آورد ، قومش او را برهنه ساختند و يك بِجاد (گليم) بر او پوشاندند . عبد اللّه ، از ميان آنان به سوى پيامبر خدا گريخت و وقتى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد ، گليمش را دو پاره كرد و يك پاره را اِزار (شلوار) خود كرد و ديگرى را رَدا (پيراهن) . از اين رو ، به او ذو البِجادين گفتند . وجوه ديگرى هم در اين باره گفته شده است .
عبد اللّه ، از ياران پيامبر خدا بود و با ايشان ، اقامت داشت . او بسيار اهل ذكر و دعا و تلاوت قرآنِ عزيز بود و با صداى بلند ، قرآن مى خواند و تسبيح و تكبير مى گفت ، [تا جايى كه] عمر گفت : اى پيامبر خدا! آيا او رياكار است ؟ ايشان فرمود : «بس كن ! او يكى از ناله كنان [به درگاه خدا] است» . عبداللّه ، در زمان حيات پيامبر خدا ، درگذشت .
ر . ك : اسد الغابة : ج ۳ ص ۲۲۸ ، ش ۲۹۳۰ ، الإصابة : ج ۴ ص ۴۸۲۲.
او در كار خويش ، مستقل بود و از امير مؤمنان ، پيروى و دنباله روى نكرد .
ر . ك : معجم رجال الحديث : ج ۱۱ ص ۳۴۶.
عمر ، او را براى تعليم مسائل دينى به كوفه فرستاد و عمّار را به حكومت آن جا گماشت و گفت : اين دو نفر ، از ياران بزرگ محمّدند . پس از آنها پيروى كنيد . او در روزگار عثمان ، به حكومت كوفه گماشته شد ؛ امّا [بعد از اندكى] او را بركنار كرد و دستور داد به مدينه بازگردد . عبد اللّه ، در سال ۳۲ ق ، در مدينه درگذشت .
ر . ك : الاستيعاب : ج ۳ ص ۹۸۷ ، اُسد الغابة : ج ۳ ص ۳۸۴.
عبيد ابو عامر
ابو عامر اشعرى ، عموى ابو موسى اشعرى است . نام او عبيد بن سُلَيم بن حَضّار است . وى از صحابيان بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در جنگ حُنَين ، كشته شد .
عروه بارقى
عروة بن جعد و به قولى ابن ابى جَعد بارقى ، ساكن كوفه بود . او از جمله كوفيانى است كه عثمان ، آنها را به شام فرستاد . عروه ، از «اصحاب صُفّه» بود .
ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۲۷ ش ۳۶۵۰ ، الإصابة : ج ۵ ص ۲۴۵.
عكاشة بن محصن
وى از صحابيان بزرگ و فاضل بود . او در بدر و اُحُد و خندق و ديگر غزوات ، پيامبر خدا را همراهى كرد .
ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۶۷.
عمرو بن حَمِق
عمرو بن حمق بن كاهن خزاعى ، از ياران بزرگوار پيامبر خدا و امير مؤمنان و امام حسن عليهماالسلام بود . او بعد از صلح حديبيه ، اسلام آورد و از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث آموخت . او از آن جمله ياران با اخلاص بود كه پس از پيامبر خدا ، در كنار امير مؤمنان ايستادند . وى در جنگ هاى امير مؤمنان حضور داشت و در همه آنها با صلابت و پايدارى تمام ، شركت كرد . وفادارى او به امام على عليه السلام چندان بود كه امام عليه السلام به او فرمود : «كاش در سپاه من ، صد تن چون تو بودند!» .
عمرو ، از دوستان و همراهان حُجر بن عدى و از فريادگران بر ضدّ ستم اُمَويان بود ، به طورى كه معاويه ، در صدد قتل او برآمد . عبد الرحمان بن حَكَم ، در سال پنجاهم هجرى او را كُشت و سرش را براى معاويه فرستاد ، و اين ، نخستين سر بُريده اى بود كه در جهان اسلام ، از شهرى به شهرى فرستاده مى شد . امام حسين عليه السلام از او با عبارت «بنده پاكى كه عبادت ، او را فرسود» ، ياد كرده است .
ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۱۲ ص ۲۵۹ ـ ۲۶۶.
فاطمه بنت اسد
او بانويى خِردمند بود كه عقيده اى استوار و دلى ، جوان داشت . وى در كودكىِ پيامبر صلى الله عليه و آله از ايشان ، مواظبت مى كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله علاقه شديدى به او داشت ، به طورى كه درباره اش فرمود : «او ، مادر دوم من بود» و از مهر و محبّت او نسبت به خود ، به نيكى ياد مى كرد و مى فرمود : «بعد از ابو طالب ، هيچ كس به اندازه او به من محبّت نداشت» .
او ، نخستين زنى بود كه با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد و پاى پياده ، با على و فاطمه عليهماالسلام ، به مدينه هجرت كرد . وقتى از دنيا رفت ، پيامبر خدا ، او را با پيراهن خود ، كفن كرد و در تشييع جنازه اش شركت نمود و بر او ، نماز خواند و چون خواست او را در قبرش بگذارد ، ابتدا خود در آن ، دراز كشيد .
ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۱ ص ۵۸ .
قُتادة بن نعمان
قُتادة بن نعمان بن زيد انصارى ، از برترينِ ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بود . او در روز فتح مكّه ، پرچم بنى ظفر را در دست داشت و در عَقَبه و بدر و اُحُد و ديگر غزوات ، پيامبر صلى الله عليه و آله را همراهى مى كرد . وى ، در جنگ بدر و به قولى در جنگ خندق ، بينايى اش را از دست داد و در سال ۲۳ ق ، در ۶۵ سالگى از دنيا رفت . .
ر . ك : اسد الغابة : ج ۴ ص ۳۷۰ س ۴۲۷۷.
وائل بن حُجر
از اَقيال (جميع قُيل ، لقب پادشاهان حِميَر و به معناى امير و اميرزاده) حَضْرَموت و پدرش [نيز] از حاكمان آن جا بوده است . او به خدمت پيامبر خدا رسيد . چند روز پيش از رسيدنش ، پيامبر صلى الله عليه و آله آمدن او را به يارانش بشارت داده بود . چون بر پيامبر خدا درآمد ، ايشان به او خوشامد گفت و رداى خويش را برايش پهن كرد و او را كنار خود نشانيد .
پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر اَقيال حَضْرَموت گماشت . وى ، همراه على عليه السلام در صِفّين شركت جُست و در آن جنگ ، پرچمدار حَضْرَموت بود .
ر . ك : اُسد الغابة : ج ۵ ص ۴۰۵ ش ۵۴۴۳ ، الإصابة : ج ۶ ص ۴۶۶.