ابدال، اوتاد، اقطاب

ابدال، اوتاد، اقطاب

این واژه ها در لغت و در اصطلاح متصوفه و حدیث توضیح داده شده است.

ابدال ، در لغت

واژه «اَبدال» ، جمع «بَدَل» ، «بِدْل» و «بديل» ،. لسان العرب : ج ۱۱ ص ۴۸ مادّه «بدل» .از ريشه «بدل» به معناى جاى گزين كردن چيزى به جاى چيزى ديگر ، و نيز به معناى دگرگون نمودن شكل چيزى به شكلى ديگر است . ابن فارِس ، در اين باره مى گويد :
الباءُ وَ الدّالُ وَ اللّامُ أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ قِيامُ الشَّى ءِ مَقامَ الشَّى ءِ الذّاهِبِ .. معجم مقاييس اللغة : ج ۱ ص ۲۱۰ مادّه «بدل» .با و دال و لام (بدل) ، يك اصل دارد و آن ، قرار گرفتن چيزى به جاى چيزِ رفته است .
نيز اَزْهرى مى گويد :
قالَ أبُو العَبّاسِ : وَ حَقيقَتُهُ أنَّ التَّبديلَ تَغييرُ الصّورَةِ إلى صورَةٍ اُخرى وَ الجَوهَرَةُ بِعَينِها .. تهذيب اللغة : ج ۱ ص ۲۹۴ .ابو العبّاس گفته : حقيقت بدل ، اين است كه صورت آن ، به صورت ديگرى در آيد؛ ولى جوهر آن به حالت اصلى بماند .



اَوتاد ، در لغت

واژه «اَوتاد» ، جمع «وَتَد» ، به معناى ميخ است ؛ ولى برخى از لغت شناسان ، وَتَد را ضخيم تر از ميخ مى دانند . شيخ طوسى ، در التبيان فى تفسير القرآن ، آورده :
وَتَد ، همان ميخ است ؛ امّا سخت تر از آن است . به همين جهت ، گفته مى شود : ميخ هاى رنج ، وقتى كوبيده مى شوند ، گويى از جهت سختى و كوبيدن ، ميخ هاى آهنين هستند ، و اگر سخت شود ، بر آن وَتَد گفته مى شود . از همين روست كه كوه ها را به ميخ هاى زمين ، دانسته اند ؛ زيرا با سختى و استوارى اى كه دارند ، زمين را از لغزش ، باز مى دارند .. التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱۰ ص ۲۳۹ .
اين تفاوت را از تفسير وتد ، به «ما يرزّ فى الحائط أو الأرض» ، يعنى : ميخى كه در ديوار يا زمين مى كوبند ،. ر .ك : لسان العرب : ج ۳ ص ۴۴۴ ، تاج العروس : ج ۵ ص ۲۹۱ مادّه «وتد» .نيز مى توان استفاده نمود .


اَقطاب ، در لغت

واژه «اَقطاب» ، جمع «قُطب» ، ميله آهنى ثابت در سنگ زيرين آسياست كه سنگ رويى آسيا ، به دور آن مى چرخد . در لسان العرب ، آمده :
القُطْبُ وَ القَطْبُ وَ القِطْبُ وَ القُطُبُ : الحَديدَةُ القائِمَةُ الَّتى تَدورُ عَلَيهَا الرَّحى... وَ الجَمعُ أقْطابٌ وَ قُطوبٌ .. لسان العرب : ج ۱ ص ۶۸۱ مادّه «قطب» .قُطْب و قَطْب و قِطب و قُطُب : ميله سنگ آسياست ... و جمع آن ، «اَقطاب» و «قطوب» است .
با تأمّل در معناى لغوى واژه هاى «اَبدال» ، «اَوتاد» و «اَقطاب» ، معلوم مى شود كه اين الفاظ ، هيچ گونه بار مثبت و يا منفىِ فرهنگى ندارند . آرى! اگر به نحو استعاره براشخاصى اطلاق گردند ، ظرفيت پذيرش بارِ معنايى مثبت را نيز دارند . به هر حال ، در رواياتى كه در اين بخش خواهد آمد و همچنين در اصطلاح صوفيه ، اين واژه ها ، داراى مفهوم مثبتِ فرهنگى هستند و به كسانى اطلاق مى گردند كه نقش فرهنگى ويژه اى را در عالَم ، ايفا مى نمايند ؛ ليكن اثبات اين ادّعا ، نياز به احراز سند و دلالت اين روايات دارد . براى ارزيابى رواياتى كه بدانها اشاره شد ، ابتدا اجمالاً به مفهوم اين واژه ها از نگاه متصوّفه مى پردازيم :


اَبدال ، اَوتاد واَقطاب ، در اصطلاح متصوّفه

در اصطلاح اهل تصوّف ، اين الفاظ ، معانى نزديك به هم و مشابهى دارند . در تعريف «ابدال» ، گفته شده كه : «آنها ، عدّه مُعيّنى از مردان خدا هستند كه جهان ، به وجود آنها برپاست و هيچ گاه از وجود آنها ، خالى نمى شود» . همين معنا ، در تعريف اوتاد نيز آمده است .
در دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، آمده :
تقريبا در تمام آثار عرفانى ، تعداد ابدال را هفت يا چهل نفر ذكر كرده اند . هُجْويرى ، تعداد ابدال را چهل نفر مى داند و در سلسله مراتب اوليا ، آنان را در مرتبه پنجم مى نشانَد . سلسله مزبور به اين صورت است : قُطب يا غوث : يك نفر ، نقبا : سه نفر ، اوتاد : چهار نفر ، ابرار : هفت نفر ، ابدال : چهل نفر ، اخيار : سيصد نفر .
عبد الرحمان جامى نيز همان بيان هُجْويرى را در باره خصوصيات و تعداد و مرتبه ابدال ، تكرار كرده است .
ابن عربى ، از اَبدالِ هفتگانه و چهل گانه ، سخن رانده است ، اگر چه به گفته او ، گاه نقباى دوازده گانه را نيز ابدال خوانده اند . تأكيد ابن عربى ، بيشتر بر ابدالِ هفتگانه است و معتقد است كه آنان ، به ترتيب بر قدم ابراهيم ، موسى ، هارون ، ادريس ،يوسف ، عيسى و آدم عليهم السلام قرار دارند و اسامى آنان ، عبارت است از : عبد الحى ، عبد العليم ، عبد الوَدود ، عبد القادر ، عبد الشكور ، عبد السميع ، عبد البصير . مرتبه ابدال ، بعد از مراتب قطب و امامان و اوتاد ، قرار دارد ؛ امّا گاه ابدال ، شامل قطب ، امامان و اوتاد نيز مى شود .
نَسَفى ، لفظ ابدال را واژه اى عام براى تمام طبقات اوليا مى دانسته و لذا ، واژه اوليا را به جاى ابدال ، به كار برده است . او مجموع اولياى خدا يا ابدال را در هر زمان ، ۳۵۶ نفر مى داند و آنها را به شش طبقه ، تقسيم مى كند : ۱ . سيصدتنان ، ۲ . چهل تنان ، ۳ . هفت تنان ، ۴ . پنج تنان ، ۵ . سه تنان ، ۶ . قطب . سپس يادآور مى شود كه چون آخر الزمان فرا رسد ، بر سيصدتنان ، كسى افزوده نشود تا آن كه تماما از جهان ، رحلت كنند . آن گاه ، از چهل تنان و هفت تنان و پنج تنان و سه تنان ، به ترتيب ، كاسته شود تا كسى از آنها باقى نمانَد و قطب ، تنها شود ، و چون قطب از عالم رَخت بر بندد ، عالَم بر افتد .
سيّد حيدر آملى ، در المقدّمات ، سه نوع طبقه بندى از مراتبِ اوليا به دست داده كه در هر سه نوع ، تعداد ابدال ، هفت نفر است ؛ امّا مرتبه آنان ، متفاوت است . در طبقه بندى اوّل ، ابدال ، بعد از قطب ، در مرتبه دوم قرار دارند و داراى مقامى بالاتر از رجال الغيب و صُلَحا هستند . در طبقه بندى دوم ، ابدال ، پس از قطب و غوث و افراد ، در مرتبه چهارم ، واقع شده اند . در طبقه بندى سوم ، ابدال ، پس از قطب الأقطاب ـ كه مقام پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمّه هدا عليهم السلام است ـ ، و نيز قطب يا غوث و امامان و اوتاد ، در مرتبه پنجم ، قرار دارند .
آملى ، ضمن بر شمردن طبقات مختلف اوليا ، اين نكته را نيز يادآور مى شود كه گاه از ائمّه معصومين عليهم السلام ، تعبير به «اقطاب» و «ابدال» مى شود و ظاهرا اين معنا ، مُقتَبس از روايات شيعه است . همچنين او به اين نكته اشاره دارد كه گاه مقصود از ابدال هفتگانه ، [مجموع] اوتاد چهارگانه و دو امام و قطب است .
آملى ، همچنين از قول شيخ سعد الدين حمويى ، طبقه بندى جديدى را نقل مى كندكه در آن ، تعداد ابدال ، هفت نفر است و بعد از قطب و غوث و امامَين و اوتاد و اشباح ، در مرتبه پنجم از طبقات هفتگانه اوليا ، قرار دارند و عدد اوليا در مجموع طبقات مذكور ، منحصر به ۳۶۰ نفر است .
شاه نعمة اللّه ولى نيز طبقه بندى هاى متفاوتى از اوليا به دست مى دهد كه در آنها ، لفظ ابدال ، گاه به طور خاص ، و گاه به طور عام ، مورد استفاده واقع شده است . در طبقه بندى اوّل ، ابدالِ هفتگانه ، بعد از اقطابِ دوازده گانه ، در مرتبه دوم ، و ابدال چهل گانه در مرتبه چهارم و سيصد ابدال در مرتبه ششم ، قرار دارند . در طبقه بندى دوم ، پس از قطب الأقطاب ، سه ابدال ، پنج ابدال ، هفت ابدال ، چهل ابدال و سيصد ابدال ، قرار گرفته اند و سرانجام ، طبقه بندى سوم نيز مشابه طبقه بندى دوم است ، جز آن كه ميان مقام قطب الأقطاب و سه ابدال ، مقام يك نفر از اوليا ، واقع است .. دائرة المعارف بزرگ اسلامى : ج ۲ ص ۳۸۵ ـ ۳۸۶ .


ابدال ، اوتاد و اقطاب ، در حديث

احاديثى كه در باره عناوين ياد شده در منابع روايى آمده ، از دو منظر ، قابل بررسى و ارزيابى است :


۱ . ارزيابى اسناد

بيشترين احاديثى كه در اين بخش آمده ، در باره ابدال است . از نظر ما ، اسناد همه رواياتى كه به گونه اى دلالت بر مفاهيمى دارند كه متصوّفه ، مدّعى آن هستند ، معتبر نيست . شمارى از پژوهشگران اهل سنّت نيز اين احاديث را معتبر نمى دانند . سخاوى مى گويد :
خبر مربوط به ابدال ، اسناد گوناگونى دارد ، با الفاظ متفاوت كه همه سندهايش ضعيف اند .. فيض القدير : ج ۳ ص ۲۲۰ .و در مقابلِ سيوطى ـ كه از بزرگان صوفيه است و اين احاديث را «صحيح» و بلكه «متواترِ معنوى» دانسته ـ ، بسيارى از محقّقان اهل سنّت ، مانند : ابن جوزى و ابن تيميّه ، معتقدند كه اين احاديث ، مجعول اند .. ر .ك : الموضوعات : ج ۳ ص ۱۵۲ ، مجموع الفتاوى : ج ۱۱ ص ۱۶۷ و ج ۲۷ ص ۴۹۷ .
دكتر حسام الدين بن موسى عفانه. استاد فقه و اصول فقه در دانشگاه قدس .نيز در اين باره مى گويد :
در باره ابدال ، خبر صحيحى از پيامبر صلى الله عليه و آله ثبت نشده ، و هر آنچه در باره ابدال ، اقطاب ، اغواث ، نُجَبا و اَوتاد نقل شده ، خبرهاى نادرستى هستند كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت داده شده اند ، همان گونه كه محقّقان فعلى و گذشته ، اين را بيان كرده اند .. برگرفته از سايت : «إسلام أون لاين . نت» / شرعى / اسألوا أهل الذكر) .


۲ . ارزيابى متون

متن اكثر قريب به اتّفاق اين احاديث نيز شاهد مجعول بودن آنهاست . محقّقان حديث شناس ، با تأمّل در متن اين احاديث ، بويژه در نظر گرفتن نكاتى مانند : تناقض آنها در تعداد ابدال ،. ر . ك : ص ۱۰۱ (آنچه در باره شمار ابدال روايت شده است) .كم اهمّيت جلوه دادن اعمال صالح (مانند نماز و روزه) ،. ر . ك : ص ۹۵ ح ۴ و ۵ و ۷ .سازش با دشمنان اسلام (به بهانه اين كه ابدال ، چيزى را لعنت نمى كنند) ،. ر . ك : ص ۹۳ ح ۳ .تعيين سرزمين شام به عنوان پايگاه رويش ابدال ،. ر . ك : تاريخ دمشق : ج ۱ ص ۳۳۴ ـ ۳۳۷ و سبل الهدى و الرشاد : ج ۱ ص ۲۷۰ و ص۳۷۰ و منابع ديگر ...و از همه مهم تر ، توصيف ابدال به ويژگى هايى كه در احاديث معتبر ، اهل بيتِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با آنها توصيف شده اند ، مى توانند آثار و علائم جعل را در بيشتر اين احاديث ، مشاهده كنند و توطئه سياست مداران اُمَوى را در ساختن اين روايات ، كشف نمايند . علّامه امينى ، دراين باره مى گويد :
ابدال ، اصطلاح جديدى است كه اُمَويان ، آن را ساختند و تلاش كردند كه با آن ، خاكستر [جهل] بر چشم مسلمانان بپاشند و اثبات كنند كه زن و مرد اُمَوى ، اگر نگوييم برتر از اهل بيت و صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستند ، در فضيلت ، همپاى آنها هستند ، و اين ، به خاطر وضعيتى بود كه آنان با كُشتن صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، بويژه همراهان امير مؤمنان عليه السلام ، پديد آوردند و چنين وانمود كردند كه مسلمانان ، با وجود ابدال ، يارى و روزى داده مى شوند و باران ، بر ايشان مى بارد . بنا بر اين ، جنبش عليه شام و حاكم آن ، پيروزى و روزى را از مسلمانان ، دور خواهد كرد . اين چاره انديشى ، بر مسلمانان ساده ، كارگر شد و به آن معتقد شدند . معاويه ، پس از انعقاد قرارداد صلح با امام حسن عليه السلام ، زمانى كه به شام باز گشت ، براى مردم سخنرانى كرد و جايگاه خودش را به آنان گوشزد كرد و به همان چيزى كه با حديث سازان همسويى داشت ، اشاره كرد ، پس از آن كه مردم ، كلمه ابدال را شنيده بودند و جعل احاديث اين موضوع ساختگى ، آغاز شده بود .
واقدى ، آورده است :
وقتى معاويه پس از بيعت حسن عليه السلام به سال ۴۱ با او ، از عراق به شام برگشت ، سخنرانى كرد و گفت : اى مردم ! پيامبر خدا فرمود : تو پس از من ، عهده دارِ خلافت خواهى شد . سرزمين مقدّس (شام) را [براى آن] برگزين كه ابدال ، در آن هستند! و من ، شما را [به آن] خبردار كردم . پس ابو تراب (على بن ابى طالب) را لعن كنيد .
وقتى صبح شد ، نامه اى نوشت و مردم را گِرد آورد و آن را بر ايشان خواند و در آن ، چنين نوشته بود : اين ، نامه اى است كه امير مؤمنان ، معاويه ، كاتب وحى خدايى كه محمّد را براى پيامبرى برانگيخت ، در حالى كه اُمّى بود ، نه مى خوانْد و نه مى نوشت ، و از خاندان او وزير و نگارنده اى امين برگزيد . وحى كه بر محمّد فرود مى آمد ، من آن را مى نگاشتم و او خبر نداشت [كه من ، چه مى نويسم] و ميانمن و خدا ، هيچ كسى از بندگانش نبود !
حاضران گفتند : راست گفتى!
اين احاديث را سيوطى در الجامع الصغير ،. ر . ك : الجامع الصغير : ج ۱ ص ۴۷۰ ح ۳۰۳۲ ـ ۳۰۳۶ .از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است :
الف . از عبادة بن صامت .
ابدال ، در ميان اين امّت ، سى نفرند كه دل هايشان ، به مثابه دل ابراهيم خليل است .
هر گاه يكى از آنها بميرد ، خداوند ، كسى را جاى او بر گزيند .
نيز همو ، نقل كرده :
ابدال ، در ميان امّت من ، سى نفرند كه زمين با آنها بر پاست ، و شما به خاطر آنها ، يارى داده مى شويد و برايتان ، باران مى بارد .
ب . از عوف بن مالك .
ابدال ، در ميان مردم شام اند . آنها به خاطر وجود آنان ، يارى مى شوند و روزى داده مى شوند .
ج . از اَنَس بن مالك .
ابدال ، چهل مرد و چهل زن هستند . هر گاه مردى از آنها بميرد ، خداوند ، مرد ديگرى را جاى گزين مى كند ، و هر گاه زنى از آنها بميرد ، زن ديگرى را جاى گزين مى كند .
بسيارى از علما ، درستى اين احاديث و نقل ها را رد كرده اند و گفته اند : اين روايات ، از جهت متن و سند ، باطل اند ، همان گونه كه محقّقان حديث شناس ، در باره سندهاى احاديث ابدال ، سخن گفته اند [و آنها را رد كرده اند] ؛ از جمله ، حافظ ابن جوزى كه حكم به جعلى بودن آنها كرده و ابن تيميّه هم از او تبعيت نموده و همين طور ، سخاوى .. الوضّاعون و أحاديثهم : ص ۲۸ و ۲۹ .



ابدال ، اوتاد و اقطاب حقيقى

موضوع بسيار قابل تأمّل در ارزيابى روايات ابدال ، تفسيرى است كه در كتاب الاحتجاج ، از خالد بن ابى هيثم فارسى ، از امام رضا عليه السلام نقل شده است . او مى گويد : به ابو الحسن الرضا عليه السلام گفتم : همانا مردم مى پندارند كه در زمين ، ابدال هستند . ابدال ، چه كسانى هستند؟
امام عليه السلام در پاسخ فرمود :
صَدَقُوا ، الأَبدالُ هُمُ الأَوصِياءُ ، جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل فِى الأَرضِ بَدَلَ الأَنبِياءِ إذا رَفَعَ الأَنبِياءَ وَ خَتَمَهُم بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله .. ر .ك : ص ۹۲ ح ۱ .راست مى گويند. ابدال ، همان اوصيا هستند . خداوند عز و جل ، زمانى كه پيامبران را بُرد و سلسله آنها را به محمّد صلى الله عليه و آله ختم كرد، آنها را جاى گزين پيامبران قرار داد.
در اين روايت ، دو نكته قابل توجّه است :
نكته اوّل ، اين كه در قرن دوم هجرى ، موضوع «ابدال» ، در ميان عموم اهل سنّت ، رواج داشته ؛ ولى در روايات اهل بيت عليهم السلام ، اصلاً مطرح نبوده و يا شايع نبوده است .
نكته دوم ، اين كه امام عليه السلام همراه با ردّ ضمنى مفاهيم ساختگى معاصر خود در باره واژه ابدال ، مفهوم حقيقى آن را تصديق كرده و آن را به اوصياى انبياى الهى تفسير كرده است ، چنان كه در شمارى از روايات ، واژه هاى «اَوتاد» و «اَقطاب» نيز بر امامانِ اهل بيت عليهم السلام و يا شخصيت هاى محورى از ياران آنها ، اطلاق گرديده اند .
با توجّه به آنچه بيان شد ، مى توان گفت : عناوين و اصطلاحات ياد شده ،خصوصا عنوان «ابدال» ، ريشه در تعاليم اصيل قرآن و سنّت ندارند ؛ امّا رواج آنها در ميان توده مردم ، سبب گرديده تا اهل بيت عليهم السلام با تطبيق معانى لغوى و عرفى آنها بر معانى صحيح ، مانع سوء استفاده سياست مداران و منحرفان ، از اين عناوين گردند .
همچنين احتمال دارد كه الفاظى مانند «اَقطاب» و «اَوتاد» ، در روايات اهل بيت عليهم السلام ، در معانى لغوى آنها به كار رفته اند ؛ ولى بعدها مورد سوء استفاده قرار گرفته اند .