بدا

بدا

بَدا ، يكى از آموزه هاى مهمّ اسلامى است و عقيده به آن ، نقش مؤثّرى در خداشناسى، پيامبرشناسى، امام شناسى و انسان شناسى دارد . از آن جا كه آيات قرآن كريم و احاديث نقل شده در كتاب هاى شيعه و اهل سنّت ، به روشنى بر بَدا دلالت دارند ، همه فِرَق و مذاهب اسلامى ، عملاً مفهوم بَدا را پذيرفته اند. البتّه برخى، از آن رو كه معناى بَدا را به درستى درك نكرده اند و پنداشته اند كه بَدا با علم ذاتى و اَزَلى خدا در تعارض است ، به انكار آن پرداخته اند .

بَدا ، يكى از آموزه هاى مهمّ اسلامى است و عقيده به آن ، نقش مؤثّرى در خداشناسى، پيامبرشناسى، امام شناسى و انسان شناسى دارد . از آن جا كه آيات قرآن كريم و احاديث نقل شده در كتاب هاى شيعه و اهل سنّت ، به روشنى بر بَدا دلالت دارند ، همه فِرَق و مذاهب اسلامى ، عملاً مفهوم بَدا را پذيرفته اند. البتّه برخى، از آن رو كه معناى بَدا را به درستى درك نكرده اند و پنداشته اند كه بَدا با علم ذاتى و اَزَلى خدا در تعارض است ، به انكار آن پرداخته اند .
اين ، در حالى است كه در عمل ، همه فِرَق مسلمان ، دست به دعا برمى دارند و نه تنها نيازهاى خويش ، بلكه تغيير سرنوشت خود را از خدا مى خواهند ، و اين ، چيزى جز اعتقاد عملى به مفهوم «بَدا» نيست ؛ چرا كه جز با اعتقاد به امكان تغيير وضعيّت موجود (يعنى همان «بَدا») ، نمى توان آن را از خدا ، درخواست كرد .
در اين پژوهش ، «بَدا» ، پس از بررسى مفهومى ، از ديدگاه قرآن و احاديث و عقل ، بررسى خواهد شد . سپس ، پاسخ ايرادهاى منكرانِ آن مى آيد و در پايان ، حكمت آن بيان مى شود .


بَدا ، در لغت

واژه «بَداء» از ريشه «بدو» ، به معناى «ظهور» است . ظهور ، خود در دو معناى :«ظهور پس از خفا» و «پيدايش رأى جديد» ، به كار مى رود . فيروزآبادى ، جوهرى و ابن فارِس ، به ترتيب مى نويسند :
بَدا بَدْوا وَ بُدُوّا وَ بَداءً وَ بَداءَةً : ظَهَرَ ... وَ بَدا لَهُ فى الأمرِ بَدوا وَ بَداءً وَ بَدأَةً : نَشَأَ لَهُ فيهِ رَأىٌ .. القاموس المحيط : ج ۴ ص ۳۰۲ مادّه «بدو» .بَدا بَدْوا و بُدُوّا و بَداءً و بَداءَةً ، يعنى: هويدا شد ... و در كار ، براى او ، بدا حاصل شد ؛ يعنى: در آن ، برايش نظرى تازه ، پيدا شد .بَدا لَهُ فى هذَا الأَمرِ بَداءٌ ـ مَمدودٌ ـ : أى نَشَأَ لَهُ فيهِ رَأىٌ .. الصحاح: ج ۶ ص ۲۲۷۸ .براى او در اين كار ، بدا حاصل شد ؛ يعنى: برايش نظرى تازه پيدا شد .تَقولُ : بَدا لى فى هذَ الأَمرِ بَداءٌ : أى تَغَيَّرَ رَأيى عَمّا كانَ عَلَيه .. معجم مقاييس اللّغة: ج ۱ ص ۲۱۲ مادّه «بدء» .مى گويى: برايم در اين كار ، بدا حاصل شد ؛ يعنى: نظرم در باره آن ، عوض شد .
معناى دوم بَدا (پيدايش رأى جديد) ، خود ، دو صورت دارد : پيدايش رأيى بر خلاف رأى قبلى (تغيير در رأى) ، و پيدايش رأيى بدون سابقه قبلى.. در اين صورتِ دوم ، «بَدا» با «بَدَأَ» ، هم معنا هستند .
بدين سان ، «بداء» در لغت عرب ، در سه مورد به كار مى رود :
۱ . آشكار شدن چيزى پس از مخفى بودنش ؛
۲ . پيدايش رأيى بر خلاف رأى قبلى (تغيير رأى) ؛
۳ . پيدايش رأيى بدون سابقه قبلى .
حال بايد ديد كه بَدا در قرآن و احاديث ، به كدام معنا در مورد خداى متعال به كار رفته است .



بَدا ، در قرآن و حديث

بسيارى از كسانى كه در مورد بَدا نظر داده اند و يا آن را انكار كرده اند ، بر اين گمان بوده اند كه بَدا با معناى نخست آن ، در مورد خدا به كار رفته است . در نتيجه ، به توجيه يا ردّ آن در مورد خداوند پرداخته اند ؛ امّا بايد توجّه داشت كه در قرآن و احاديث ، «بَداء» در مورد خداوند متعال ، به دو معناى اخير به كار رفته است . معناى سوم ، مورد نزاع نيست و تنها معناى دوم ، مورد بحث و اختلافِ نظر است .
در بحث قضا و قدر ، آمده است كه خداوند ، امكانات و دارايى هايى همچون : توان ، روزى و بقا را به طور محدود ، در اختيار انسان ها قرار داده است . اين محدوديت ، تقدير الهى است . از سوى ديگر ، تقدير الهى ، به دو گونه محتوم (تغييرناپذير) و غير محتوم (تغييرپذير) ، تقسيم مى شود . امام باقر عليه السلام مى فرمايد :
مِنَ الاُمورِ اُمورٌ مَحتومَةٌ كائِنَةٌ لا مَحالَةَ ، وَ مِنَ الاُمورِ اُمورٌ مُوقوفَةٌ عِندَ اللّهِ ، يُقَدِّمُ فِيها ما يَشاءُ وَ يَمحُو ما يَشاءُ وَ يُثبِتَ مِنها ما يَشاءُ .. تفسير العيّاشى : ج ۲ ص ۲۱۷ ح ۶۵ ، بحار الأنوار : ج ۴ ص ۱۱۹ ح ۵۸ .برخى كارها ، كارهاى حتمىِ گريزناپذيرند و برخى كارها ، موقوف در پيشگاه خداوندند كه در آنها ، هر چه را بخواهد ، پيش مى اندازد و هر چه را بخواهد ، محو مى كند و هر چه را بخواهد ، اثبات مى نمايد .
بَدا ، عبارت است از : تغيير در تقديرِ غير حتمى از طريق تقديم و تأخير تقديرات و يا محو يك تقدير و اثبات تقديرى ديگر ، چنان كه قرآن كريم مى فرمايد :
«يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ .. رعد : آيه ۳۹ .
خدا ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند ، و اصل كتاب ، نزد اوست»
.
امام صادق عليه السلام ، در تفسير اين آيه شريف مى فرمايد :
هَل يُمحى إلّا ما كانَ ثابِتا؟ وَ هَل يُثبَتُ إلّا ما لَم يَكُن؟. ر . ك : ص ۱۴۸ ح ۶ .آيا جز آنچه ثابت است ، محو مى شود؟ و آيا جز آنچه نبوده است، اثبات مى شود؟


نمونه هايى از بَدا در قرآن

قرآن كريم ، برخى از موارد مهمّى را كه در آنها بَدا رُخ داده است ، ذكر مى كند . از جمله اين موارد ، بَدا در عذاب قوم يونس عليه السلام است :
«فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ .. يونس : آيه ۹۸ .
چرا هيچ شهرى نبود كه [ اهل آن ] ايمان بياورد و ايمانش به حالش سود ببخشد ، مگر قوم يونس كه وقتى [ در آخرين لحظه ]ايمان آوردند ، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا ، از آنان برطرف كرديم و تا چندى ، آنان را برخوردار ساختيم؟»
.
امام باقر عليه السلام ، چگونگى اين بَدا را اين گونه نقل مى كند :
إنَّ يونُسَ لَمّا آذاهُ قَومُهُ دَعَا اللّهَ عَلَيهِم ، فَأَصبَحوا أوَّلَ يَومٍ وَ وُجوهُهُم مُصفَرَّةٌ وَ أصبَحُوا اليَومَ الثّانِىَ وَ وُجوهُهُم سودٌ قالَ : وَ كانَ اللّهُ واعَدَهُم أن يَأتِيَهُمُ العَذابُ ، فَأَتاهُمُ العَذابُ حَتّى نالوهُ بِرِماحِهِم ؛ فَفَرَّقوا بَينَ النِّساءِ وَ أولادِهِنَّ ، وَالبَقَرِ وَ أولادِها ، وَ لَبِسُوا المُسوحَ وَ الصّوفَ ، وَ وَضَعُوا الحِبالَ فى أعناقِهِم ، وَ الرَّمادَ عَلى رُؤوسِهِم ، وَ ضَجُّوا ضَجَّةً واحِدَةً إلى رَبِّهِم ؛ وَ قالوا : آمَنّا بِإِلهِ يونُسَ ؛ قالَ : فَصَرَفَ اللّهُ عَنهُمُ العَذابَ .. ر . ك : ص ۲۲۲ ح ۱۰۵ .همانا يونس، آن گاه كه قومش او را اذيّت نمودند، آنان را نفرين كرد . پس در روز نخست، در حالى كه صبح كردند كه صورت هايشان ، زرد بود و در روز دوم، درحالى صبح كردند كه صورت هايشان ، سياه بود. خداوند، به آنان وعده داده بود كه بر آنان ، عذاب مى آيد. پس عذاب آمد تا جايى كه به نزديكى شان رسيد . آن گاه ، آنان بين زنان و فرزندان آنها و ماده گاوها و بچّه هاى آنها ، جدايى انداختند و لباس هاى مويين و پشمين به تن كردند و به گردن هاى خود، طناب آويختند و بر سرِ خويش، خاكستر ريختند و به پيشگاه پروردگارشان ، زارى كردند و گفتند: «به معبودِ يونس، ايمان آورديم». پس خداوند، عذاب را از آنان ، گردانْد .
مورد ديگر ، بَدا در وعده خداوند با موسى عليه السلام است :
«وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلِةً وَقَالَ مُوسَى لأَِخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ .. اعراف : آيه ۱۴۲ .
و با موسى ، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر ، كامل كرديم ، پس ميعاد پروردگارش ، چهل شب كامل شد . و موسى [ هنگام رفتن به كوه طور ] به برادرش هارون گفت : «در ميان قوم من ، جانشينم باش و [ كارِ آنان را ]اصلاح كن و از راه فسادگران ، پيروى مكن »
.
امام باقر عليه السلام ، در تفسير اين آيه مى فرمايد :
كانَ فِى العِلمِ وَ التَّقديرِ ثَلاثينَ لَيلَةً ، ثُمَّ بَدا للّهِِ فَزادَ عَشرا ، فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ لِلأَوَّلِ وَالآخِرِ أربَعينَ لَيلَةً .. ر . ك : ص ۲۲۶ ح ۱۰۹ .[قرار موسى عليه السلام با خدا] در علم و تقدير [ الهى] ، سى شب بود. سپس براى خدا، بَدا حاصل شد و ده [شب] افزود، پس ميعاد پروردگارش از ابتدا تا انتها ، [ روىِ هم] چهل شب شد .
مورد ديگر ، بَدا در باره وارد شدن قوم موسى عليه السلام به سرزمين مقدّس است :
«يَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّواْ عَلَى أَدْبَارِكُمْفَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ .. مائده : آيه ۲۱ .
اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرّر داشته است ، در آييد و به عقب ، باز نگرديد كه زيانكار خواهيد شد »
.
امام صادق عليه السلام ، در تفسير اين آيه مى فرمايد :
كَتَبَها لَهُم ثُمَّ مَحاها ، ثُمَّ كَتَبَها لِأَبنائِهِم فَدَخَلوها ، وَ اللّهُ يَمحو ما يَشاءُ وَ يُثبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الكِتابِ .. ر . ك : ص ۲۲۶ ح ۱۱۱ .آن را برايشان نوشت ، سپس محوش كرد . آن گاه ، آن را براى فرزندانشان نوشت و آنان به آن سرزمين درآمدند . و خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو و يا اثبات مى كند ؛ و اصل كتاب ، نزد اوست .
و نيز مى فرمايد :
كانَ فى عِلمِهِ أنَّهُم سَيَعصونَ وَ يَتيهونَ أربَعينَ سَنَةً ، ثُمَّ يَدخُلونَها بَعدَ تَحريمِهِ إيّاها عَلَيهِم .. ر . ك : ص ۲۲۶ ح ۱۱۲ .در علم خدا چنين بود كه آنان ، نافرمانى مى كنند و چهل سال ، سرگردان مى شوند و آن گاه، پس از آن كه آن را برايشان حرام كرد ، در آن وارد مى شوند .
امام صادق عليه السلام ، در اين دو حديث ، تصريح مى نمايد كه بَدا ، در كتابِ حاوىِ تقديرات بوده است ، نه در علم ذاتى خدا ؛ چرا كه هم تقدير قبلى ، و هم گناه بنى اسرائيل و هم تغيير در تقدير قبلى و اثبات تقدير جديد ، همگى در علم ذاتى و اَزَلى خدا بوده اند .
مورد ديگر بَدا ، بَدا در ذبح اسماعيل عليه السلام است .. ر . ك : ص ۲۲۹ (بدا در بُريدن سر اسماعيل عليه السلام ) .



نمونه هايى از بَدا ، در احاديث اهل سنّت

در اين جا به چند نمونه از بداهايى كه در منابع حديثىِ اهل سنّت آمده اند ، اشاره مى كنيم تا مشخّص گردد كه اين مسئله به احاديث اهل بيت عليهم السلام ، اختصاص ندارد :


۱ . نقش بَدا در كاهش و افزايش روزى و مُهلت و محبوبيت

در منابع اهل سنّت ، در تبيين آيه :«يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ ؛. رعد: آيه ۳۹ .خدا ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند »، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود :
يَمحُو مِنَ الرِّزقِ وَ يَزيدُ فيهِ ، وَ يَمحو مِنَ الأَجَلِ وَ يَزيدُ فيهِ .. ر . ك : ص ۱۴۶ ح ۵ .از روزى، كم مى كند و به آن مى افزايد. از عمر، كم مى كند و به آن مى افزايد .
همچنين از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه صِله رحِم ، موجب افزايش ثروت و محبوبيت در ميان خانواده و به تأخير افتادن اَجَل مى گردد :
صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِى المالِ ، مَحَبَّةٌ فِى الأَهلِ ، مَنسَأَةٌ فِى الأَجَلِ .. ر . ك : ص ۱۹۲ ح ۶۵ .پيوند با خويشاوندان ، موجب افزايش دارايى ، دوستى در خاندان و تأخير در اجل مى شود .


۲ . بَدا ، در خوش بختى و بدبختى

در تفسير همين آيه ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است :
الصَّدَقَةُ وَ اصطِناعُ المَعروفِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ بِرُّ الوالِدَينِ ، يُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً ، وَ يَزيدُ مِنَ العُمُرِ ، وَ يَقى مَصارِعَ السَّوءِ .. ر . ك : ص ۲۰۲ ح ۸۳ .صدقه و كار خير و صِله رحِم و نيكى به پدر و مادر ، بدبختى را به خوش بختى تبديل مى كنند و موجب افزايش عمر مى شوند و از مردن هاى بد (/ يا بلاهاى سخت) ، نگه مى دارند .


۳ . بَدا ، در هر گونه قضا و قدر

در احاديث فراوانى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نقش دعا در تغيير سرنوشت مقدّرِ انسان ، مورد تأكيد قرار گرفته است ، از جمله :
الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ ، وَ للّهِِ فى خَلقِهِ قَضاءانِ : قَضاءٌ ماضٍ ، وَ قَضاءٌ مُحدَثٌ .. ر . ك : ص ۱۸۶ ح ۴۸ .دعا ، قضا را باز مى گردانَد . خداوند ، دو قضا در آفريده هايش دارد : قضاى قطعى و قضاى حادث .لا يَرُدُّ القَدَرَ إلَا الدُّعاءُ .. ر . ك : ص ۱۸۶ ح ۴۹ .قَدَر را [چيزى] جز دعا ، باز نمى گردانَد .لا يَرُدُّ القَضاءَ إلَا الدُّعاءُ .. ر . ك : ص ۱۸۶ ح ۵۰ .قضا را [چيزى] جز دعا ، باز نمى گردانَد .الدُّعاءُ جُندٌ مِن أجنادِ اللّهِ تَعالى مُجَنَّدٌ ، يَرُدُّ القَضاءَ بَعدَ أن يُبرَمَ .. ر . ك : ص ۱۸۶ ح ۵۱ .دعا ، سپاهى مجهّز از سپاهيان خداست كه قضاىِ قطعى شده را باز مى گردانَد .يا بُنَىَّ ! أكثِر مِنَ الدُّعاءِ ، فَإِنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ القَضاءَ المُبرَمَ .. ر . ك : ص ۱۸۶ ح ۵۲ .فرزندم! بسيار دعا كن؛ زيرا دعا ، قضاى قطعى شده را باز مى گردانَد .لا يُغنى حَذَرٌ مِن قَدَرٍ ، وَ الدُّعاءُ يَنفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا لَم يَنزِل .. ر . ك : ص ۱۸۸ ح ۵۳ .احتياط ، از قدر ، باز نمى دارد . دعا براى [تقديرِ] نازل شده و نشده ، سودمند است.صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِى المالِ ، مَحَبَّةٌ فِى الأَهلِ ، مَنسَأَةٌ فِى الأَجَلِ .. ر . ك : ص ۱۹۲ ح ۶۵ .پيوند با خويشاوندان ، موجب افزايش دارايى ، دوستى در خاندان و تأخير در اَجَل است .
همچنين ، از امام على عليه السلام نقل شده است كه فرمود :
إنَّ اللّهَ يَدفَعُ الأَمرَ المُبرَمَ .. ر . ك : ص ۱۶۶ ح ۳۰ .خداوند ، امر قطعى شده را باز مى گردانَد .
نظير اين احاديث ، در منابع اهل سنّت ، بسيار فراوان است . بنا بر اين ، منكِران بَدا ، بايد همه اين احاديث را مُنكِر شوند .


بَدا ، از ديدگاه وجدان و عقل

هر انسانى با مراجعه به وجدان خود ، در مى يابد كه وضعيّت موجودش مى توانست به گونه اى ديگر باشد . براى نمونه ، اگر فقير است ، مى توانست غنى باشد ، يا اگر بيمار است ، مى توانست سالم باشد . از همين روست كه در دعاهايش از خدا مى خواهد كه او را ثروتمند و تنْ درست كند . اين تغيير در تقدير ، چيزى جز بَدا نيست .
از سوى ديگر ، عقل ، وجود همه كمالات را در خدا ، اثبات مى كند و از جمله كمالات ، «قدرت مطلق» است . بر اساس اين كمال ، خداوند ، حتّى پس از تقديرى خاص ، مانند : فقرِ فلان كس ، يا بيمارىِ فلان كس ، مى تواند اين تقدير را تغيير دهد و آن دو كس را غنى و سالم كند . اين كه بگوييم : «خداوند ، پس از تقدير نمودنِ يكچيز ، ديگر توانايى تغيير آن را ندارد» ، محدود كردن قدرت خدا و سلب نمودن كمالى از كمالات اوست ، و اين ، خلاف حكم صريح عقل است .


عدم تعارض بَدا و علم اَزَلى

مهم ترين اشكال منكِران بَدا ، اين است كه بَدا با علم مطلق و ذاتى خدا ، ناسازگار است . قِفارى (از نويسندگان معاصر اهل سنّت و از مُنكِران بَدا) ، در مورد استناد شيعه به آيه :«يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ؛. رعد : آيه ۳۹ .خدا ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند ؛ و اصل كتاب ، نزد اوست»، مى گويد :
اين سخنشان باطل است ؛ چرا كه محو و اثبات ، با دانش و قدرت و اراده خداوند ، انجام مى پذيرد، بى آن كه برايش بَدايى پيدا شود . و چگونه براى خدا ، توهّمِ بَدا شود ، در حالى كه اصل كتاب ، در نزد اوست و علم اَزَلى اش فراگيرى دارد؟ خداوند ، در پايان آيه ، تبيين كرده كه هر چه از محو و اثبات و تغيير ، حاصل مى شود ، به مشيّت خداست و در اُمّ الكتاب ، ثبت است .. اُصول مذهب الشيعة : ج ۲ ص ۹۴۹ ـ ۹۵۰ .
در پاسخ بايد گفت كه مقصود از بَدا ، همين «محو و اثبات ، با دانش و قدرت و اراده خداوند» است و اين سخن شما كه مى گوييد : «محو و اثبات ، با دانش و قدرت و اراده خداوند، انجام مى پذيرد، بى آن كه برايش بَدايى پيدا شود» ، اجتماع نقيضين است ؛ چرا كه معناى آن ، اين است كه «براى خدا ، بَدا حاصل مى شود ، بى آن كه براى او در چيزى ، بَدا پيدا شود» .
فرض سخن قِفارى ، اين است كه نسبت دادن بَدا به خداوند ، به نادانىِ او باز مى گردد ؛ چرا كه او مى گويد : «چگونه براى خدا ، توهّمِ بَدا شود ، در حالى كه اصل كتاب ، در نزد اوست؟» . اين فرض ، نادرست و بر خلاف نصوص احاديث اماميّهاست كه پيش تر نقل شدند . احاديث اماميّه ، تصريح دارند كه بَدا ، از علم مكنون و مخزون خداوند ، نشئت مى گيرد و اين علم ، بر همه بَداها حاكم است . امام صادق عليه السلام ، در اين باره مى فرمايد :
إنّ للّهِِ عِلمَينِ : عِلمٌ مَكنونٌ مَخزونٌ لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ ، وَ عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أنبِياءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ .. ر . ك : ص ۱۶۰ ح ۲۴ .خداوند ، دو گونه علم دارد : علم مكتوم و اندوخته كه جز خود او ، كسى از آن اطّلاعى ندارد ، و بَدا ، از اين علم خداست ؛ و علمى كه به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است و ما هم آن را مى دانيم .
در حديثى ديگر از امام صادق عليه السلام ، آمده است :
كُلُّ أمرٍ يُريدُهُ اللّهُ فَهُوَ فى عِلمِهِ قَبلَ أن يَصنَعَهُ ، وَ لَيسَ شَى ءٌ يَبدو لَهُ إلّا وَ قَد كانَ فى عِلمِهِ ، إنَّ اللّهَ لا يَبدو لَهُ مِن جَهلٍ .. ر . ك : ص ۱۶۲ ح ۲۶ .هر چه را كه خداوند بخواهد ، قبل از آن كه آن را بسازد ، در علم او هست . و براى خدا در هيچ چيزى بَدا پيدا نمى شود ، مگر اين كه در علم او هست . بَداى خدا ، ناشى از جهل نيست .
دهلوى ، يكى از معانى بَدا را بَدا در علم مى داند و آن را «بَدا در اخبار» مى نامد . او مى گويد :
از مجموع روايات ، به دست مى آيد كه بَدا ، سه معنا دارد : بدا در علم ، آشكار شدن چيزى است بر خلاف آنچه مى دانسته است... .. تحفة اثنا عشرية : ص ۲۹۳ .
او و ديگر علماى اهل سنّت ، خيال مى كنند كه وقتى سخن از «بَدا در اخبار» يا «بَدا در علم» پيش مى آيد ، مقصود ، بَدا در علم ذاتى و اَزَلى خداست . اين اشتباه ،از آن جا ناشى مى شود كه آنان ميان علم ذاتى و علم فعلى ، تفاوت نمى گذارند . بايد به آنها گفت كه علم ذاتى و اَزَلى خدا ، مطلق است و همه آنچه را كه در عالمْ رُخ داده و خواهد داد ، شامل مى شود ، از جمله ، بَداها و تغييراتى كه در تقديرات ، رُخ مى دهند . علم فعلى نيز كتابى است كه در آن ، تقديراتْ ثبت مى شوند . عرش ، كُرسى ، اُمّ الكتاب (كتاب اصلى) و كتاب محو و اثبات ، از جمله علم هاى فعلى يا كتاب هاى علمى خداوندند . در برخى از اين كتاب ها (همچون اُمّ الكتاب) ، همه چيز ، حتّى موارد بَدا ، ثبت است ؛ امّا در كتاب محو و اثبات ، تنها بخشى از تقديرات ، ثبت شده اند و بَدا ، در همين كتاب ، رُخ مى دهد .
براى مثال ، در كتاب محو و اثبات ، تقدير شخصى كه فقير است ، ادامه فقر او ثبت شده است ؛ ولى پس از دعاى اين شخص ، خداوند ، تقدير را عوض مى كند و بى نياز شدن شخص را در لوحِ محو و اثبات ، ثبت مى كند . اين ، در حالى است كه هر دو تقدير ، در لوحِ اُمّ الكتاب و به طريق اولى ، در علم ذاتى و اَزَلى خدا ، موجود بوده اند و هيچ تغييرى در علم ذاتى خدا ، رُخ نمى دهد . حكمت اين تغييرات ، در بحث «حكمت بَدا» خواهد آمد .
بنا بر اين ، كسانى كه لازمه «بَدا در علم» را نادانى خدا مى دانند ، ميان علم ذاتى و علم فعلى ، خلط كرده اند و معناى علم فعلى را درك نكرده اند .
اين كه برخى لازمه نسبت دادن بَدا به خداوند را نادانىِ خدا مى دانند ، دليل ديگرى نيز دارد و آن ، قياس خدا به انسان است ؛ همان چيزى كه در مباحث اعتقادى ، بايد به شدّت از آن پرهيز كرد ؛ چرا كه به فرموده امام رضا عليه السلام :
إنَّهُ مَن يَصِفُ رَبَّهُ بِالقِياسِ لا يزالُ الدَّهرَ فِى الإلتِباس .. بحار الأنوار : ج ۳ ص ۲۹۷ ح ۲۳ .هر كس پروردگارش را با قياس [به بندگان] توصيف كند ، همواره روزگار ، در اشتباه است .براى ما انسان ها ، در كارهايى بَدا حاصل مى شود و به رأى جديدى مى رسيم كه غالبا در اثر اطّلاعات جديد و آگاهى بيشتر ماست . مخالفان بَدا ، همين حالت را در مورد خدا نيز جارى مى دانند . قِفارى (از سَلَفيان معاصر) مى گويد :
در القاموس آمده است : «بدا بدواً و بدوّاً ، يعنى : هويدا شد . در كار ، چيزى برايش هويدا شد ؛ يعنى برايش نظرى پيدا شد» . پس بدا در لغت ، دو معنا دارد : يك . آشكار شدن پس از پنهان بودن؛ دو . پيدا شدن نظرى نو . و اين ، مستلزم جهل و به وجود آمدن علم است و هر دو براى خداوند متعال ، محال است .. اُصول مذهب الشيعة : ج ۲ ص ۹۳۸ . نيز ، ر . ك : بين الشيعة و أهل السنة ، وافى : ص ۷۵ ـ ۱۸۶ .
چنين تفسيرى از بَدا ، بر اساس قياس خالق به مخلوق است و مورد پذيرش پيروان اهل بيت عليهم السلام نيست . امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل يَبدو لَهُ فى شَى ءٍ لَم يَعلَمهُ أمسِ فَابرَؤُوا مِنهُ .. بحار الأنوار : ج ۴ ص ۱۱۱ ح ۳۰ .هر كه بگويد براى خداوند عز و جل در باره چيزى بَدا حاصل شده كه آن را ديروز نمى دانسته ، از او بيزارى بجوييد .
همچنين از منصور بن حازِم ، روايت شده كه :
سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هَل يَكونُ اليَومَ شَى ءٌ لَم يَكُن فى عِلمِ اللّهِ بِالأَمسِ ؟ قالَ : لا ، مَن قالَ هذا فَأَخزاهُ اللّهُ ، قُلتُ : أرَأَيتَ ما كانَ وَ ما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، ألَيسَ فى عِلمِ اللّهِ ؟ قالَ : بَلى ، قَبلَ أن يَخلُقَ الخَلقَ .. ر . ك : ص ۱۶۰ ح ۲۲ .از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا امروز ، خداوندْ چيزى را مى داند كه ديروز نمى دانسته است؟ فرمود : «نه . هر كس اين را بگويد ، خداوند ، خوارش كند!» . گفتم : نظرتان اين است كه هر چه تاكنون بوده و هر چه تا قيامت خواهد بود ، در علم خدا هست؟ فرمود : «آرى ؛ پيش از آن كه خَلق را بيافريند» .بنا بر اين ، به اعتقاد اماميّه ، منشأ بَداى خداوند ، نادانى نيست و اگر كسى به چنين بَدايى ـ كه همان بَداى موجود در ميان انسان هاست ـ معتقد باشد ، با اين اعتقادش علم مطلق خدا را انكار كرده و اعتقادى باطل و بر خلاف ضروريّات عقايد اسلامى دارد ؛ چرا كه در ميان علماى اماميّه ، حتّى يك نفر را نيز نمى توان يافت كه بَداى ناشى از نادانى را به خدا نسبت دهد .


آثار اعتقاد به بَدا

آموزه بَدا ، آثار مهمّى در حوزه هاى برجسته اعتقادى ، يعنى : خداشناسى ، پيامبرشناسى ، امام شناسى و انسان شناسى دارد .


الف ـ خداشناسى

مهم ترين اثر اعتقاد به بَدا ، اثبات قدرت و آزادى مطلق خداست ؛ چرا كه بر اساس امكان بَدا براى خداوند ، تا زمانى كه فعل و حادثه اى خاص در عالمْ رخ نداده است ، ممكن است كه خدا ، تقدير را عوض كند و آن حادثه خاص ، واقع نشود ، حتّى اگر مشيّت و تقدير و قضاى او به آن حادثه تعلّق گرفته باشد . بنا بر اين ، هيچ چيز حتّى قضا و قدر الهى نمى تواند قدرت و مالكيّت خدا را محدود سازد و دست او را ببندد . قرآن كريم مى فرمايد :
«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ.. مائده: آيه ۶۴ .
و يهود گفتند : «دست خدا ، بسته است» . دست هاى خودشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند ، از رحمت خدا ، دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است . [ خدا ]هر گونه بخواهد ، مى بخشد»
.
مقصود يهود از «دست خدا ، بسته است» ، اين نبوده كه خدا ، دست دارد و دست او مثلاً با ريسمانى بسته شده است ؛ بلكه اعتقاد يهود ، اين بود كه خداوند ، از كار تدبير و تقدير ، فارغ شده و ديگر نه مى افزايد و نه مى كاهد. در نتيجه ، خداوند عز و جل در ردّ سخن آنان ، فرمود:«دست هاى خودشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند، از رحمت خدا ، دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است. خدا ، هر گونه بخواهد، مى بخشد».. ر . ك : التوحيد : ص ۱۶۷ .
بدين سان ، اعتقاد به بَدا ـ كه اعتقاد به باز بودن دست خدا در تقديرات است ـ ، ردّ اعتقاد يهود به بسته بودن دست خداست و كسانى كه منِكر بَدا به معناى صحيح آن هستند ، در صف يهود قرار دارند . جالب است بدانيم كه برخى منكِران بدا ، شيعه را به همسويى با يهود در اعتقاد به بَدا ، متّهم مى كنند ،. ر . ك : تحفة اثنا عشريّة : ج ۲ ص ۹۳۹ ح ۷۷۲ ، الشيعة و السنّة : ص ۲۳ ، بين الشيعة وأهل السنّة : ص ۱۸۲ ، اُصول مذهب الشيعة : ج ۲ ص ۹۳۹ .در حالى كه بر اساس اين آيه شريف ، خودِ آنان اند كه با يهود ، همسو هستند .
به نظر مى رسد كه يكى از دلايل انكار بَدا به وسيله اهل سنّت ، اين است كه در كتاب هاى معتبر آنها ، احاديثى وجود دارند كه خدا را از امر «قضا و قدر» فارغ دانسته اند و امكان هر نوع تغييرى در قضا و قدر را نفى مى كنند . اين گونه احاديث ، در اين كتاب ، مورد بررسى و نقد قرار خواهند گرفت .


ب ـ پيامبرشناسى و امام شناسى

اهمّيت بدا در پيامبرشناسى ، تا حدّى است كه امام رضا عليه السلام مى فرمايد :
ما بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّا قَطُّ إلّا بِتَحرِيمِ الخَمرِ وَ أن يُقِرَّ لَهُ بِالبَداءِ .. التوحيد : ص ۳۳۴ .خداوند ، هرگز پيامبرى را مبعوث نكرد ، مگر همراه با تحريم شراب و اقرار به بدا .اثر اعتقاد به امكان بَدا و تغيير تقديرات ، براى خودِ پيامبران ، باور داشتن به باز بودن دست خدا و قدرت مطلق اوست. به عبارت ديگر ، پيامبران در اثر اعتقاد به بَدا ، مى دانند كه هر چند با عنايت خدا به تقديرات جهانْ آگاه گشته اند ، امّا اين تقديرات ، قابل تغييرند و تنها خداست كه از علم مطلق ، برخوردار است . در نتيجه ، به علم خويش، اتّكا نمى كنند و در همه كارها ، خود را وابسته به خدا مى شمرند . امام صادق عليه السلام ، در اين باره مى فرمايد :
إنّ للّهِِ عِلمَينِ : عِلمٌ مَكنونٌ مَخزونٌ لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ ، وَ عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أنبِياءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ .. ر . ك : ص ۱۶۰ ح ۲۴ .خداوند ، دو گونه علم دارد : علمى مكتوم و اندوخته كه جز خود او ، كسى آن را نمى داند و بدا ، از آن است ؛ و علمى كه آن را به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است و ما هم آن را مى دانيم .
بنا بر اين ، علمى كه قابل تغيير نيست ، علم مكنون و مخزون خداست كه كسى جز او ، از آن آگاه نيست و در مقابل ، علم فرشتگان و پيامبران و امامان به آينده ، بَداپذير است . از اين رو ، آنان به علم خود ، اتّكا نمى كنند و به طور مطلق ، از آينده خبر نمى دهند ، مگر در مواردى كه خداوند از عدم وقوع بَدا در آنها خبر داده باشد ؛ مانند : ظهور منجى موعود و برپايى حكومت جهانى مهدى عليه السلام . از اين رو ، در روايتى ، در گفتگوى امام باقر عليه السلام با پدر بزرگوارش امام زين العابدين عليه السلام ، چنين آمده است :
لَو لا آيَةٌ فى كِتابِ اللّهِ لَحَدَّثتُكُم بِما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، فَقُلتُ لَهُ : أيَّةُ آيَةٍ ؟ قالَ : قَولُ اللّهِ عز و جل :«يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ».. ر . ك : ص ۱۴۸ ح ۷ .[امام زين العابدين عليه السلام فرمود :] «اگر يك آيه در كتاب خدا نبود ، تمام حوادثى را كه تا قيامت رُخ مى دهند ، برايتان مى گفتم» . به ايشان گفتم : اين كدام ، آيه است ؟ فرمود : «گفته خداوند متعال :«خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند ؛ و اصل كتاب ، نزد اوست»» .
يكى از اتّهاماتى كه به شيعه وارد مى شود ، اين است كه شيعه ، آموزه «بَداء» را به اين جهت وضع كرده كه آن دسته از اخبار و وعده هاى امامان خود را كه تحقّق پيدا نكرده اند ، با آن ، توجيه كنند . قِفارى مى گويد :
لو سقطت عقيدة البداء لانتقض دين الإثنى عشريّة من أصله ؛ لأنّ أخبارهم و وعودهم الّتى لم يتحقّق منها شى ء تنفى عنهم صفة الإمامة .. اُصول مذهب الشيعة: ج ۲ ص ۹۴۳ .اگر عقيده به بَدا از ميان برود ، دين شيعه دوازده امامى ، از اصلْ نقض مى شود ؛ براى اين كه اخبار و وعده هاى آنان كه هيچ كدامش به وقوع نپيوسته ، امامت آنان را نفى مى كند .
با توجّه به مباحث بالا ، پاسخ اين اشكال ، روشن است ؛ چرا كه پيامبران و امامان عليهم السلام ، هيچ گاه از تقديرات بَداپذير ، به طور مطلق ، خبر نمى دهند . به ديگر سخن ، اگر اَخبار امامان از آينده ، مطلق باشند و هيچ قيدى با آنها همراه نباشد ، قطعا واقع خواهند شد و اگر اين اخبار ، با قيودى همچون : «و للّه فيه المشيّة ؛ و خدا در آن ، مشيّت دارد» همراه باشند ، در آنها امكان بَدا وجود دارد . در احاديث نيز وارد شده است كه خداوند ، پيامبرش را دروغگو نمى كند . امام باقر عليه السلام مى فرمايد :
فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكونُ ، لا يُكَذِّبُ نَفسَهُ وَ لا مَلائِكَتَهُ وَ لا رُسُلَهُ .. ر . ك : ص ۱۸۰ ح ۴۳ .آنچه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته ، واقع خواهد شد . خداوند ، نه خود ، نه فرشتگان و نه فرستادگانش را دروغگو نمى كند .بر خلاف آنچه قِفارى تبليغ مى كند كه هيچ يك از اخبار امامانِ اهل بيت عليهم السلام واقع نشده است ، بايد گفت كه همه اخبار امامان ، واقع شده اند و هيچ خبر مطلقى (قطعى اى) از آنان وجود ندارد كه كذب آن ، اثبات شده باشد . اگر قِفارى ، كتاب هاى حديث شيعه را مطالعه كرده بود و كمى صداقت به خرج مى داد ، خبرهاى متعدّدى را مى يافت كه همگى عينا واقع شده اند .
علّامه حلّى ، در كتاب كشف اليقين ، پانزده خبر غيبى امير مؤمنان عليه السلام را نقل كرده است كه همگى عينا واقع شده اند :
از جمله ، اين سخن امام عليه السلام به طلحه و زبير است ، هنگامى كه آن دو از ايشان ، رخصت طلبيدند كه به عمره بروند : «نه . به خدا سوگند ، شما قصد عمره نداريد و مى خواهيد به بصره برويد ! خداوند متعال ، نيرنگ آنان را باز خواهد گرداند و مرا بر آنها چيره خواهد كرد» و همانى شد كه فرموده بود.
و از جمله ، سخن ايشان به هنگام جلوس براى بيعت گرفتن است : «از سوى كوفه ، هزار مرد ، نه يكى كمتر و نه يكى بيشتر ، مى آيند و با من بيعت مى كنند كه تا پاى جان بِايستند».
ابن عبّاس گفت : من بى تابى كردم و نگران شدم كه مبادا از تعداد افراد يادشده ، چيزى كمتر باشد و يا بيشتر ، و همين طور غصّه ناك بودم و آنها را مى شمردم . تا نهصد و نود و نه نفر را شمردم و جمعيّتِ آنها به پايان رسيد . همين طور كه در انديشه آن بودم ، شخصى را ديدم كه مى آيد و او اويس قرنى بود و به اين ترتيب ، تعداد ، كامل شد .. كشف اليقين : ص ۹۰ ـ ۱۰۴ .
در دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام نيز چند خبر غيبى از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده كه خلافِ هيچ يك ، اثبات نشده است .. دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج ۱۱ ص ۱۳۳ .قِفارى ، براى درستى ادّعاى خود ، دست كم ، بايد چند مورد از اخبارى را كه كذب آنها اثبات شده ، ارائه كند . البتّه وى تنها يك مورد را نقل مى كند و مى گويد :
در روايتى طولانى در تفسير القمّى ، از پايان دولت بنى عبّاس ، خبر داده شده است .. اُصول مذهب الشيعة : ج ۲ ص ۹۴۲ .
امّا وقتى به تفسير القمّى مراجعه مى كنيم ، چنين مى يابيم :
گفتم : فدايت گردم ! در چه زمانى ، آن به وقوع مى پيوندد؟ فرمود : «در اين باره ، وقتى براى ما تعيين نشده است» .. تفسير القمّى : ج ۱ ص ۳۱۰ .
شايانِ ذكر است كه هر چند در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، زمان دقيقِ به پايان رسيدنِ دولت بنى عبّاس مشخّص نشده است ؛ امّا در احاديث رسيده از امام على عليه السلام ، وضعيّت اين حكومت و سلطانى كه آن را ساقط مى كند ، آمده است و بر اساس همين احاديث ، پدر علّامه حلّى قبل از فتح بغداد ، به هولاكو نامه نوشت و جان مردم حِلّه را نجات داد .. ر . ك : كشف اليقين : ص ۱۰۱ .


ج ـ انسان شناسى

اگر بَدا را نفى كنيم و خداوند را فارغ از كار قضا و قدر بدانيم ، انگيزه اى براى تغيير وضعيّت كنونىِ خود به وسيله كارهاى خير و عبادات و نماز ، باقى نخواهد ماند ؛ چرا كه هر آنچه مقدّر شده است ، همان خواهد شد و هيچ تغييرى در قضا و قدر ، رُخ نخواهد داد .
اصولاً اميدوارى به آينده و داشتن روحيّه تلاش ، در گرو اميد به تغيير وضعيّتو امكان بهبود وضعيّتِ موجود است . از سوى ديگر ، اگر خداوند ، تقديرها را تغيير نمى داد ، با دعا و تضرّع به درگاه او ، بهتر شدن وضعمان را از او نمى خواستيم .
بنا بر اين ، اعتقاد به بَدا ، از يك سو ، روحيّه اميدوارى و تلاش را به انسان مى دهد و از سوى ديگر ، روحيّه دعا و توبه و تضرّع و توكّل به حق تعالى را در انسان ، تقويت مى كند .
بدين سان ، نقش اعتقاد به بَدا در حيات مادّى و معنوى انسان ، آشكار مى شود ؛ چرا كه مقولاتى همچون : اميد ، تلاش ، دعا ، توجّه و توكّل ، شكل دهنده حيات معنوى و نيز حيات مادّى انسان بر پايه حيات معنوى اويند .


عوامل بَدا

هر عملى ، خواه مثبت و خواه منفى ، مى تواند موجب تغيير در قضا و قدر و به عبارت ديگر، موجب بَدا گردد . در قرآن و احاديث ، به برخى اعمال خوب و بد كه موجب بَدا مى شوند ، اشاره شده است . از ميان اين عوامل ، دعا ، صدقه و صِله ارحام ، بيش از ديگر اعمال ، مورد تأكيد قرار گرفته اند .
پيامبر صلى الله عليه و آله ، دعا را موجب تغيير قضاى تقديرشده معرّفى مى كند ، حتّى اگر قضايى محكم و استوار باشد :
الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاء وَ قَد اُبرِمَ إبراما .. ر . ك : ص ۱۸۸ ح ۵۸ .دعا ، قضاى قطعى شده را [نيز] باز مى گردانَد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در مورد نقش صدقه در دفع مرگ بد نيز مى فرمايد :
إنَّ الصَّدَقَةَ تَدفَعُ ميتَةَ السَّوءِ عَنِ الإِنسانِ .. ر . ك : ص ۱۹۸ ح ۷۵ .صدقه ، انسان را از مرگ بد ، نگه مى دارد .
پيامبر صلى الله عليه و آله ، در حديثى ديگر، صله رحِم را موجب به تأخير افتادن اَجَل (سرآمدِ مُهلت) و افزايش روزى ، معرّفى مى نمايد :
مَن سَرَّهُ النَّساءُ فى الأجَلِ ، وَ الزِّيادَةُ فى الرِّزقِ ، فَليَصِل رَحِمَهُ .. الكافى : ج ۲ ص ۱۵۲ . نيز ، ر . ك : المعجم الأوسط : ج ۸ ص ۱۴ ح ۷۸۱۰ .هر كس دوست دارد كه در اجلش تأخير بيفتد و روزى اش افزايش يابد ، صِله رحِم كند .
در ذيل عنوان «عوامل نيكو شدن بَدا» ،. ر . ك : ص ۱۸۵ (عوامل بَداى نيك) .احاديث فراوانى وجود دارند كه بجز اين سه مورد ، موارد ديگرى از عوامل تغيير دهنده قضاى تقديرشده را نيز بر مى شمارند ، از جمله : عبادت خدا ، استغفار، عدالت سلطان، زيارت امام حسين عليه السلام ، نيكى به والدين ، و عمل صالح .