پژوهشى در باره تداوم رهبرى در همه عصرها

پژوهشى در باره تداوم رهبرى در همه عصرها

از نگاه قرآن و احاديث صحيحى كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و اهل بيت او به ما رسيده است، بهره‏مند ساختن انسان در همه اعصار از راه‏نما، سنّت خداوند متعال است و زمين ، هيچ گاه از راه‏نمايى كه بتواند راه درست زندگى را به مردم نشان دهد ، خالى نبوده و نخواهد بود .

از نگاه قرآن و احاديث صحيحى كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و اهل بيت او به ما رسيده است، بهره‏مند ساختن انسان در همه اعصار از راه‏نما، سنّت خداوند متعال است و زمين ، هيچ گاه از راه‏نمايى كه بتواند راه درست زندگى را به مردم نشان دهد ، خالى نبوده و نخواهد بود . قرآن كريم با صراحت مى‏فرمايد :
«وَ إِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ .فاطر : آيه ۲۴ .
هيچ قومى نبوده ، مگر آن كه در ميانشان هشدار دهنده‏اى گذشته است» .«وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.قصص :آيه ۵۱ .
بى گمان، ما گفتار خود را پى در پى به آنها رسانديم تا شايد به ياد آورند» .
و نيز خطاب به خاتم پيامبران مى‏فرمايد :
«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِ‏ّ قَوْمٍ هَادٍ .رعد : آيه ۷ .
تو ، تنها هشدار دهنده‏اى و هر قومى ، راه‏نمايى دارد» .
اين آيات ، به روشنى دلالت دارند كه هدايت اقوام و جوامع مختلف بشر ، سنّت قطعى الهى در نظام آفرينش است . چيزى كه هست ، راه‏نمايان خداوند متعال ، گاه پيامبران اويند كه مؤسّس شريعت‏اند و «نذير» يا «مُنذر» ناميده مى‏شوند و گاه ادامه دهندگان راه پيامبرند كه «هادى» ناميده مى‏شوند . مقصود ما از استمرار امامت درهمه اعصار ، همين است كه جامعه بشر ، هيچ گاه از راه‏نماى الهى (پيامبر يا جانشين او) خالى نيست .


احاديث صحيحى كه اين معنا را تأييد مى‏كنند، به چند دسته تقسيم مى‏شوند:
دسته اوّل . احاديثى كه دلالت دارند كه زمين از هنگامى كه آدم ابو البشر آفريده شد تا كنون ، از امام، خالى نبوده است و تا انسانى روى آن زندگى مى‏كند ، امامت ادامه خواهد داشت .ر . ك : ص ۲۰۵ (زمين از پيشوايان هدايت، خالى نمى‏ماند).
دسته دوم . احاديثى كه بر ضرورت تداوم حجّت الهى در همه اعصار تأكيد دارند و تصريح مى‏كنند كه حجّت خدا ، قبل از مردم و همراه با مردم و پس از مردم بوده و خواهد بود .ر . ك : ص ۲۲۹ ( زمين از حجّت، خالى نمى‏ماند) .
دسته سوم . احاديثى كه بر ضرورت تداوم حضور عالِم و راه‏نماى الهى در همه اعصار ، تأكيد مى‏كنند .ر . ك : ص ۲۲۲ ح ۳۳ و ص ۲۲۴ ح ۳۷ .
دسته چهارم . احاديثى كه ضمن تأكيد بر ضرورت وجود امام و حجّت و عالِم الهى، به حكمت و فلسفه تشريعى و تكوينى وجود امام، اشاره مى‏كنند .ر . ك :دانش‏نامه قرآن و حديث :ج ۶ (فصل چهارم/ حكمت ضرورت امامت) .
دسته پنجم . احاديثى كه تأكيد دارند امام و حجّت الهى ، گاهى آشكار است و گاهى پنهان .ر . ك : ص‏۲۳۷ (حجّت يا آشكار و به‏نام است و يا پنهان و گم‏نام) .
دسته ششم . احاديثى كه اهل بيت پيامبر صلى اللّه عليه و آله را به ستارگان آسمان تشبيه كرده‏اند كه هميشه در آسمان هستند و هر گاه ستاره‏اى ناپديد شود ، ستاره‏اى ديگر پديدار مى‏گرددر . ك : ص ۲۳۹ ( هر ستاره‏اى كه ناپديد شود، ستاره‏اى ديگر طلوع مى‏كند) .و همچنين اهل بيت عليهم السلام تا دامنه قيامت، براى جهانيان، نورافشانى خواهندكرد . برخى از اين احاديث ، به طور مشخّص به امام مهدى عليه السلام اشاره دارند .ر . ك : ص ۲۳۷ (حجّت ، يا آشكار و به‏نام است و يا پنهان و گم‏نام) .
دسته هفتم . احاديثى كه دلالت دارند در همه اعصار، عدلى از اهل بيت پيامبر خدا خواهد بود كه با تحريف دين ، مبارزه خواهد كرد .ر . ك : ص‏۲۵۱ (در هر نسلى، دادگرى دانا از اهل بيت پيامبر صلى اللّه عليه و آله وجود دارد) .
با تأمّل در احاديثى كه بدانها اشاره شد و ملاحظه آنها در كنار آياتى كه بر استمرار هدايت الهى در همه اعصار دلالت دارند و حديث ثقلين‏ر . ك : ص ۲۶۳ (فصل دوم : حديث ثقلين) .و نيز احاديثى ديگر مى‏توان به اين جمع‏بندى رسيد كه :
۱ . مقصود از «امام» ، «حجّت» و «عالِم» ، در همه احاديثى كه گذشت ، همان «هادى» در آيه هفتم سوره رعد است . در حقيقت ، اين احاديث ، مفسّر و مبيّن آيه ياد شده و آيات مشابه آن هستند و هر يك از اين نام‏ها ، به يكى از ويژگى‏ها و مشخّصات هادى و راه‏نماى الهى در هر عصر اشاره دارد .


۲ . راه‏نمايان الهى كه وجود آنها يكى پس از ديگرى در همه اعصار ضرورى است ، اعم از پيامبران و جانشينان آنها هستند .
۳ . راه‏نمايان الهى پس از پيامبر خاتم صلى اللّه عليه و آله تا دامنه قيامت ، اهل بيت آن بزرگوارند . علاوه بر احاديثى كه در اين فصل بر اين معنا دلالت دارند، احاديث فصل‏هاى دوم، سوم و چهارم نيز بر آن دلالت مى‏كنند .
۴ . راه‏نماى الهى در برخى از مقاطع تاريخ ، بنا بر مصالحى ممكن است از ديدِ مردم غايب گردد . در اين صورت، هر چند جامعه از بخشى از منافع وجود امام، محروم است ، ليكن از بركات تكوينىِ وى ، تا هنگام ظهور برخوردار خواهد بود .


نقد دلايل نفى استمرار امامت‏

بر پايه اين جمع‏بندى - كه مقتضاى احاديث صحيح و مورد تأييد قرآن كريم است - ،امامت و رهبرى الهى در تمام اعصار ، استمرار داشته است و زمين ، هيچ گاه از حجّت الهى خالى نبوده و نخواهد بود ؛ ليكن در مقابل آيات و احاديثى كه بر اين معنا دلالت دارند، نصوص ديگرى هستند كه به ظاهر ، بر عدم استمرار امامت و هدايت الهى در همه اعصار دلالت دارند كه طرح و نقد آنها در اين جا ضرورى است :


۱ . دلايل دوران فترت‏

مهم‏ترين دليلى كه در برابر ادلّه استمرار امامت قابل بررسى است ، نصوصى هستند كه بر دوران فترت ميان بعثت انبياى الهى دلالت دارند . «فترت» ، در اصل ، به معناى سكون و آرامش است و بدين جهت ، فاصله ميان دو جنبش، دو نهضت و كوشش نيز فترت ناميده مى‏شود . قرآن كريم نيز دوران ميان نبوّت عيسى عليه السلام و نبوّت خاتم پيامبران را دوران «فترت رُسُل» ناميده است . اين دوران ، حدود ششصد سال طول كشيده است .برخى معتقدند فاصله ميان اين دو پيامبر بزرگ ، كمتر از ششصد سال بوده و برخى دوران فَترت را بيش از اين مدّت مى‏دانند. به گفته برخى ، فاصله ميان ولادت عيسى عليه السلام و هجرت پيامبر خدا ، به سال رومى ، ۶۲۱ سال و ۱۹۵ روز است (ر.ك: تفسير ابو الفتوح رازى : ج‏۴ ص‏۱۵۴، پاورقى به قلم علّامه ابو الحسن شعرانى).
برخى از احاديث تصريح مى‏كنند افرادى كه در دوران فترت زندگى كرده‏اند ، مستضعف شمرده مى‏شوند و در قيامت ، مؤاخذه نخواهند شد.الكافى : ج ۳ ص ۲۴۸ ح ۱ ، معانى الأخبار : ص ۴۰۸ ح ۸۶ .بنا بر اين ، اين شبهه پيش مى‏آيد كه در دوران فترت، امامت و هدايت الهى، استمرار نيافته است.
پاسخ اين شبهه ، آن است كه قرآن و احاديث اسلامى ، فاصله ميان عيسى عليه السلام و خاتم پيامبران صلى اللّه عليه و آله را دوران «فترت رُسُل» ناميده‏اند ، نه «فترت امام و حجّت» . بنا بر اين ، نصوصى كه بر ثبوت دوران فترت دلالت دارند ، نمى‏توانند استمرار امامت و هدايت الهى در همه اعصار را نفى كنند و بنا بر اين ، معارض نصوصى كه بر استمرارامامت دلالت دارند ، محسوب نمى‏شوند .
افزون بر اين ، بر اساس آنچه در قرآن بدان اشاره شده ،يس : آيه ۱۴ .ميان مسيح عليه السلام و خاتم پيامبران ، حدّاقل سه پيامبر مبعوث گرديده‏اند . نيز طبق احاديث متعدّد ، همه انبياى الهى ، وصى داشته‏اندر . ك : دانش‏نامه امير المؤمنين عليه السلام : (بخش سوم / فصل يكم : احاديث وصايت) .كه در دوران فترت رسل ، هدايت ظاهرى و يا باطنىِ‏ر . ك : كمال الدين : ص ۱۶۱ ح ۱۹ و ۲۰ ، بحار الأنوار : ج ۱۴ ص ۳۴۷ ح ۶ و ۷ .طالبان حق ، به آنها سپرده مى‏شده و آخرين حجّت الهى پيش از بعثت خاتم پيامبران ، خالد بن سنان عبسى‏در برخى از احاديث آمده است كه او پيامبر نبوده ؛ ولى علامه مجلسى مى‏گويد : احاديثى كه بر پيامبرىِ او دلالت دارند ، قوى‏تر و بيشترند (ر.ك : بحار الأنوار : ج‏۱۴ ص‏۴۵۱) .بوده كه پيامبر خدا با دختر او ملاقات كرده است و طبق روايتى ، امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد :
إنَّهُ كانَ بَينَ النَّبِىِّ صلى اللّه عليه و آله وَ عيسى‏ عليه السلام وَ لَم يَكُن بَينَهُما فَترَةٌ .قصص الأنبياء : ص‏۲۷۷ ح‏۳۳۴ ، بحار الأنوار : ج‏۱۴ ص‏۴۵۰ ح‏۲ .او ميان پيامبر خدا و عيسى عليه السلام مى‏زيسته و ميان آن دو ، فترتى نبوده است .

بنا بر اين ، دوران «فترت رُسُل» ، با استمرار امامت و هدايت باطنىِ الهى به وسيله امام غايب و يا امام ظاهرى كه مردم به وى دسترس ندارند ، منافاتى ندارد، چنان كه در برخى از احاديث ، فاصله ميان از دنيا رفتن يك امام تا ثابت شدن امامتِ امامِ پس از او ، دوران فترت ناميده شده است .الغيبة ، نعمانى : ص ۱۵۸ ح ۲ ، بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۱۳۲ ح ۳۷ .امام صادق عليه السلام نيز دوران غيبت امام عصر عليه السلام را دوران «فترت ائمّه» مى‏نامد :
الَّذى يَملَؤها عَدلاً كَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً ، لَعَلى‏ فَترَةٍ مِنَ الأَئِمَةِ يَأتى كَما أنَّ النَّبِىَّ بُعِثَ عَلى‏ فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ .الغيبة ، نعمانى : ص ۱۸۶ ح ۳۸ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۳۹ ح ۱۸ .
همو كه زمين را پر از داد مى‏كند - چنان كه پُر از بيداد شده باشد - ، پس از دورهفترت امامان خواهد آمد ، همان گونه كه پيامبر خدا پس از دوره فترت [پيامبران، ]برانگيخته شد .


تذكّر

نكته قابل توجّه ، اين كه حديثى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه به ظاهر ، وجود هر گونه حجّت را در دوران فترت ، نفى مى‏كند :
زيد عن محمّد بن علىّ الحلبى عن أبى عبد اللَّه عليه السلام ، قال : قُلتُ لَهُ : كانَتِ الدُّنيا قَطُّ مُنذُ كانَت وَ لَيسَ فِى الأَرضِ حُجَّةٌ ؟ قالَ: قَد كانَتِ الأَرضُ وَ لَيسَ فيها رَسولٌ وَ لا نَبِىٌّ وَ لا حُجَّةٌ وَ ذلِكَ بَينَ آدَمَ وَ نُوحٍ فِى الفِترَةِ وَ لَو سَأَلتَ هؤُلاءِ عَن هذا لَقالوا : لَن تَخلُوَ الأَرضُ مِنَ الحُجَّةِ وَ كذّبوا. إنَّما ذلِكَ شَى‏ءٌ بَدا للَّهِ‏ِU فيهِ،«فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ»وَ قَد كانَ بَينَ عيسى‏ وَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام فَترَةٌ مِنَ الزَّمانِ وَ لَم يَكُن فِى الأَرضِ نَبِىٌّ وَ لا رَسولٌ وَ لا عالِمٌ ، فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلى اللّه عليه و آله بَشيراً وَ نَذيراً وَ داعِياً إِلَيهَ.الاُصول الستّةعشر : ص‏۱۹۷ ح‏۱۶۹ ، بحار الأنوار : ج‏۴ ص‏۱۲۲ ح‏۶۸ .زيد از محمّد بن على حلبى نقل مى‏كند كه گفت : از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا تا به حال ، از وقتى كه دنيا بوده ، پيش آمده كه در زمين ، حجّتى نباشد ؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «[آرى .] پيش آمده كه در زمين ، نه پيامبرى باشد و نه فرستاده‏اى و نه حجّتى . اين ، در دوره فترتِ ميان آدم عليه السلام و نوح عليه السلام بوده است . حال اگر اين مطلب را از اينان بپرسى ، حتماً خواهند گفت : زمين ، هرگز از حجّت، خالى نبوده است ؛ ولى دروغ مى‏گويند . همانا اين ، مطلبى بود كه براى خداوند ، در آن بَدا حاصل شد . پس پيامبران و بشارت‏دهندگان و هشداردهندگانى را برانگيخت ، در حالى كه ميان عيسى عليه السلام و محمّد صلى اللّه عليه و آله برهه‏اى از زمان بود كه در آن ، نه پيامبرى در زمين بود و نه فرستاده‏اى و نه عالِمى . پس خداوند ، محمّد صلى اللّه عليه و آله را برانگيخت تا بشارت دهنده و هشدار دهنده و فرا خواننده به سوى خداوند باشد» .
به مدلول ظاهرىِ اين روايت ، علّامه مجلسى رحمه اللّه چنين پاسخ گفته است :
شايد مراد [در اين روايت‏] ، نبودنِ حجّت و عالِم ظاهر و پيدا باشد [و نه هيچ حجّت و عالِمى ، هر چند پنهان از نظر] ؛ چرا كه اخبار فراوانى بر اين دلالت دارند كه زمين هرگز از حجّت ، خالى نبوده است .بحار الأنوار : ج ۴ ص ۱۲۲ .
بر فرض كه اين توجيه را نپذيريم، انتساب حديثِ ياد شده به امام عليه السلام ، ثابت نيست ؛ زيرا در كتاب الاُصول الستّة عشر آمده و انتساب آن كتاب به مؤلفانش ثابت نيست . افزون بر اين، زيد نَرْسى كه راوى اين حديث است ، توثيق نشده است و بر فرض كه بتوانيم سند روايت را بپذيريم ، متن آن نمى‏تواند با احاديث صحيح و مشهور و مقبول در نزد محدّثان وعلما - چنان كه ملاحظه شد - ، معارضه كند .


۲ . بقاى زمين منوط به امام ظاهر

در بسيارى از احاديثى كه گذشت‏ر . ك : ص ۲۱۴ ح ۱۶ .يا خواهد آمد ،ر . ك : ج‏۳ ص ۱۸۱ (بخش سوم / فصل سوم : بركات تكوينى امام غايب عليه السلام ) .تصريح شده كه بقاى نظام زمين ، در گرو وجود امام ظاهر يا باطن است . تنها در يكى از احاديث ، كلمه «أو باطن» وجود ندارد . متن اين حديث ، در بصائر الدرجات چنين است:
حدّثنا محمّد بن عيسى ، عن الحسن بن محبوب و الحجّال ، عن العلا ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبى جعفر عليه السلام ، قال : لا تَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ ظاهرٍ .بصائر الدرجات : ص ۴۸۶ ح ۱۴ .محمّد بن عيسى ، از حسن بن محبوب و حجّال ، از علا ، از محمّد بن مسلم نقل كرده كه امام باقر عليه السلام فرمود : «زمين ، بدون امام ظاهر ، دوام نمى‏آورد» .

با عنايت به صحّت سند اين حديث، اين سؤال پيش مى‏آيد كه : آيا مدلول آن مى‏تواند با ساير روايات ، تعارض داشته باشد؟پاسخ ، اين است كه : خير ؛ زيرا :
اوّلاً اين متن با همين سند ، در دو كتاب الإمامة و التبصرة و علل الشرائع نقل شده و در پايان آن ، عبارت «ظاهر أو باطن» ذكر شده است.ر . ك : ج‏۳ ص‏۱۸۱ ح ۵۶۳ .بنا بر اين ، به نظر مى‏رسد كه متن بصائر الدرجات ، افتادگى داشته باشد.
ثانياً مؤلّف كتاب بصائر الدرجات نيز اين متن را در كنار متونى آورده است كه به امامِ ظاهر و باطن ، اشاره دارند. روايت بعدى در اين متن ، به وجود حجّت غايب، تصريح دارد. عنوان بعدى نيز در باره لزوم وجود هميشگىِ حجّت است كه حتّى اگر تنها دو نفر در روى زمين باشند ، يكى از آنان حجّت خواهد بود.


ثالثاً كتاب بصائر الدرجات در زمان غيبت صغرا و توسّط يك مؤلّف امامىِ معتقد و خالص ، نگاشته شده است . پس طبيعى است كه اين شخص ، متنى مخالف معتقدات رسمىِ خود را نقل نمى‏كند.
رابعاً مفهوم اين روايت ، آن است كه زمين ، تنها با وجود امامِ ظاهر باقى مى‏ماند، در حالى كه اكنون بيش از هزار سال از زمان حضور گذشته و دنيا همچنان باقى است.
خامساً احاديثى كه به امام ظاهر و باطن اشاره دارند ، بسى بيشتر و قوى‏تر از متنى هستند كه تنها ظاهر بودنِ امام را بيان كرده است . بنا بر اين ، در فرض تعارض متون، آن گروه مقدّم مى‏شوند .