بحثی در باره خودستایی امام علی(ع)

بحثی در باره خودستایی امام علی(ع)

در این تحلیل آن دست از سخنان امیرالمؤمنین(ع) که حضرت، از خویش ستایش می کند، مورد بررسی قرار می گیرد.

يكى از بخش هاى ارزشمند و بيدارگر در خطبه ها و نامه هاى على عليه السلام سخنانى است كه ابعاد شخصيت بى نظير وى را مى نمايانَد. آنچه كه در اين فصل خواهد آمد، گوشه هايى از اين سخنان ارجمند است و نمونه هاى ديگر آن را در فصل هاى گوناگون كتاب مى توان يافت.
در نگاهى گذرا و سطحى به اين سخنان، چنين مى نمايد كه امام عليه السلام خويش را ستايش مى كند و ممكن است براى خواننده اين توهّم را ايجاد كند كه اين سخنان با كلام خداوند متعال منافات دارد كه مى فرمايد :
«پس خودتان را منزّه مشماريد. او به [ حال ] كسى كه پرهيزگارى نموده ، داناتر است».
امّا خود آن حضرت با اشاره به اين كلام خداوند ، مى گويد :
اگر نهى خداوند از تنزيه خويشتن (خودستايى) نبود، ذاكرىمراد ، خود حضرت است .فضايل بسيارى را ذكر مى كرد .
اين سخن ، ممكن است نشانى از ستودن خويش و چگونگى آن و حلال و يا حرام بودن آن باشد.
چون ترديدى نيست كه امام على عليه السلام به وظيفه شرعى خودْ عمل مى كرد و چاره اى هم از آن نبود و اگر خودستايى و تعريف شخص از خودْ خلاف واقع باشد ، قطعا حرام است و اگر راست باشد ، ولى مصلحتى آن را الزامى نكند ، بى ترديدْ چنين خودستايى اى مذموم است ؛ ولى اگر داراى مصلحت باشد ، بدون شك ، كارى شايسته است .
گزيده سخنْ آن كه اگر بر ستايش از خويش ، مصلحت مهم و الزام آورى مترتّب باشد (مثلاً براى احقاق حق و دفاع از حقوق باشد) ، ترديدى در وجوب آن نداريم و اگر شخصى از ترس آن كه چنين كارى خودستايى است ، از آن دورى كند ، قطعا كارى ناشايست و حرام انجام داده است و زمينه نابودى حقايق و ارزش ها را فراهم آورده است ... از اين روست كه وقتى سخنان امام عليه السلام در ستايش از خويشتن را مى نگريم ، در آنها دفاع از شخصيت انسان مظلومى را مى بينيم كه لزوم كنار زدن پرده از چهره حقّ پنهان و از دست رفته، وى را به اين كار مى كشانَد ، در شرايطى كه گسترش فتنه ها اجازه سخن راندن از حق را نمى دهد و همه براى كريه نشان دادن چهره حقْ سخن مى گويند و تهمت مى زنند و بدان تشويق مى كنند.
امام عليه السلام براى كنار زدن ابرهاى تيره از آسمان زندگى فكرى جامعه و بيان آنچه بود و آنچه كه بر سر حق مى آوردند ، از خودْ سخن گفته است ؛ و گرنه حقيقت زندگى صادقانه و شخصيت والاى آن حضرت ، برتر از آن است كه وى به خودستايى بپردازد و يا آن كه حبّ نفس در وجودش باشد .
لازم است براى تبيين پاره اى از پرسش هايى كه درباره ستايش امام عليه السلام از خويش و بيان فضايل و نشانه هاى عظمت خود به ذهن مى آيد ، به مواردى اشاره كنيم :



۱ ـ امتثال أمر اللّه تعالى في بيان نعمه

كان الإمام أمير المؤمنين عليه السلام يلهج بذكر النعم الإلهيّة ، ويتحدّث بفضل اللّه تعالى عليه، وهو بكلماته البليغة شكور يقدّر النعمة والمنعِم ويثمّنها . ومن أقواله عليه السلام :
«أنَا قاتِلُ الأَقرانِ، ومُجَدِّلُ الشُّجعانِ . أنَا الَّذي فَقَأتُ عَينَ الشِّركِ، وثَلَلتُ عَرشَهُ ؛ غَيرَ مُمتَنٍّ عَلَى اللّهِ بِجِهادي ولامُدِلٍّمُدِلٌّ: منبسط لا خوف عليه، وهو من الإدلال والدالّة على من لك عنده منزلة (النهاية : ج ۲ ص ۱۳۱ «دلل») .إلَيهِ بِطاعَتي ، ولكِن اُحَدِّثُ بِنِعمَةِ رَبّيإشارة إلى الآية ۱۱ من سورة الضحى .»شرح نهج البلاغة : ج ۲۰ ص ۲۹۶ ..



۱ . انجام دادن فرمان خدا در خصوص تبيين نعمت هاى وى

امير مؤمنان از نعمت هاى الهى ياد مى كرد و از فضلى كه خداوند متعال به وى داده بود ، سخن مى گفت او با سخنان رسا ، سپاسگرى بود كه ارزش و قيمت نعمت و نعمت دهنده را پاس مى داشت و از جمله كلمات آن حضرت عليه السلام در اين باره اين سخن است كه مى فرمايد :
من هماورد قهرمانان و بر زمين زننده دليران هستم . من آنم كه چشم شرك را درآوردم و عرش آن را لرزاندم. با جهادم بر خداى متعال منّت نمى نهم و به عبادتم نمى نازم؛ بلكه از نعمت هاى پروردگارم سخن مى گويم .



۲ ـ بيان الحقائق التاريخيّة

تتبلور كلّ حادثة في ثنايا التاريخ، وتُنقل على مرّ الدهور، لكن كيف تُنقل ؟ من هم الذين كانوا اُولي الدور المؤثّر في الأحداث ؟ وكيف ظهرت الأحداث ؟ و و و ... تبلور الإسلام في شبه الجزيرة العربيّة كقضيّة عجيبة ، وأنتج ردود فعل كثيرة ، وفتح طريقه من بين المنعطفات الوعرة والوهاد والنجاد التي لا تُحصى ومضى قُدُما . وكان لعليّ عليه السلام الدور الأكبر فيه .
بَيْد أنّ الذي كان يقال للأجيال السابقة آنذاك ، هل كان كذلك حقّا ؟ ! وحين حدث التغيير في الحكم بعد وفاة النبيّ صلى الله عليه و آله ، فإنّ هذا التغيير قد استتبع تغييراتٍ كثيرة ، منها وضع لكثير من الشخصيّات، ورفع لكثير غيرها ، ومنها اختلاق لكثير من الشخصيّات ، ومكابرة لكثير غيرها ... وكان الإمام عليه السلام هو الذي رفع لواء الحقّ في وقت قد كُمّت فيه الأفواه، وقُطعت الألسن، وكُسرت الأقلام . وبيّن عليه السلام حقائق التاريخ كما هي عليه . فمن كان له الدور الأوّل والتأثير الأكبر في هذا التاريخ غير عليٍّ عليه السلام ؟ !


۳ ـ الدفاع عن الحقّ دفاع مظلوم

قلنا إنّ التغييرات السياسيّة تستتبع تغييرات اجتماعيّة وثقافيّة كثيرة، وكان الإمام عليه السلام أكثر الناس ظُلامةً في ظلّ تلك التغييرات ، وقد صبر مهضوما مظلوما لمصلحة الإسلام ـ وقد تحدّثنا عن ذلك في أحد المواضع ـ بَيْد أنّه حاول أن يتحدّث عن هذه الظلامة ، ويحول دون تحريف التاريخ ما استطاع إلى ذلك سبيلاًراجع : ج ۱۰ ص ۴۱۲ (المظلوميّة بعد النبيّ) ..
وعندما بلغت التهديدات ذروتها سكت البعض خوفا ، واُلجم البعض الآخر حرصا على الحياة بعدما كثرت مغرياتها ، فمن يتحدّث عن عليٍّ عليه السلام ؟ ومن يُفصح عن «حقّ الخلافة» و«خلافة الحقّ» ؟ وأنكى من ذلك كلّه أنّ حزب الطُّلَقاء استحوذ على مقدّرات الاُمّة ، فنال من عليٍّ ما شاء ، واختلق ـ باطلاً ـ فضائل موهومة لبعض الصحابة كي يقلّل قبسا ولو ضئيلاً من فضائل عليٍّ ، فهل للإمام سبيل غير تعريف نفسه للاُمّة ، والإصحار بفضائله ومناقبه ؟ !
إنّه عليه السلام بكلماته المذكورة في موقع الدفاع عن المظلوم ، وهو نفسه المنادي بضرورة الدفاع عن المظلوم، ومقارعة الظالم .



۲ . بيان حقايق تاريخى

هر حادثه اى در دل تاريخ به وجود مى آيد و با گذر زمان به نسل هاى بعدى منتقل مى شود ؛ امّا چگونه اين انتقالْ صورت مى گيرد؟ چه كسانى داراى نقش مؤثّر در پيدايش حوادث اند؟ و حادثه ها چگونه به وجود مى آيند؟ و... .
اسلام در شبه جزيره عربستان به عنوان پديده اى شگفتْ ظهور كرد و عكس العمل هاى بسيارى در پى آورد و راه خود را از بين سختى ها و پستى و بلندى هاى بى شمار گشود و گام در پيش نهاد و على عليه السلام در اين حركت ، نقش برجسته اى داشت .
آيا آنچه براى نسل هاى گذشته در آن روزها گفته مى شد، درست بود؟! هنگامى كه پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله در زمامدارى جهان اسلامْ تغيير به وجود آمد ، اين تغيير ، تحوّلات بسيارى در پى داشت ، موقعيّت بسيارى از شخصيّت هاى بزرگ را پايين آورد و موقعيت بسيارى ديگر را بالا برد . براى بسيارى از آنان فضايلى به دروغْ ساخته شد و بر بسيارى نيز ستم رفت ... و امام عليه السلام تنها كسى بود كه در روزگارى كه دهن ها بسته ، زبان ها بُريده ، و قلم ها شكسته بود ، بيرق حق را برافراشت و حقايق تاريخ را ـ آن گونه كه بود ـ بيان داشت. چه كسى جز على عليه السلام در اين كار ، نقش نخست و تأثير جدّى داشت؟!


۳ . دفاع مظلومانه از حق

گفتيم كه تغييرات سياسى ، تحوّلات اجتماعى و فرهنگى بسيارى را در پى آورد و بر امام عليه السلام در سايه اين تحوّلات ، بيشترين ستم روا داشته شد و ايشان براى مصلحت اسلام ، مظلومانه شكيبايى كرد و در جايى از اين صبورى سخن گفته استر . ك : ج ۱۲ ص ۱۷۳ (مهرورزى به امام على) .و با اين حال ، تلاش كرد از اين مظلوميّتْ سخن بگويد و به قدر توان خويش از تحريف تاريخ ، پيشگيرى كند .ر . ك : ج ۱۰ ص ۴۱۳ (مظلوميت پس از پيامبر) .
هنگامى كه تهديدها به اوج رسيد ، گروهى از ترس ، ساكت شدند و گروهى ديگر ، عشق به دنيا ـ كه بسيار وسوسه انگيز هم گشته بود ـ بر زبانشان مُهر نهاد .ر . ك : ج ۱۰ ص ۴۱۳ (مظلوميّت پس از پيامبر) .در اين شرايط ، چه كسى از على عليه السلام سخن مى گفت؟ و چه كسى از حقّ خلافت و خلافت حق ، پرده بر مى داشت؟ بدتر از همه آن كه حزب آزادشدگان ، بر سرنوشت امّتْ سوار شده بود و هر چه مى خواست ، عليه على عليه السلام مى گفت و به باطل ، فضايلى موهوم براى پاره اى از صحابيان مى ساخت تا از شكوه فضايل على عليه السلام ، هر چند اندك ، بكاهد. آيا در اين شرايط، راهى براى امام عليه السلام جز معرّفى خويش به مردم و بيان فضايل و مناقب خود بود؟
آن حضرت در سخنان خود در موضع دفاع از مظلوم قرار گرفته بود و او خود ، همواره به ضرورت دفاع از مظلوم و مخالفت با ظالم ، فرا مى خواند .



۴ ـ الدفاع عن حقّ الناس

عندما تُفْتَعل الأجواء الكاذبة في المجتمع ، وتجرف الدعايات المسمومة المضادّة بعض الناس باطلاً ، وتقذف ببعضهم الآخر ظلما ، ويتربّع غير الجُدَراء على دفّة الحكم ، ويتسلّمون مقاليد الأمر ، وينزوي الجدراء المؤهَّلون ويبتعدون عن مسرح الحياة ، فالتقصير على المجتمع ؛ إذ أباح ظلمهم ، وضيّع حقّه في الاستهداء بهم والاستنارة بجدارتهم .
فالنضال ضدّ هذه الأجواء الكاذبة ، وإعادة الحقّ إلى نصابه يمثّلان دفاعا عن حقّ الناس . ومن كان يمتري في أنّ عليّا عليه السلام كان الأجدر الأكفأ ؟ أ لم يَقُل عمر بن الخطّاب : «إنَّهُ لَأَحراهُم أن يُقيمَهُم عَلى طَريقَةٍ مِنَ الحَقِّ»راجع : ج ۳ ص ۳۸ (رأي عمر فيمن رشّحهم للخلافة) .؟ فماذا يفعل الناس في خضمّ حضورهم ؟ ! وإذا عرّف الإمام عليه السلام نفسه وتحدّث عن جدارته ولياقته فإنّما يدافع عن حقّ الناس الثابت ، أي حقّ معرفة الأجدر ، وتحكيم الأصلح .
هذه وغيرها تمثّل سرّ حديث عليٍّ عن عليٍّ ، وبعبارة اُخرى ، إنّ عليّ بن أبي طالب يتحدّث عن الإمام عليّ ، وعن أجدر إنسانٍ لتسلّم زمام الاُمور .



۴ . دفاع از حقّ مردم

هنگامى كه فضايى ناسالم بر جامعه سايه افكنَد و تبليغات مسموم و مخالف ، به ناحق ، گروهى از مردم را كنار گذارند و بر گروهى ديگر ستم روا دارند و ناشايستگان بر زمام حكومتْ چنگ زنند و قدرت اداره جامعه را به دست گيرند و شايستگان را كنار گذاشته ، از صحنه زندگى دور كنند ، گناه آن بر گردن جامعه است ؛ چون راه ستم را بازگذاشته و با پيروى از آنان و تكيه كردن به آنان ، حقّ خود را ضايع كرده است .
مبارزه با اين فضاى آلوده و بازگرداندن حق به جاى خود ، دفاع از حقّ مردم است و چه كسى در اين ترديد دارد كه على عليه السلام شايسته ترين و با كفايت ترين بود؟ آيا عمر بن خطّاب نگفت كه «وى شايسته ترينِ شما براى هدايت شما بر راه حق است»ر . ك : ج ۳ ص ۳۹ (شايستگان خلافت از ديدگاه عمر) .؟ پس مردم در گستره حضورشان چه بايد بكنند؟ هنگامى كه امام عليه السلام خويش را معرّفى مى كند و از شايستگى ها و لياقت هايش سخن مى گويد ، در واقع از حقّ ثابت مردم دفاع مى كند ؛ از حقّ شناخت شايسته ترين و به حاكميت رساندن صالح ترين فرد .
اين نكته و امثال آن ، راز سخن گفتن على عليه السلام از خودش را مى نمايانَد . به عبارت ديگر ، در اين موارد ، على بن ابى طالب از «امام على عليه السلام » سخن مى گويد ؛ از شايسته ترين انسانى كه بايد زمام امور را به دست بگيرد .



۵ ـ الدفاع عن الذات إزاء الهجوم الدعائي العنيف

بيد أنّ ما يفوق في أهميّته جميع الأدلّة التي ذكرناها كبواعث أملت على الإمام أمير المؤمنين عليه السلام أن يبادر إلى تبيين فضائله والحديث عن خصائصه بنفسه ، هي طبيعة الأجواء التي أعلن فيها ذلك على الملأ العام .
حياة عليّ عليه السلام مدهشة حقّاً ؛ أيّامها ملأى بالدروس ، وتاريخها حافل بالعظات . شخصيّة تتألّق بوهجٍ مضيء مرتفع ، رجل في مثل هذه الصلابة والرسوخ العظيم ، مؤمن يسمو به إيمانه ، فلا توازيه نجوم السماء علوّاً وجلالاً .
شخصيّة كهذه تتبوّأ منصّة كلّ هذه المكرمات ، ثمّ تطلع عليها أجواء محمومة بالدعاية الباطلة ، كيف ستبدو في عيون جيلٍ راح ينظر إليها وهي تمسك أزمّة الحكم بعد ربع قرن من الغياب ؟ وكيف ستكتسب موقعها في ذهنه ووعيه ؟ هذا هو السؤال .
إنّ دراسة حياة عليّ عليه السلام المترعة نوراً وحركة ومضاء ، تكشف عن أنّ هذا العظيم لم يتحدّث على عهد رسول اللّه صلى الله عليه و آله عن نفسه قط ، مع ما كانت تزهر به أيّامه من مآثر عظمى وإنجازات باهرة .
لكن بعد أن مضى النبيّ الأقدس إلى الرفيق الأعلى بادر الإمام في الأيّام الاُولى التي شهدت تغيّر الحكم وتنكّب الحياة السياسيّة عن اُصولها ؛ بادر للحديث عن سابقته الوضيئة في هذا الدين ، وراح يصدع بحقّه في كلّ مكان ؛ رغبة منه بإحقاق الحقّ ، وإجهاراً للحقيقة ، ودفاعاً عن موقع «الإمامة» .
لكن للأسف لم تُغنِ جهود الإمام شيئاً ، فاختطّت الخلافة مساراً آخر ! غير استثناءات قليلة ومواضع نادرة ، فلاذ الإمام أمير المؤمنين عليه السلام بصمت رهيب استغرق من عمره سنوات مديدة ، وطوى عن حقّه كَشْحاً ، وكلماته المتوجّعة تقول : «فَصَبَرتُ وفِي العَينِ قَذىً ، وفِي الحَلقِ شَجاًراجع : ج ۹ ص ۴۵۴ (الصبر وفي العين قذى) .» .
ولمّا تسلّل «حزب الطلقاء» إلى واقع الحياة الإسلاميّة ، وترسّخت أقدامه على عهد الخليفة الثالث ، اتّسع حجم الأكاذيب والافتراءات ، وطفقت تنهال من كلّ جانب ولا سيما في الشام ؛ لتصنع أجواء مكفهرّة نتنة ، تقلب الحقائق ، وتحاصر أهل الحقّ وأنصاره خاصّة الإمام أمير المؤمنين عليه السلام .
وقف الإمام يواجه كلّ هذه الأكاذيب والافتراءات ، والسيول المتدفّقة من التزييف والاتّهام وقلب الحقائق وكتمانها ، يتصدّره بلاط معاويّة المغموس بالخداع والحيلة ، وبإصرار جاهلي عنيد على إفساد الأذهان ، وتلويث العقول بموج عارم من الأباطيل والزخارف والسفاهات .
ولمّا كان معاويّة يعرف أن شخصيّة عليّ عليه السلام لو راحت تسطع من وراء غيوم الدعاية المضادّة المتلبّدة الداجية لانهارت حياته السياسيّة والاجتماعيّة ، وذهبت أدراج الرياح ، لذلك حشّد كلّ قواه وإرادته وتصميمه على استهداف هذه الشخصيّة ، فراح يضخّم ذاته حتى ينال من عليّ عليه السلام ما استطاع ، ولم تتهيّأ له وسيلة إلّا ركبها في هذه الحرب البغيضة الشعواء ، حتى بلغت به جرأته أن يفرض لعن عليّ عليه السلام في «الصلوات» !
ترى ماذا عسى الإمام عليّ عليه السلام أن يفعل في مواجهة جوّ وبيء مثل هذا يزدحم بالأكاذيب والافتراءات والتضليل ، وتتشابك فيه أحابيل الدعاية المضادّة ؟ ليس أمامه إلّا أن يجهر بفضائله ، ويكشف عن مثالب «حزب الطلقاء» وسوآتهم .
إنّ شطراً عظيماً ممّا نطق به الإمام من فضائله كان لمواجهة فضاء وبيء مسعور مثل هذا .
ولا ريب في أنّ ذلك مهمّة صعبة ، شاقّة ، مجهدة بيد أنّها ضروريّة لا مناص منها .
ولمّا كان عليّ عليه السلام لا يعرف إلّا الحقّ ، وليس له هدف إلّا أن يعلو الحقّ ، تحتّم عليه أن ينطق وأن يتحدّث ولو كلّفه ذلك جهداً ومرارة . وهذا ما فعله تماماً إمامُنا سلام اللّه عليه .



۵ . دفاع از خود در برابر هجوم گسترده تبليغاتى

با اين حال ، مهم تر از همه آنچه كه به عنوان دليل براى انگيزه امير مؤمنان براى بيان فضايل و سخن گفتن از خويش ياد كرديم، فضايى بود كه در آن ، امام عليه السلام از خود سخن گفت .
زندگى على عليه السلام واقعا شگفت انگيز است. روزگار وى انباشته از درس و تاريخش پُر از پند است. شخصيتى كه با درخشندگى و از فرازْ پرتوافشانى مى كند ، مردى چنان استوار و پا برجا ، مؤمنى كه ايمانش او را در مرتبه اى بس والا نشانده است و در برترى و جلالت ، ستارگان نيز به پايش نمى رسند ، و ... شخصيتى چون او كه در جايگاه همه اين بزرگى هاست ، امّا فضايى آلوده به تبليغات ناروا او را فرا گرفته ، بعد از رُبع قرنْ دورى از مركز قدرت ، اكنون كه زمام امور را به دست گرفته ، در نظر نسل جديدى كه به وى چشم دوخته اند ، چگونه مى نمايد؟ و چه طور موقعيّت خود را در ذهن و فكر آنان به دست مى آورد؟ پرسش اصلى اين است .
مطالعه زندگى سراسر نور و تلاش و حركت على عليه السلام نشان مى دهد كه وى با همه درخشندگى اى كه در روزگار پيامبر اكرم در جنگ هاى بزرگ و پيروزى هاى درخشان داشت ، هرگز از خويش چيزى نگفت ؛ امّا پس از آن كه پيامبر اكرم به رفيق اعلا پيوست، در همان روزهاى آغازين ـ كه شاهد دگرگونى حاكميت و چرخش زندگى سياسى از اصول خود بود ـ ، به بيان سابقه درخشان خويش در اسلام پرداخت و در هر جا از حقّ خود سخن گفت تا احقاق حق كند و حقيقت را بنماياند و از پايگاه امامت دفاع كند .
افسوس كه تلاش على عليه السلام نتيجه اى نداد و خلافت ، جز در موارد استثنايى و نادر ، مسير ديگرى در پيش گرفت و امام عليه السلام براى ساليانى چند از عمر خود ، به سكوتى هولناك پناه جُست و از حقّ خود دست شست و در سخنانى دردناك چنين گفت :
شكيبايى كردم ، در حالى كه در ديده ام خار و در گلويم استخوان بود.ر . ك : ج ۹ ص ۴۵۵ (شكيبايى با خار در چشم) .
وقتى حزب «طُلَقاء (آزاد شدگان پيامبر)» بر زندگى مسلمانان چنگ افكند و در روزگار خليفه سوم ، گام هايش را استوار ساخت ، حجم دروغ ها و تهمت ها فزون شد و از هر سو و بويژه از شام ، سرازير گشت تا فضايى آلوده به وجود آيد و در آن ، حقايقْ دگرگون شود و حق مداران و ياوران حق و بويژه امير مؤمنان در محاصره قرار گيرند .ر . ك : ج ۵ ص ۴۱۹ (نبرد تبليغاتى) .
امام عليه السلام در برابر همه اين دروغ ها و تهمت ها و سيل نيرنگ ها و اتّهام ها و دگرگون سازى و كتمان حقايق ـ امواجى كه از كاخ سرتاسر نيرنگ و حيله معاويه سرچشمه مى گرفتند و زاييده اصرار جاهلى معاويه بر اِفساد ذهن ها و آلوده سازى خِرَدها بودند ـ ايستاد .
و از آن جا كه معاويه مى دانست شخصيت على عليه السلام مى تواند از پشتِ انبوه ابرهاى تاريك و متراكم تبليغات مخالف ، سر برآورَد و بر حيات سياسى ـ اجتماعى بتابد و ابرها را كنار بزند ، تمام توان و اراده و تصميم خود را متوجّه كوبيدن شخصيت وى كرد و خود به هر مقدار كه توانست ، از على عليه السلام بدگويى نمود و در اين جنگ كينه توزانه و ويرانگر ، هر وسيله اى را به كار گرفت و تا آن جا پيش رفت كه نفرين فرستادن بر على عليه السلام را در نمازها واجب گردانْد .
على عليه السلام در مبارزه با اين فضاى انباشته از دروغ ، تهمت و گم راه سازى كه تارهاى تبليغات دشمنانه همه جا چنگ انداخته بود ، چه بايد مى كرد؟ او در پيش روى خود ، راهى جز بيان فضايل خويش و پرده بردارى از بدى ها و فضيحت هاى حزب «طلقاء» نمى ديد .
اندك چيزى كه امام عليه السلام در بيان فضايلش گفته ، براى مواجهه با اين فضاى مسموم و دشوار بود و على رغم ضرورت اين كار ، كارى مهم ، سخت و طاقت سوز بود و از آن جا كه على عليه السلام جز حق نمى شناسد و هدفى جز اعتلاى حق ندارد ، بر وى لازم است كه سخن بگويد و حرف بزند ، گرچه سختى و مرارت بسيارى هم تحمّل كند و اين ، دقيقا همان كارى است كه على ـ كه درود خدا بر او باد ـ انجام داد .





۳ / ۱
المَكانَةُ عِندَ رَسولِ اللّهِ
۳ / ۱ ـ ۱
القَرابَةُ القَريبَةُ
الإمام عليّ عليه السلام ـ في بَيانِ قُربِهِ مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: وقَد عَلِمتُم مَوضِعي مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالقَرابَةِ القَريبَةِ ، وَالمَنزِلَةِ الخَصيصَةِ ؛ وَضَعَني في حِجرِهِ وأنَا وَلَدٌ ، يَضُمُّني إلى صَدرِهِ ، ويَكنُفُني في فِراشِهِ ، ويُمِسُّني جَسَدَهُ ، ويُشِمُّني عَرفَهُ . وكانَ يَمضَغُ الشَّيءَ ثُمَّ يُلقِمُنيهِ . وما وَجَدَ لي كَذبَةً في قَولٍ ، ولا خَطلَةً في فِعلٍ .
ولَقَد قَرَنَ اللّهُ بِهِ صلى الله عليه و آله ـ مِن لَدُن أن كانَ فَطيما ـ أعظَمَ مَلَكٍ مِن مَلائِكَتِهِ ، يَسلُكُ بِهِ طَريقَ المَكارِمِ ، ومَحاسِنَ أخلاقِ العالَمِ ، لَيلَهُ ونَهارَهُ .
ولَقَد كُنتُ أتَّبِعُهُ اتِّباعَ الفَصيلِ أثَرَ اُمِّهِ ، يَرفَعُ لي في كُلِّ يَومٍ منِ أخلاقِهِ عَلَما ، ويَأمُرُني بِالاِقتِداءِ بِهِ . ولَقَد كانَ يُجاوِرُ في كُلِّ سَنَةٍ بِحِراءَ فَأَراهُ ، ولا يَراهُ غَيري . ولَم يَجمَع بَيتٌ واحِدٌ يَومَئِذٍ فِي الإِسلامِ غَيرَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وخَديجَةَ وأنَا ثالِثُهُما . أرى نورَ الوَحيِ وَالرِّسالَةِ ، وأشُمُّ ريحَ النُّبُوَّةِ .
ولَقَد سَمِعتُ رَنَّةَ الشَّيطانِ حينَ نَزَلَ الوَحيُ عَلَيهِ صلى الله عليه و آله فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذِهِ الرَّنَّةُ ؟ فَقالَ : هذَا الشَّيطانُ قَد أيِسَ مِن عِبادَتِهِ ، إنَّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ ، وتَرى ما أرى ، إلّا أنَّكَ لَستَ بِنَبِيٍّ ، ولكِنَّكَ لَوَزيرٌ ، وإنَّكَ لَعَلى خَيرٍ .نهج البلاغة : الخطبة ۱۹۲ ، بحار الأنوار : ج ۶۳ ص ۲۶۴ ح ۱۴۷ .


۳ / ۱
جايگاه نزد پيامبر خدا
۳ / ۱ ـ ۱
خويشاوندى نزديك
امام على عليه السلام ـ در تبيين نزديك بودنش به پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: جايگاه مرا نسبت به پيامبر خدا از نظر خويشاوندى نزديك و منزلت ويژه، مى دانيد. در زمانى كه من خُردسال بودم، مرا در آغوشش مى نشاند، به سينه اش مى فشرد، در بسترش مى خوابانْد، تنش را به تنم مى ساييد، بوى بدنش را به مشامم مى رساند، و خوراكى را مى جَويد و در دهانم مى گذاشت. نه در سخن گفتن، دروغى از من شنيد و نه در كردار [ من]، لغزشى يافت.
[ محمّد صلى الله عليه و آله ] از دورانى كه از شير گرفته شد، خداوند متعال، بزرگ ترين فرشته از فرشتگانش را همراهش كرد تا شب و روز به راه بزرگوارى ها و خوى هاى نيكوى جهان، رهنمونش گردد و من همچون بچّه شترى كه پاى در جا پاى مادرش مى نهد، دنبالش مى رفتم. در هر روز، نشانى از اخلاقش را فرا رويم بر مى افراشت و به من دستور مى داد تا از آن پيروى كنم. هر سال در حِرا سُكنا مى گزيد و من وى را مى ديدم و جز من، كسى او را نمى ديد. در آن روزها ، اسلام ، جز به خانه پيامبر خدا كه وى و خديجه در آن بودند و من سومين آنها بودم، وارد نشده بود. من نور وحى و رسالت را مى ديدم و عطر نبوّت را مى بوييدم.
هنگامى كه وحى بر آن حضرت نازل شد، ناله شيطان را شنيدم و گفتم : اى پيامبر خدا! اين ناله چيست؟
فرمود : «اين، شيطان است كه از پرستيده شدن، نا اميد گشته است. تو ، آنچه را كه من مى شنوم، مى شنوى و آنچه را كه مى بينم، مى بينى؛ جز آن كه پيامبر نيستى؛ امّا تو وزير [ من] و بر مسير خيرى!» .