باب ما کان النبي صلي الله عليه و آله يعطي المؤلفة قلوبهم و غيرهم من الخمس۱
در اين باب يازده حديث آورده است که برخي تناسب با مسأله خمس ندارد.
حديث اوّل آن، اشاره به درخواست حکيم بن حزام از پيامبر صلي الله عليه و آله عطا آن حضرت به اوست. البته از اين حديث نميتوان دريافت که پيامبر صلي الله عليه و آله از چه موردي ـ خمس يا غير آن ـ به او عطا کرده باشد.
حديث دوم اين باب، گزارشي از نذر خليفه دوم در روزگار جاهليت و فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله بر وفاي نذر و سپس اشاره به جريان سهم وي از جنگ حنين است. اين جريان به دو طريق گزارش شده است. در طريق دوم آن از ابن عمر«من الخمس» آمده است که نشان ميدهد آنچه پيامبر صلي الله عليه و آله به عمر داده بود، از خمس بوده است.۲
چنانچه اين گزارش صحيح باشد، ميتوان از آن برداشت كرد كه اختيار پيامبر صلي الله عليه و آله در امر خمس به حدّي است که حتّي پس از مصرف آن حقّ باز پس گرفتن آن را دارد.
حديث سوم، در باره عطاي رسول الله صلي الله عليه و آله و دريغ داشتن آن حضرت از ديگران که موجب عتاب آنان شده است و سپس اشاره حضرت به وجه فعلش نموده است.
حديث چهارم، اشاره به عطاي پيامبر صلي الله عليه و آله به قريش به خاطر تأليف قلوب آنان دارد.
حديث پنجم، جريان اعتراض برخي از انصار به پيامبر صلي الله عليه و آله در پي تقسيم غنائم جنگ حنين به مرداني از قريش و پاسخ آن بزرگوار را به آنان، گزارش ميکند.
حديث ششم، اشاره به سخاوت پيامبر صلي الله عليه و آله دارد که اگر به تعداد ريگها گوسفند ميداشت، آن را بين مردم تقسيم ميکرد.
حديث هفتم نيز در باره برخورد کريمانه پيامبر صلي الله عليه و آله با درخواست کنندهاي از اعراب است.
حديث هشتم، اشاره به جريان حنين و پرداخت صد شتر و... به اشراف عرب دارد.
حديث نهم و دهم، اشاره به اقطاع پيامبر صلي الله عليه و آله به زبير، از زمين بني نضير است.
حديث يازدهم، اشاره به معامله پيامبر صلي الله عليه و آله با يهوديان خيبر، در پي درخواست آنان مبني بر باقي گذاشتن زمين در دست آنان براي زراعت در مقابل نيمي از محصول است.
تحليل و بررسي
از مجموعه احاديث اين باب و ابواب گذشته بر ميآيد که:
1. پيامبر صلي الله عليه و آله در تمام امر غنيمت صاحب اختيار بود و به هرگونه که صلاح ميدانسته حقّ تصرّف داشته است. تنها مسأله خمس نيست که اختيار آن به دست آن بزرگوار است، بلکه در اموال منقول وغير منقول، زمينهاي به دست آمده از کفّار نيز هر گونه صلاح ميدانستهاند، تصرّف مينمودهاند؛ اقطاع زميني از بني نضير به زبير، واگذاري اراضي خيبر به يهود در مقابل نيمي از محصول آن، که در دو حديث آخر باب آمده، شاهد بر مطلب است.۳
1.. همان، ص۵۸.
2.. همان، ص۵۸.
3.. همان، ص۶۱؛ وقال أبو ضمرة عن هشام عن أبيه ان النبي صلي الله عليه وسلم اقطع الزبير أرضا من أموال بني النضير.
حدثني أحمد بن المقدام حدثنا الفضيل بن سليمان حدثنا موسي بن عقبة قال أخبرني نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما ان عمر بن الخطاب أجلي اليهود و النصاري من ارض الحجاز و كان رسول الله صلي الله عليه و سلم لما ظهر علي أهل خيبر أراد أن يخرج اليهود منها و كانت الأرض لما ظهر عليها لليهود و للرسول و للمسلمين فسأل اليهود رسول الله صلي الله عليه و سلم ان يتركهم علي أن يكفوا العمل و لهم نصف الثمر فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم نقركم علي ذلك ما شئنا فأقروا.