شيعه است. بيترديد، اگر اصرار محدثان شيعي آن ديار نبود، بخشي از آثار ـ همچون كتابِ فخيمِ من لا يحضره الفقيه ـ خلق نميشد و روايات عياشيها و كشيها و ابن اشكيبها ماندگار نميگشت.
آنچه در اين نوشتار ارائه شد، دورنمايي از سرنوشت حديث شيعه در ماوراءالنهر تا پايان سده پنجم هجري بود. به خوبي نمايان شد كه ماوراءالنهر در سده سوم و چهارم تمام شاخصههاي يك حوزه حديثي را داشته است. حضور حداقل نود و هفت راوي در اين دو قرن در شهرهاي مختلف اين ديار از سويي و تأليفاتي افزون بر چهارصد اثر در سده چهارم، برپايي دهها جلسه سماع و قرائت حديث و ارتباط فعال و دو سويه با مراكز حديثي آن روزگار ـ به ويژه قم ـ همگي نشانگر آن است كه ماوراءالنهر يك حوزه حديثي فعال در تاريخ حديث شيعه بوده و چه بسا به عنوان يك مدرسه و مكتب حديثي نيز شناخته ميشده است. متأسفانه آثار بسيار كمي از محدثان آن ديار باقي مانده است و اگر اين آثار قابل توجه بود، ميتوانستيم با بررسي آنها به انديشههاي حديثي و چه بسا مكتبگونه و اختصاصي آن خطه نيز پي ببريم. شايد همين رونق زايد الوصف اين منطقه در سده چهارم بود كه سبب حضور چهار ساله شيخ صدوق در ايلاق و بستري مناسب براي تدوين كتاب من لا يحضره الفقيه شد.
به هر تقدير، دو شهر سمرقند و كش در دو سده ياد شده منشأ تحولات عظيمي در شرق بلاد اسلامي شدند و بزرگ دانشمندي چون عياشي با جهاد علمي خود خدمت پر بركتي را به جامعه حديثي شيعه روا داشت.
اگرچه نگارنده اين سطور زندگينامه تمام راويان كل خراسان قديم، آثار ايشان، جلسات حديثي و ديگر شاخصههاي حديثي آن سامان را براي انتشار در كتابي مستقل به طور مفصل گردآورده است، ولي بر اين باور است كه بازخواني تلاشهاي حديثي شيعه در خراسان نيازمند بررسيها و مطالعات گستردهاي است كه اين نوشتارها تنها بسانِ درآمدي بر شروع يك پژوهش بنيادي در بازشناسي حديث شيعه در خراسان قديم است؛ چه اين كه بايسته است پژوهشگران براي دهها سؤال درباره خراسان پاسخي در خور بيابند. چرايي باقي نماندن صدها كتاب حديث شيعي در ماوراءالنهر و چرايي رو به افول نهادن يك باره حوزه حديث سمرقند در قرن پنجم از اينگونه پرسشها است كه ميتواند هر يك موضوعي براي پژوههاي مستقل باشد.
بازخواني تاريخِ سياسي ماوراء النهر بي ترديد ميتواند پاسخ بخشي از اين سوالات را بر نمايد. شيعيان در دوره حكومتهاي سامانيان(260ـ 389ق)، و پس از آنان قراخانيان(389ـ 609ق) در بخشهايي از اين مناطق به آسودگي و امنيت ميزيستند. اما با ظهور حكومتهاي متعصب غزنويان(390ـ 545ق) و تركان سلجوقي(455 ـ 533ق) بسياري از شيعيان هجرت از اين منطقه را بر حضور ترجيح دادند. در دوره سامانيان شيعيان از احترام ويژهاي برخوردار بودند؛ به عنوان نمونه، امير اسماعيل، املاكي را براي آنان وقف كرد كه از پرداخت مخارج معاف بود.حتي نصر بن احمد و گروهي از درباريان و ديوانيان او به دعوت شيعه اسماعيلي پيوسته بودند.۱
1.. فرهنگ وتمدن اسلامي در ماوراء النهر، ص۳۹۵.