عُروه خطاب به خليفه عبدالملك استدلال كرده، در حالي كه فرق است ميان آنچه فرد در پاسخ به سؤالي مينويسد با آنچه در محافل علمي انجام ميدهد. نتيجهگيري هوروويتس اين است كه نخستين ورود اِسناد به نوشتههاي حديثي در ثلث آخر قرن اول بوده است. گفتني است پيش از او لوت هم بر اين باور بود كه اِسناد در نسل سوم مسلمانان اهميت يافته است. هوروويتس سپس پيشتر ميرود تا انديشه اِسناد را به عمل مدارس تلمودي يهود بازگرداند، اما در عين حال ميگويد: «عالمان مسلمان به نظم زماني اسانيد، تكامل بخشيدند تا آنجا كه حتي يهوديان نيز از آنان تقليد كردند».
در نظر شاخت نيز در ميان نسل قبل از شافعي، قاعده اين بود كه ارجاع تنها به روايات صحابه يا تابعان بود و استثنائاً گاهي از طريق آنان ارجاع به پيامبر صلي الله عليه و آله صورت گيرد، بدينسان ميتوان گفت روايات صحابه و تابعان قديميترند. وي اسانيد را دلبخواهيترين بخش روايات ميداند. به نظر شاخت، اسانيد در ميان برخي گروهها ـ كه نظريات خود را به منابع و مراجع اوليه مستند ميكردند ـ تطور و تكامل يافتند. برخي از دلايل نشان ميدهد كه استفاده از اسانيد، تحولي متأخر است. با اين همه، قبول كامل اين مطلب محل ترديد است. شكي نيست كه بسياري از اسانيد برساختهاند، همچنان كه روايات فراواني با اسانيد كامل در اختيار داريم كه مطمئناً نميتوان آنها را به پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت داد. اما اين همه، توجيهگر نظريهاي نيست كه انتساب همه اسانيد به پيامبر صلي الله عليه و آله را نادرست ميپندارد. شاخت، اساساً به روايات فقهي پرداخته است، يعني حوزهاي كه استدلال او بيش از هر جاي ديگر ممكن است به كار آيد، چرا كه تغيير شرايط و تحول انديشه فقهي، قوانين تازه اي ميطلبد؛ به نظر اين دليل خيلي كلي است، حتي اگر احتجاج شاخت را در باره جعلي بودن روايات فقهي و اسانيد آنها قوي بدانيم، دشوار ميتوان باور كرد كه تمام منقولات مربوط به زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله در يك سطح باشند. به نظر شاخت، ما اطلاعاتي قابل اعتماد در دست نداريم كه به وسيله شاهدان عيني و از مجاري رسمي نقل شده باشند. وي به شك و ترديد گلدتسهير نسبت به كل موضوع، به ديده تأييد نگريسته، ميگويد: انديشه وجود هسته اي اصيل از روايات، امري توجيه ناپذير است. دكتر ويليام مُنتگُمري وات بر اين عقيده است که اين هسته اصيل، گسترده تر از آن حدي است كه معمولاً تصور ميشود. در نگاه مُنتگُمري وات، اين مشخصه در روايات تاريخي مربوط به زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله ، در مقايسه با منقولات فقهي، بارزتر است. رابسون شخصاً به اين رأي تمايل دارد گرچه اثبات آن به نظر وي دشوار است. شخصيت پيامبر صلي الله عليه و آله چنان تأثيري بر پيروانش گذاشته كه نميتوان باور كرد تصوير ترسيم يافته از او در روايات، صرفاً تحولي متأخر بوده باشد. اما اگر به لحاظ نظري بپذيريم كه حديث هستهاي اصيل دارد، آيا اسانيدي متصل به روايات، ابزاري براي شناخت و كشف آن بخش اصيل در اختيار ما ميگذارند؟ براي همسويي و تأييد چنين نظري، نيازمند دلايلي بيش از آنچه در اختيار داريم، هستيم تا سلسله به هم پيوستهاي از نقل حديث را به طور واقعي نشان دهند. اما اين همه را نبايد بدان معنا دانست كه كل اين نظام [اِسناد] امري جعلي و مربوط به زمانهاي متأخر است. اين امر يقيناً به مرجعي در گذشته بازميگردد و بيشك، مشتمل بر عناصري واقعي است؛ گرچه جدا كردن سره از ناسره آن كار دشواري است. خوتير ينبل نيز به اسناد احاديث به مثابه منبعي تاريخي نگاه ميكند و تلاش دارد با استفاده از شيوههاي تاريخ گذاري، دوره تعلّق تاريخي روايات از طريق سلسه راويان سند را بنماياند، از اين رو، نگرش وي به اسناد اندکي متفاوت از همگنان پيشين خود است.