موضوعات فقهي و حقوقي پرداخته شده از تنوع بر خوردار بوده است. شرح احاديث فقهي و بازشناسي مفهومي اصطلاحات فقهي دو محور مهم در حوزه فقه الحديث روايات فقه و حقوق است.
4. گلدزيهر بر اين باور است كه اختلاف نظر صحابه در مسأله كتابت و نقل حديث به مساله جايگاه حديث در انديشه اسلامي بر ميگردد كه از يك منظر بحثي كلامي و از منظر ديگر بحثي تاريخي است. برخي از انديشوران مسلمان بر اين باور بودند كه قرآن، منبعي كافي براي دين اسلام است و با وجود آن، نيازي به سنّت نيست؛ ديدگاه مقابل، سنّت را گونهاي وحي قرآني ميداند كه تبيين و تعليم قرآن، در گزارههاي آن متجلي است. شناخت علل ترس طرفداران گرايش دوم از انتشار عمومي برخي روايات در نگاه گلدزيهر در نقد حديث، اهميت و ارزش بسياري دارند. گلدزيهر به طور غير مسقيم، دو نوع علت را براي اين ترس بيان كرده است: بيم از تحريف متن حديث و تمايلات فرقهاي. هيبت حديث، ترس از تغيير در الفاظ واقعي حديث، اجتناب از اسناد به شخص پيامبر صلي الله عليه و آله و رد قطعي گزارش حديث بدون هيچ توجيهاي، از جمله مصاديق علت نخست هستند كه در عبارات اين افراد به چشم ميخورد. براي علت دوم نيز سربسته و به طور اجمالي اشاره ميكند كه برخي از صحابه همانند عمَر،خليفه دوم، مايل نبود پارهاي احاديث ـ که با اقدامات مهمش ناسازگار بود ـ در ميان مردم بيان شود. البته در نگاه گلدزيهر اين قبيل گزارشها در تضاد آشکار با احاديث فراواني است که به نام اين صحابه در مجموعههاي مسانيد فراهم آمده است.
5. ادله گرايش احتياطي در نقل حديث، بر مخالفان ثبت احاديث به شكل مكتوب، تاثير گذاشته است؛ از نظر گلدزيهر وقتي مسلمانان انتساب شفاهي سخني به پيامبر صلي الله عليه و آله را زنگ خطر ميدانستند، مسلماً هراس ايشان از انتشار اخبار به شکل مکتوب بيشتر بوده است. افزون بر اين، مطالب بسيار اندکي در دست بود که افراد مقيد بتوانند انتساب را آنها به پيامبر صلي الله عليه و آله با اطمينان بپذيرند. احاديثي كه موضوع آنها همانند احاديث احكام ديه، مرتبط با يكي از مسائل روزمره زندگي مسلمانان بود، عموماً احاديث صحيح تلقي شد و نوشتن آنها با مخالفتي مواجه نشد، اما نوشتن ساير احاديث که مفادشان به طور مستمر وارد زندگي روزمره نشده بود، باعث نگراني افراد محتاط بود.
صلي الله عليه و آله و سلم . رويدادهاي تاريخ صدر اسلام اين فرض را تأييد ميکند كه شکلگيري اعتقاد به «وحي نانوشته» در کنار قرآن، تأثير پذيرفته از اين باور يهودي است که خداوند، افزون بر ارسال توراتِ مکتوب از طريق وحي، توراتي شفاهي نيز به موسي عليه السلام عطا کرده است، هرچند كه از ديد گلدزيهر نميتوان با اطمينان در اين باره حکم داد. در قرنهاي دوم و سوم هجري، نگرانيهاي موجود دورههاي پيشين نسبت به نقل و كتابت حديث، خيلي زود از ميان رفت. در اين دوره، ديدگاه سنتي و رايج در جامعه اسلامي، از جهات گوناگون به ارزش و اعتبار حديثِ مكتوب ايمان آورد و به دنبال آن اصل برابري اعتبار قرآن و حديث در مکاتب کلامي قرن دوم و سوم هجري پايهگذاري شد، اين اعتبارِ برابر، تا آنجا پيش رفت که گاه از امکان نَسخ قرآن با حديث سخن گفتند؛ چه اين که قرآن و حديث، هر دو وحي الهي هستند. شواهد مستند از متکلمان اسلامي در اثبات ديدگاه «وحي دوگانه» وجود دارد، و ظاهراً صاحبنظران مدرسه حسن بصري از جمله قتادة بن دعامة در ارائه چنين شواهدي تلاش زيادي به عمل آوردهاند.