به چشم ميخورد. براي علت دوم نيز سربسته و به طور اجمالي اشاره ميكند كه برخي از صحابه همانند عمَر،خليفه دوم، مايل نبود پارهاي احاديث ـ که با اقدامات مهمش ناسازگار بود ـ در ميان مردم بيان شود. البته در نگاه گلدزيهر اين قبيل گزارشها در تضاد آشکار با احاديث فراواني است که به نام اين صحابه در مجموعههاي مسانيد فراهم آمده است. البته بيم از انتشار عمومي سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله با احتياط فزاينده مستمعان نيز ارتباط دارد؛ مثلاً در امور قضايي، مردم خواهان دليلي چون سوگند يا گواهي شاهداني بر وثاقت حديث بودند. اين امر براي ما روشن ميکند که چرا عباراتي مانند صيغههاي سوگند يا ديگر قيود اطمينان بخش در آغاز منقولات حديثي اوليه آمده است. گلدزيهر، در ادامه به تاثير و اهميت ادله گرايش احتياطي در نقل حديث، بر مخالفان ثبت احاديث به شكل مكتوب، پرداخته است؛ از نظر وي وقتي مسلمانان انتساب شفاهي سخني به پيامبر صلي الله عليه و آله را زنگ خطر ميدانستند، مسلماً هراس ايشان از انتشار اخبار به شکل مکتوب بيشتر بوده است. افزون بر اين، مطالب بسيار اندکي در دست بود که افراد مقيد بتوانند انتساب را آنها به پيامبر صلي الله عليه و آله با اطمينان بپذيرند. وي احاديث را از نظر موضوعي به دو دسته تقسيم ميكند: احاديثي كه موضوع آنها همانند احاديث احكام ديه، مرتبط با يكي از مسائل روزمره زندگي مسلمانان بوده است، عموماً صحيح تلقي شده و نوشتن آنها با مخالفتي مواجه نبوده است. از آنجا كه مسأله ديات رويدادي عادي و مهم در زندگي روزمره اعراب بود، ميتوان تصور کرد که حضرت محمد صلي الله عليه و آله نه تنها اين نياز را حس ميکرد، بلکه به سبب رويدادهاي واقعي حيات اجتماعي، لازم ميديد مواردي را به احکام اندک قرآن در باب قتل نفس و کفاره آن، بيفزايد. در نتيجه، ميتوان احکام اصلي مربوط به ديه را ـ که در روايات فقهي اوليه آمده ـ در حقيقت، جزء متون اصلي حديثي دانست. اما نوشتن ساير احاديث که مفادشان به طور مستمر وارد زندگي روزمره نشده بود، باعث نگراني افراد محتاط بود. نقطه مقابل اين گرايش، ديدگاه ديگري است كه به حديث به عنوان يك مصدر موثّق فقهي در كنار قرآن، اعتبار ديني والايي قائل بود. در اين ديدگاه تصور غالب بر اين بود که وحي الهي به محمد صلي الله عليه و آله با قرآن پايان نپذيرفته است و گونه ديگر آن در قالب سنّت نبوي، نمود يافته است و احاديث، ترجمان اين سنّت هستند. اين نگرش براي کساني که با ديده ترديد، به روايات مکتوب مينگريستند، انگيزه خوبي بود تا مراقبت و احتياط خويش را افزايش دهند و بر ضرورت جلوگيري از نشر گسترده رواياتي که وثاقت آنها ارزيابي نشده، بيافزايند. برخي از عالمان نيز از نشر احاديث مکتوب، سخت بيمناک بودند، زيرا احتمال ميرفت، احاديث اعتبار و ارزشي بهسان قرآن يابند. آيا ميتوان تصور کرد شکلگيري اعتقاد به «وحي نانوشته» در کنار قرآن، تأثير پذيرفته از اين باور يهودي باشد که خداوند، افزون بر ارسال توراتِ مکتوب از طريق وحي، توراتي شفاهي نيز به موسي عليه السلام عطا کرده است؟ گلدزيهر در پاسخ به اين پرسش بر اين باور است كه رويدادهاي تاريخ صدر اسلام اين فرض را تأييد ميکند، هرچند نميتوان با اطمينان در اين باره حکم داد. وي اخباري را گزارش ميكند كه همگي بيانگر نگراني خاص برخي از صحابه در باب کتابت حديث است، نگراني از تبديل احاديث به نوعي ميشنا در عرضِ قرآن، كه در اين صورت، احاديث به مکتوبات فقهي غير قرآني تبديل و از اعتباري الهي برخوردار ميشدند؛ اما اين منقولات ـ احاديث فقهي ـ چنان وثاقتي نداشتند که بتوانند قانونگذاري را توجيه کنند. مستند تاريخي ادعاي گلدزيهر، اقداماتِ برخي