حديث پژوهی در نگاشته‌های مستشرقان - صفحه 225

صحابه همانند عُمر بن خطاب است كه از مردم خواست، احاديثي را كه كتابت كرده‌اند، نزد او ببرند، و چون اين كار را کردند، دستور داد نوشته‌هاي حديثي مردمان را بسوزانند، سپس در توجيه اقدام خودش گفت: آيا شما واقعاً ميشنايي (واژه عربي شبيه واژه آرامي «مَثنِيتا») مانند ميشناي يهود مي‌خواهيد؟ در قرن دوم و سوم هجري نگراني‌هاي موجود دوره‌هاي پيشين نسبت به نقل و كتابت حديث، خيلي زود از ميان رفت. در اين دوره، ديدگاه سنتي و رايج در جامعه اسلامي، از جهات گوناگون به ارزش و اعتبار حديثِ مكتوب ايمان آورد و به دنبال آن اصل برابري اعتبار قرآن و حديث در مکاتب کلامي قرن دوم و سوم هجري پايه‌گذاري شد، اين اعتبارِ برابر، تا آن‌جا پيش رفت که گاه از امکان نَسخ قرآن با حديث سخن ‌گفتند؛ چه اين که قرآن و حديث، هر دو وحي الهي هستند. گلدزيهر با ذکر شواهد استنادي متکلمان اسلامي در اثبات ديدگاه «وحي دوگانه»۱ ، به تکميل بحث پرداخته است. در نگاه وي ظاهراً صاحبنظران مدرسه حسن بصري از جمله قتاده بن دعامه در ارائه چنين شواهدي بسيار تلاش کرده است. تفسير منسوب به قتاده ذيل آيه«وَ اذکُرنَ مَا يتلي فِي بُيوتِکُنَّ مِن آياتِ اللَّـهِ وَ الحِکمَة» با عبارت«قال من القرآن و السنة»، تفسيرهاي تلمودي از نمونه‌هاي مشابه را به خاطر مي‌آورد. در تفسير قتاده «آيات» به «قرآن» و «حکمت» به «سنت» تفسير شده است. همچنين مفسران از نحوه معرفي حضرت محمد صلي الله عليه و آله در قرآن به آموزگار حكمت همانند آيه«وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَة»، تعبير «کتاب و حکمت» را به اعطاي اعتبار و منشأ الهي يکسان سنت (حکمت) در کنار کتاب خدا، تفسير مي‌کردند. گلدزيهر نمونه‌هاي ديگري را گزارش و تك تك آنها را نقد ميكند و در پايان نتيجه ميگيرد آنچه ذکر شد، نفي قاطعانه هرگونه مصدر فقهي غير قرآني شبيه به مثناه يهود در اسلام را اثبات مي‌کند و نشان مي‌دهد كه در مراحل نخستين تکوين اسلام، اصلاً آهنگ پذيرش چنين عقيده‌اي وجود نداشته است۲ . يوزف شاخت در مقاله «ارزيابي مجدد احاديث اسلامي»۳ ، تاريخ كتابت حديث و چگونگي فرايند انتقال آن از عصر پيامبر صلي الله عليه و آله به دوره‌هاي بعد را، داراي تاثير مستقيم در اعتبار سنجي و تاريخ گذاري پيدايش روايات فقهي دانسته است، و بدين منظور به بررسي تاثير پديده منع كتابت حديث بر روايات فقهي ـ در مكاتب فقه اهل سنّت ـ پرداخته است. در نگاه شاخت، از آنجا كه قرن نخست هجري، در پژوهشهاي تاريخي اهل سنّت، دوره منع كتابت حديث به شمار ميآيد و آغازه نگارش حديث به سده‌هاي دوم و سوم هجري بر ميگردد، ضروري است كه در ارزيابي احاديث، شواهد و حوادث تاريخي اين دو قرن، به دقت بررسي گردد و بويژه، به انديشه‌ها و باورهاي روايان و كاتبان احاديث توجه شود. شاخت، در پي اثبات اين ادعا است كه جامعان احاديث فقهي در جوامع حديثي، از انديشه‌هاي شخصي و منطقهاي تاثير پذيرفته‌اند، گاهي اين تاثيرات ريشه در فرهنگ دوران قبل از اسلام دارد. وي در مقاله خود تلاش مي‌كند، آرايي را عرضه كند كه به نظر خودش، ارزيابي مجدد احاديث اسلامي در پرتو دانش كنوني محسوب ميشوند، اما ابا دارد از اين که نتايج پژوهش خود را جديد، بيسابقه، يا قديمي و شناخته شده

1.. double revelation.

2.. ترجمه فارسي مقاله گلدزيهر را بنگريد: منازعات دربارة جايگاه حديث در اسلام، ص۱۸۵ ـ ۱۹۵.

3.. A REVALUTION OF ISLAMIC TRADITIONS, pp ۲۷ ـ ۳۸.

صفحه از 239