تاريخي نقل سند، اسناد گذاري احاديث در منابع حديثي كهن و تاريخ گذاري روايات بر اساس اسناد توجه نشان دادهاند۱ . هدف اصلي مولفان اين مقالات بررسي تاريخچه اسناد گذاري در روايات اسلامي، نقش و كاربرد سند در ارزيابي حديث است. هوروويتس در مقاله «قدمت و خاستگاه اِسناد۲ » به دنبال اين است كه خاستگاه اِسناد در منابع اسلامي را شناسايي كند و روشن سازد كه ذكر سلسله راويان در كتب سيره و تاريخ، برگرفته از چه متون و چه منابع پيشا اسلامي است. او بر اين باور است كه سنّت اسناد گذاري متون ديني ديرينه پيشا اسلامي داشته و ريشه در ميراث ديني يهوديان دارد؛ به نظر هوروويتس خاستگاه اسناد و ذكر سلسله راويان در سنّـت اسلامي، برگرفته از متون يهودي است و مسلمانان دوره پس از پيامبر صلي الله عليه و آله با اين سنـّت آشنا شدند و در گزارش روايات از آن بهره جستند. وي با ذكر دلايل و شواهدي درصدد اثبات مدعاي خويش است. وي در آغاز مقاله خود به شباهت ساختاري متون سيره با متون حديثي در اسناد اشاره كرده و گفته است هر چند سيره و حديث هم از نظر محتوا و هم به لحاظ قالب و ساختارشان پيوندي نزديک با هم دارند، با اين حال، شباهت ساختاري اين دو گونه متن، بيشتر در نحوه بهكارگيري اِسناد در آنها آشكار ميشود، كه اين امر هم در قديميترين متون حديثي و هم در سيره بهکار رفته است. براي نمونه در المؤطَّأ مالک بن انس، اِسناد براي تمامي روايات امري لازم و حتمي است، گو اينکه نزديك به يک سوم اِسنادها به پيامبر صلي الله عليه و آله ختم نميشود، بلكه به يكي از صحابه ميرسد، يا در سلسله سندشان، حلقههايي مفقود وجود دارد. در مورد سيره ابن اسحاق ـ يكي از منابع کهن سيره نبوي ـ نيز هوروويتس بر اين عقيده است كه چندان آسان نيست رابطه ابن اسحاق با اِسناد را معلوم کنيم، زيرا ما نوشته او را به صورت اصلياش نداريم، و اکنون نيز معلوم شده است كه حتي نسخه خطي موجود در استانبول، چيزي جز بازنگري و بازنگاري ابنهشام نيست. وي ضمن نقد ديدگاه كايتاني در تاريخ گذاري پيشينه اسناد روايات اسلامي، به اين نتيجه رسيده است كه تاريخ پيدايش اِسناد، قديمتر از دوران زُهري است، اما تعيين مقدار قدمت آن دشوار است، و اين که آيا عروه بن زبير، از مهمترين مشايخ زُهري، اِسناد را در رواياتش به كار گرفته بوده است يا نه، سخت محل بحث و نظر است؛ اشپرنگر کوشيده است تا اثبات کند اِسنادهاي منسوب به عروه بن زبير جعلي است، اما از اين نکته غفلت ورزيده كه فقراتي که وي مورد بررسي قرار داده است، به هيچ روي، تنها مواردي نيستند که در آنها اِسنادي به عروه نسبت داده شده است. با تمام اين احوال، چندان مهم نيست که ديدگاه شخصي عروه در باب اِسناد چه بوده است، مهم آن است كه دريابيم آيا در ميان نسل مدوِّنان درسخوانده حديث ـ كه پيش از زُهري آمدهاند ـ اِسناد متداول بوده است يا نه؟ بهگمان شخصي هوروويتس، ترديد در اين امر جا دارد. در واقع ميتوان چنين انگاشت كه اِسناد را نخستين بار در متون حديثي در ثلث آخر قرن نخست هجري، پديد آمده است. آيا اسناد را عالمان عرب اختراع کردهاند؟ کايتاني به اين نکته توجه کرده که خاستگاه اِسناد در شبه جزيره نبوده است. اما همو هيچ نقطه ديگري را براي منشأ اِسناد ذکر نميکند. در متون تاريخي متعلق به
1.. براي ديدن اصل مقالات بنگريد: دفتر دوم جوامع حديثي مسلمين: كتابت، روش و اسناد، ج۱، ص۳۵۶ ـ ۴۲۱.
2.. THE ANTIQUITY AND ORIGIN OF THE ISNAD, pp ۱۵۱ ـ ۱۵۹.