گاهي در باره حجيت خبر واحد ثقه ـ که از معصومين در تفسير قرآن آمده است ـ اشکال ميشود. وجه اشکال، آن است که معناي حجيتي که براي خبر واحد ثابت شده است، وجوب ترتيب آثار در صورت جهل به واقع به صورت عملي است... و اين در جايي است که مفاد خبر حکم شرعي باشد يا موضوعي که حکم شرعي بر آن مترتب است و اين شرط در خبر واحدي که از معصوم در تفسير آمده وجود ندارد. ۱
مراد ايشان، آن است که جعل شرعي جايي است که به نوعي به شارع ارتباط يابد؛ يعني يا در مورد حکم شرعي باشد، مثل حرمت شرب مسکرات يا موضوعي که حکم شرعي دارد، مثل حد ترخص براي مسافر؛ ولي مثلاً اگر در روايت تفسيري آمده است که حضرت يوسف چند سال زندگي کرد يا دليل ابتلاي يعقوب چه بود، چه اثر شرعي بر آن مترتب است؟ هيچ اثر. و در نتيجه، دليلي بر حجيت آن نيست. تعبير آخوند خراساني هم با بياني ديگر با طرح اشکال فوق هماهنگ است؛ چون ايشان مفاد حجيت را منجزيت، در صورت تطابق مفاد خبر با واقع و معذريت در صورت عدم تطابق با واقع ميداند.۲ حال در مثالهاي فوق، اگر گزارههاي تفسيري مطابق با واقع بود، چه وظيفهاي داريم که بر ما منجز شده است؟ و اگر مخالف واقع بود، چه خطايي از ما سر ميزند که ما معذور هستيم؟
آيت الله خويي در پاسخي کوتاه به مبناي خود و لازمه آن در باب تفسير اشاره ميکند. وي مينويسد:
معناي حجيت در امارات ناظر به واقع، جعل آنها به صورت علم تعبدي در حکم شارع است. پس آن طريقِ معتبر فردي از افراد علم ميشود؛ ولي فردي تعبدي است, نه وجداني. پس هر آنچه بر قطع مترتب است, بر آن هم مترتب ميشود. پس ميتوان بر اساس آن خبر داد؛ چنان که در موارد علم وجداني ميتوان خبر داد. دليل اين مطلب سيره عقلاست که آنها هم با طريق معتبر معامله علم وجداني ميکنند و بين آثار آن فرق نميگذارند.۳
آيت الله خويي تا حدودي ديدگاه استاد خود مرحوم ناييني را تأييد ميکند و مفاد حجيت را جعل علم تعبدي ميداند؛ يعني شارع در موارد خبر واحد ثقه ميگويد من اين فرد نزديک به علم را علم قرار دادم و چون تنزيل شرعي در اين بخش قرار داده شده است، آن را ميتوان علم تنزيلي و تعبدي دانست و همچنان که ميتوان بر موارد علم وجداني از آن خبر داد و به آن اعتقاد پيدا کرد، در اينجا نيز اخبار از علم تعبدي جايز است.
البته تحليل آيت الله خويي به تفسير سيره عقلا مستند است. گويا عقلا در مواردي که اخبار ثقه ظني را دريافت ميکنند، با آن معامله علم ميکند؛ با اين مقدمه مطوي که: اولاً, گمان را به تعبد عقلايي به منزل علم دانستهاند و بعد به آن عمل کردهاند. ثانياً، عقلا بين اخباري که موقف عملي دارد (به منزله
1.. البيان في تفسير القرآن، ص ۴۲۲.
2.. کفاية الاصول، ص۲۲۷.
3.. البيان في تفسير القرآن، ص ۳ و ۴۲.