2. معاويه بن عمار سوال کرد از امام صادق عليه السلام چرا عرفات را عرفات ناميدند؟ حضرت فرمودند: جبرئيل عليه السلام ، حضرت ابراهيم عليه السلام را در روز عرفه به جانب عرفات برد. پس چون زوال آفتاب شد، جبرئيل گفت: يا ابراهيم، به گناه خود اعتراف کن و محل عبادت خود را بشناس. پس از اين جهت، آنجا را عرفات ناميدند که معرفت مناسک در آنجا شد و حضرت ابراهيم عليه السلام اعتراف کرد. کليني نيز همين مضمون را نسبت به حضرت آدم عليه السلام ذکر کرده است. صدوق با اختصار، نقل به معنا کرده است. ۱
3. در عبارت صدوق اين چنين آمده است: «و قال عليه السلام : فات النّاس مع علي عليه السلام يوم صفّين صلاة الظّهر و العصر و المغرب و العشاء فأمر فکبّروا و هلّلوا و سجّوا رجالاّ و رکباناً»؛ در حالي که عبارت فقه رضوي، بعد از سجّوا، حضرت آيه 239 سورة بقره ۲ را خواندند. در ادامه فرمودند:«فأمرهم علي عليه السلام فصنعوا رجالاً او رکباناً»، در حالي که صدوق اختصار کرده است.۳
تعارض اخبار و راههاي علاج آن
يکي از دانشهاي مهم در فقهالحديث، شناخت مختلف الحديث و راههاي علاج آن است و آن دانشي است که در آن از امکان جمع بين احاديث به ظاهر متناقض بحث ميشود و براي رفع تعارض ظاهري آنها از طريق ارجاع مطلق به مقيد و يا عام به خاص و يا حمل آن احاديث به تعداد حادثهها يا غير آن عمل ميشود. به آن، علم تلفيق الحديث نيز ميگويند.
حقيقت تعارض
تنافي دو دليل به گونهاي که عرف در عمل به ان دو متحيرّ بماند و چگونگي جمع ميان آنها را نشناسد و يا تنافي ميان مدلول دو دليل را گويند.
در مسأله اختلاف اخبار يا تعارض روايات، دو پرسش مهم و وابسته به يکديگر، فراروي محدثان و محققان بوده است: يکي کشف و شناسايي علل پيدايش تعارض و اختلاف در حديث، ديگري چگونگي علاج و حل اختلاف.
راههاي علاج تعارض اخبار
براي حل تعارض احاديث و شناخت حديث صحيح از سقيم، اخباري از معصومين عليهم السلام به ما رسيده است که با عنايت به آن احاديث، ميتوان راههاي رفع تعارض روايات را به دست آورد. اين روايات، ملاک و معيار و محک خوبي براي رفع تعارض از اخبار مختلف است. اخبار علاجيه دو نوع هستند: مجموعهاي از روايات،مربوط به تخييرند و مجموعهاي مربوط به ترجيحاند.
روايات تخيير
روايات تخيير، رواياتي است که براي انتخاب يکي از احاديث مختلف، به دليل مساوي بودن آنها در مقايسه با يکديگر، بدان استناد ميشود.
1.. ر.ک: لوامع صاحبقراني، محمد تقي مجلسي، ج ۷، ص ۳۸.
2.. «فإن خِفتُم فَرجَالاًآو رُکبَاناً».
3.. ر.ک: لوامع صاحبقراني، محمد تقي مجلسي، ج۵، ص۹۵.