ضرورت آگاهي از حقايق جهان
نكته ديگر اين است كه اساتيد عزيز دانشگاه، بايد هم با واقعيات و حقايق كشور و هم با حقايق جهان بايد آشنا باشند. اين تلاشي را ميطلبد. در همه حوزههاي علمي، همين گونه است. عالم و معلّمي كه جماعتي از او استفاده ميكنند، اگر به زمان خود عالم نباشد، دچار مشكلات خواهد شد. «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللّوابس» ۱ كسيكه زمانه را ميشناسد؛ يعني اوضاع و شرايط محيط خود، پيرامونش و جهان را ميداند و ميفهمد. جريانهاي گوناگون جهاني چه كسانياند، كجايند و اهدافشان چيست، چگونه با هم مواجه ميشوند. دچار اشتباه نميشود و در قضاياي گوناگون، قضاوت اشتباه نميكند. اين آشنايي، براي همه لازم است. براي روحاني لازم است، براي دانشگاهي هم لازم است. براي معلّم حوزه لازم است، براي معلّم دانشگاه هم لازم است؛ اين چيز مهمي است. وقتي انسان جريانات گوناگون را ميشناسد، ميتواند پديدهها را استنتاج كند كه اين پديده چيست، چه شد كه اين اتّفاق افتاد و در تحليل، دچار خطا و اشتباه نميشود.
البته دشمن مرتب تحليلباران ميكند. تعداد رسانههايي كه آمارش را چندي پيش اين جا آوردند و به ما دادند، دهشتآور است. اينها غير از رسانههاي اينترنتي است ـ اينترنت كه دنياي بيمرز و خارج از هر محدودهاي است ـ منظور، ماهوارهها، راديوها و تلويزيونهاست. تحليلهايي كه مرتّب در اين رسانهها با هدف مقابله با جمهوري اسلامي، نظام اسلامي و ملّت ايران انجام ميدهند، سرسامآور است. آنهايي كه انبوه توليد ميكنند، ميدانند كه مردم به همه اينها گوش نميدهند؛ ولي ميگويند، هر مقداري كه ميشود، بايد تلاش كرد. راست را با دروغ مخلوط ميكنند و تحليلي نادرست و معيوب در ميآورند؛ «و ليكن يؤخذ من هذا ضغث و من ذاك ضغث فيمزجان»؛ امير مؤمنان عليه السلام ميفرمايد كه اگر حق، به طور خالص و بي شائبه خود را نشان بدهد، كسي دچار اشتباه نميشود؛ اگر باطل بدون آميختگي با حق نيز، خود را نشان بدهد، كسي دچار باطل نميشود؛ «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم يخف علي المرتادين و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و ليكن يؤخذ من هذا ضغث و من ذاك ضغث فيمزجان». لقمهاي از حق و لقمهاي از باطل را مخلوط ميكنند و غذايي را كه ظاهرش نشان نميدهد مسموم است، در اختيار كسي ميگذارند كه بي اطلاع است. اين تحليل بر ذهنها اثر ميگذارد. گاهي اوقات، تحليلهايي كه از بعضي مسائل در محافل دانشگاهي، دانشجويي و
اساتيد ميشود، بر اثر بياطلاعي است. كسي هيچ تقصيري هم ندارد. بنا بر اين، اساتيد بايد در جريان مسائل قرار بگيرند.
لازم است جلسات نقد و پرسش و پاسخ ميان مسئولان و دانشگاهيان تشكيل شود. بنده از سالها پيش، هميشه به مسئولان و به رؤساي جمهوري ـ در اين مدّت ـ سفارش ميكردم كه به دانشگاهها برويد و با دانشجويان حرف بزنيد. من هميشه ميرفتم. بنده از اوّل انقلاب و پيش از انقلاب، با دانشجويان ارتباط داشتم و به اين ارتباط سفارش هم ميكردم. حالا هم عرض ميكنم كه مسئولان بنشينند و با اساتيد محترم جلسه پرسش و پاسخ داشته باشند. پرسش و پاسخ خيلي باارزش است و بسيار كمك ميكند. هم به مسئولان، هم به استاد دانشگاه و هم به فضاي علمي دانشگاه كمك ميكند. مسئولان بايد در ميان مجامع دانشگاهي حضور بيابند و انتقادهاي دلسوزانه را بپذيرند. خيلي از اين حرفهايي كه اين جا گفته شد يا در جلسات شبيه اين گفته ميشود، ميتواند مسئولان را راهنمايي كند. مسئولان در هر رتبهاي از علم، معرفت و تجربه باشند، يقيناً از اين بي نياز نيستند كه نظرات صاحبنظران و نخبگان را بشنوند و از آنها بهره برند و استفاده كنند. انسان واقعاً از اين نظرات استفاده ميكند. مسئولان، نبايد از اين كار ابا داشته باشند. انتقاد عالمانه و سازنده را بپذيرند. هركسي حرفي انتقادي زد، فوراً نگوييم او با نظام مخالف است، او چنين است. نه، خيلي از نظرات انتقادي و گزنده از دلسوزي است. انسان بايد آن دهني را ببوسد كه از روي دلسوزي انتقاد ميكند. اين از ناحيه مسئولان است كه اين وظيفه را دارند؛ البته استادان محترم هم بايد بدانند كه تخريب نشود. بيان انتقادي با تخريب فرق ميكند؛ بيان انتقادي با كاملكردن پازل دشمن فرق ميكند؛ با بدبين كردن مردم يا گستردن بدبيني در فضاي عمومي كشور فرق ميكند؛ نبايد اين جوري نباشد. بايد واقعاً دلسوزانه باشد.
آشنايي با مسائل منطقه و جهان هم همين گونه است. مسائلي كه امروز در اطراف ما در جريان است، مسائل خيلي مهمي است، خيلي تأثيرگذار است. حادثه عظيمي در شرف اتّفاق است. اين حادثه، دو طرف دارد؛ البته دو طرف احتمالي. يك طرف، احتمالش قويتر است؛ يك طرف، احتمالش ضعيفتر. احتمال ضعيفتر اين است كه دستگاههاي استكباري از يك فرصت و توان تبليغاتي استفاده كنند و دو باره براي پنجاه ـ شصت سال ديگر، زمينه تسلّطشان را بر اين كشورها و بر اين منطقه فراهم كنند ـ احتمال ضعيفي است امّا اين احتمال وجود دارد ـ كما اين كه الان شروع كردند و شما ميبينيد. به نظر من، از همه جا هم دلهرهآورتر، ليبي است. آن جا از خلائي استفاده ميكنند و هجوم آوردهاند و ميخواهند آن جا پايشان را محكم كنند؛ البته اين احتمالِ ضعيفتر است. احتمال قويتر اين است كه اراده و بصيرت ملّتها غلبه پيدا كند و بتوانند، حكومتهاي مردمي تشكيل دهند و اين حكومتها، علي رغم خواسته استكبار،
صهيونيسم، آمريكا و ... حكومتهاي مردمي اسلامي خواهد بود، با شكلهاي مختلف؛ امّا روح همهشان اسلامي خواهد بود؛ چون اين مردم، مردم مسلمانياند.
چندي پيش، افراد مطّلع به من گزارش دادند، تعداد كسانيكه در كشور ليبي حافظ قرآن اند، تعداد عجيبي است كه اگر كسي اين آمار را بگويد، ممكن است، خيليها باور نكنند. من هم نميگويم؛ چون زياد هم مطمئن نيستم. اين نشاندهنده گرايش ديني مردم است. اين مردم زمانيكه بخواهند انتخاب كنند، اگر انتخاب بابصيرتي باشد، معلوم است چگونه انتخاب ميكنند؛ همانگونه كه دو يا سه سال پيش، آمريكاييها گفتند كه در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا، هر انتخابي انجام گيرد، به نفع مسلمانهاست، به نفع گرايش اسلامي است و راست گفتند. امروز در هر كدام از اين كشورها انتخابات انجام بگيرد، به نفع گرايش اسلامي است؛ اگر چه ظاهر قضيه نشان ندهد. چه كسي خيال ميكرد در مصر جوشش اسلامي اين قدر قوي باشد؟ نميگذاشتند نشان داده شود. به هر حال، اين اتّفاق بزرگي است كه در اين منطقه افتاده يا جريان منطقه، جريان حركت به سمت يك بلوك اسلامي قوي روشنِ پر جمعيتِ داراي نخبگان فراوان است ـ كه اين احتمالِ بيشتر است ـ يا اين كه يك تسلّط استعماري ديگر است كه دو باره پنجاه سال، شصت سال، صد سال حركت ملّتها را عقب مياندازد تا زمانيكه دو باره ملّتها بفهمند و تجربه كنند كه به آنها خيانت شده است و باز بيدار شوند. به هر حال، حادثه مهمي است. ما نميتوانيم نسبت به اين حادثه بي تفاوت بمانيم، نميتوانيم تحليل نكنيم، نميتوانيم درست نشناسيم. بايد در اين زمينهها هم اساتيد محترم تلاش كنند.
يكي از نتايج يا حواشي حوادث منطقه ما ـ كه بالاتر از حواشي است ـ غلطبودن تئوريهاي غربي است. همه تئوريهايشان در زمينه اقتصاد ـ كه حالا وضع اقتصاديشان را مشاهده ميكنيد ـ در زمينه سياست، اداره سياسي و مديريت سياسي آنها، اين طور در اين منطقه به گِل مينشيند. بعد از همه كارهايي كه در اين منطقه كردند و نفوذي كه پيدا كردند، حضور سياسي و اقتدار سياسي آنها اين گونه در حال نابودشدن است كه همه نشاندهنده اين است كه تئوريپردازيهاي غربي در زمينه سياست، در زمينه اقتصاد، تئوريهاي ناقص، عقيم و بيخاصيتي است و ما را بيشتر تشويق ميكند كه به خودمان مراجعه كنيم و فكر اسلامي و انديشه اسلامي را پيدا كنيم.