2. حفاظت از احاديث امام باقر عليه السلام ۱.
گرايش علمي ظاهر و بارز اين عدّه، فقه است. البته ممكن است آموزههاي مخفي هم داشته باشند امّا در بستر عمومي جامعه شيعي، به نشر آموزههاي فقهي ميپرداختند که به تأييد امام باقر عليه السلام رسيده بود. در مقابل، جريان انحرافي غلوّ، اباحهگري را ترويج ميكرد و آموزههاي غاليانه به عنوان بدترين نوع آموزههاي غريب و منكر در جامعه شيعي رخ مينمود.
در روايتي که صفار در بصائر با سندي معتبر روايت کرده، آمده است، محمّد بن مسلم از حضرت صادق عليه السلام سؤال ميکند تكليف ما نسبت به آموزههايي كه ابو الخطاب قبل از انحراف نقل كرده چيست؟ حضرت ميفرمايد: شما در جامعه بگوييد: جعفر بن محمّد، حلال و حرام، تفسير قرآن و قضاوت ميداند. محمّد بن مسلم ميگويد: وقتي خواستم بلند شوم، امام لباسم را كشيد و فرمود: اين همه حقيقت نيست. تو اينها را بگو، ولي آن چه را ما ميدانيم خيلي فراتر از اينهاست ۲.
در اين جا نيز بحث نقد محتوايي و نيز طبقه بندي معارف را ميبينيد.
ميتوان گفت جريان عملي توثيق و تضعيف از اين جا نهادينه ميشود و در مرحلّ اوّل فقهمحوري عامل توثيق در اعتبارسنجي روايات شيعه است. لذا در گذر تاريخ حديث شيعه حتي يك راوي فقهمحور يافت نميشود که به دليل داشتن روايات فقهي تضعيف شده باشد.
اگر سلسله راويان توثيق شده را بررسي كنيد، ميبينيد همه كساني هستند كه به آن پنج نفر اوّل يا همطبقههاي آنها ميرسند. مثلاً حريز، شاگرد زراره، حماد بن عيسي، شاگرد حريز، علاء بن رزين، شاگرد محمّد بن مسلم، و صفوان بن يحيي، شاگرد علاء بن رزين است. به همين صورت، سلسله فقهمدار توثيق شدهاند، چون همّتشان نشر آموزههاي پذيرش شده جامعه شيعي بود که در آن منكر نيست. هر چند در احكام نيز اختلاف است، امّا كسي نميگويد اين حكم فقهي منكر است بلکه ممكن است آن را حمل بر تقيه کند و حجّت فعلي نداند.
از آن طرف، چون جريان انحرافي غلوّ، گونهاي ترس در جامعه شيعه به وجود آورد هر گونه نقل آموزههاي غاليانه يا آموزههايي كه استشمام غلوّ از آنها ميشد، عامل تضعيف راوي گرديد و لذا نمودارترين عامل تضعيف، عامل غلوّ است و استعمال غلوّ، ارتفاع، تخليط و طيران در كلمات رجاليهاي شيعه بيشتر از ريشه ضعف و مشتقّات آن است. آن چه اکنون در ذهن دارم اين است که ضعف و مشتقّاتش حدود 212 مورد است، امّا غلوّ و ارتفاع و مشتقاتشان بالاتر از 230 مورد
1.اختيار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۳۹۸، ش ۲۸۶
2.بصائر الدرجات، ص ۱۹۵، ح ۲