عرض من اين است كه در شيوه سوم اصحاب نيز نقد محتوايي وجود دارد. يعني اگر بالاترين شخص هم مطلبي را در اختيار اصحاب قرار دهد که نتوانند بپذيرند، آن را بر امام عرضه ميكنند. امّا چرا امام صادق عليه السلام قبل از سخن زياد بن ابي الحلال و بدون پرسش او، خود مقايسهاي ميان جابر و مغيره انجام داد و فرمود: رحم الله جابر ـ لعن الله مغيره؟ به نظر ميرسد امام عليه السلام ميخواست دو نكته را بيان كند؛ اوّل اين كه اين گونه كه بعضي از شما ما را بسيط مييابيد نيست؟ خير، ما ميدانيم در ذهن شما چه ميگذرد. امام بر برخي از آن معارف سطح بالا مربوط به امامت صحّه ميگذارند. دوم اين كه خطي ميان آموزههاي جابر و مغيره بکشند تا آن تشابهي را كه اصحاب ميان اين دو آموزه ديدند، موجب يکي پنداشتن آنها نشود و بدانند که آموزههاي جابر، آموزههاي حقيقي است.
اگر جابر ميگويد دستش را در دست پدرم گذاشت و پدرم به او گفت چشمت را ببند بعد باز كرد و ديد در عالم ديگري است ۱ اين واقعاً اتفاق ميافتد. هر چند حضرت در مقام گسترش روايات فقهي است امّا روزنهاي به سوي حقايق امامت باز ميكند تا حقيقت آن آشكار شود.
جايگاه اطمينان در اعتبار حديث
پرسش اساسي اين است كه چه انگيزهاي باعث اين سه عملکرد اصحاب شد؟ به نظر ميرسد اطمينان از دستيابي به آموزههاي منتسب به معصوم، مهمترين دليل است. براي اصحاب ائمّه، اطمينان مهم بود و حتي زراره، سخن امام باقر عليه السلام را نپذيرفت چون مطمئن نشد و روز بعد كه حضرت قسم خورد، به اطمينان دست يافت و گفت: من پيشمان شدم، چرا صحيفه را درست نخواندم. براي اصحاب شيعه، رسيدن به اطمينان تبديل به يک اصل شد. خصوصاً پس از بروز جريان انحرافي غلوّ، هر چيز را كه مطمئن ميشدند از معصوم صادر شده است ميپذيرفتند و هر چه را مطئمن نميشدند بر امام يا بر آگاهان عرضه و يا طرد ميكردند.
مثلاً در روايتي، علي بن حكم از ابو بصير نقل ميكند: خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم و عرضه داشتم: هر آن چه انبيا پيشين داشتند، پيامبر داشت؟ امام فرمود: بله. گفتم: هر آن چه پيامبر داشت به شما رسيد؟ حضرت ميفرمايد: بله. عرض کردم: آيا شما ميتوانيد مرده زنده كنيد و كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبود بخشيد؟ امام پاسخ داد: بله. سپس امام به ابا بصير ميگويد: بيا نزديک و بر چشم ابو بصير دست ميکشند و او بينا ميشود. سپس امام مي-فرمايد: آيا