433
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

حسين عليه السلام ، سرش را بلند كرد و فرمود : «پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را در خواب ديدم . به من فرمود : "تو به سوى ما مى‏آيى" » .
خواهرش به صورت خود زد و گفت : واى بر من !
حسين عليه السلام فرمود : «خواهرم ! بر تو چنين مباد . آرام باش . [ خداى ] رحمان ، بر تو رحم كند!» .
عبّاس بن على عليه السلام گفت: اى برادر ! آنان به سوى تو حركت كرده‏اند .
حسين عليه السلام برخاست و سپس فرمود : «اى عبّاس! اى برادرم! جانم فدايت ! سوار شو و با آنان ، ملاقات كن و بپرس كه در چه حال‏اند و چه شده است و براى چه آمده‏اند ؟» .
عبّاس عليه السلام با بيست سوار ، به پيشواز آنان رفت. زُهَير بن قَين و حبيب بن مُظاهر نيز ميان آن بيست تن بودند. عبّاس عليه السلام به آنان گفت: چه شده و چه مى‏خواهيد ؟
گفتند: فرمان امير آمده كه به شما پيشنهاد دهيم كه يا به حكمش گردن نهيد و يا با شما بجنگيم.
عبّاس عليه السلام گفت: عجله نكنيد تا به سوى ابا عبد اللَّه ، باز گردم و آنچه را گفتيد ، به او برسانم .
آنان ، ايستادند و سپس گفتند: او را ببين و از اين موضوع ، آگاهش كن . سپس نزد ما بيا و آنچه را كه مى‏گويد، به ما بگو .
عبّاس عليه السلام ، با شتاب به سوى حسين عليه السلام باز گشت تا باخبرش سازد ؛ امّا يارانش ايستادند و با سپاهيان دشمن ، سخن گفتند. حبيب بن مُظاهر ، به زُهَير بن قَين گفت: اگر مى‏خواهى ، تو با مردم ، سخن بگو و اگر مى‏خواهى ، من سخن بگويم .
زُهَير به او گفت: تو اين كار را آغاز كردى . پس تو با آنان ، سخن بگو .
حبيب بن مُظاهر ، به آنان گفت : بدانيد كه - به خدا سوگند - ، فرداى قيامت و نزد خدا، چه بد مردمى هستند كه بر او در مى‏آيند ، در حالى كه فرزندان پيامبرش صلى اللَّه عليه و آله


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
432

آنان به او گفتند: چه كار دارى ؟
گفت: اى خواهرزادگان من ! شما در امان هستيد . خود را به همراه برادرتان حسين ، به كُشتن ندهيد و در اطاعت امير مؤمنان يزيد بن معاويه باشيد .
عبّاس بن على عليه السلام ، او را ندا داد : «دستانت ، بُريده باد و لعنت بر امانى كه آورده‏اى، اى دشمن خدا! آيا به ما فرمان مى‏دهى كه برادر و سَرورمان حسين بن فاطمه را وا گذاريم و در اطاعت ملعونان و فرزندان ملعون‏ها درآييم ؟!» .
شمر ، خشمگينانه ، به سوى لشكرش بازگشت .۱

1 / 16

شب را مهلت گرفتن ، براى نماز و دعا و استغفار

۲۹۶.تاريخ الطبرى- به نقل از ابو مِخنَف ، در يادكردِ حوادث عصر تاسوعا -: حارث بن حَصيره از عبد اللَّه بن شريك عامرى برايم نقل كرد كه : عمر بن سعد ندا داد : اى لشكر خدا ! سوار شويد و بشارتتان باد !
آن گاه ، خود با مردم ، سوار شد و پس از نماز عصر ، به سوى آنان (سپاه حسين عليه السلام) ، حركت كرد . حسين عليه السلام ، جلوى خيمه نشسته بود و شمشيرش را بر گِرد پاهايش حلقه كرده بود و خوابش برده ، سرش بر روى زانوانش افتاده بود كه خواهرش زينب عليها السلام ، صدا[ ى حركت لشكر ابن سعد ]را شنيد و به برادرش نزديك شد و گفت: اى برادر من ! آيا صداها را نمى‏شنوى كه نزديك شده‏اند ؟

1.أقَبَل شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ - لَعَنَهُ اللَّهُ - فَنادى‏ : أينَ بنو اُختي عَبدُ اللَّهِ وجَعفَرٌ وَالعَبّاسُ وعُثمانُ ؟ فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : أجيبوهُ وإن كانَ فاسِقاً ، فَإِنَّهُ بَعضُ أخوالِكُم ، فَقالوا لَهُ : ما شَأنُكَ ؟ فَقالَ : يا بَني اُختي ، أنتُم آمِنونَ ، فَلا تَقتُلوا أنفُسَكُم مَعَ أخيكُمُ الحُسَينِ ، وَالزَموا طاعَةَ أميرِ المُؤمِنينَ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ ! فَناداهُ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : تَبَّت يَداكَ ولُعِنَ ما جِئتَ بِهِ مِن أمانِكَ يا عَدُوَّ اللَّهِ ! أتَأمُرُنا أن نَترُكَ أخانا وسَيِّدَنَا الحُسَينَ بنَ فاطِمَةَ ونَدخُلَ في طاعَةِ اللَّعناءِ أولادِ اللَّعناءِ ؟! فَرَجَعَ الشِّمرُ إلى‏ عَسكَرِهِ مُغضَباً ۲۹۷ (الملهوف : ص ۱۴۸ ، مثير الأحزان : ص ۵۵) .

تعداد بازدید : 71405
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به