539
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

مى‏گريختند . سپس از همه سو به او هجوم آوردند تا به شهادت رسيد .۱

۳۶۳.مُثير الأحزان : عابِس بن ابى شَبيب شاكرى، هم‏پيمان بنى شاكر ، آمد . حسين عليه السلام به او فرمود: «اى ابو شَوذَب ! چه قصدى دارى؟» .
گفت: همراه تو مى‏جنگم .
سپس به حسين عليه السلام نزديك شد و گفت: اگر مى‏توانستم كه با چيزى عزيزتر از جانم، از تو حفاظت كنم، اين كار را مى‏كردم .
سپس پيش رفت ؛ ولى هيچ جنگجويى براى نبرد با او پيش نيامد. زياد بن ربيع بن ابى تميم حارثى گفت: اين ، فرزند ابو شبيب شاكرى و فردى نيرومند است . كسى به سوى او بيرون نرود . به سوى او ، سنگْ پرتاب كنيد .
آنها هم سنگ‏بارانش كردند تا كُشته شد .۲

3 / 22

عبد الرحمان بن عبد رَبِّه انصارى‏

وى از ياران پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، امام على عليه السلام و امام حسين عليه السلام بوده است . در باره‏اش ، گفته شده : امير مؤمنان ، او را تربيت كرد و به او ، قرآن آموخت .

1.قالوا : فَلَمّا رَأى‏ بَقِيَّةُ أصحابِ الحُسَينِ عليه السلام أنَّهُم لا يَقدِرونَ عَلى‏ أن يَمتَنِعوا ولا يَمنَعوا حُسَيناً عليه السلام ، تَنافَسوا في أن يُقتَلوا ، فَجَعَلوا يُقاتِلونَ بَينَ يَدَيهِ حَتّى‏ يُقتَلوا . وجاءَ عابِسُ بنُ أبي شَبيبٍ فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللَّهِ ، وَاللَّهِ ما أقدِرُ عَلى‏ أن أدفَعَ عَنكَ القَتلَ وَالضَّيمَ بِشَي‏ءٍ أعَزَّ عَلَيَّ مِن نَفسي ، فَعَلَيكَ السَّلامُ ! وقاتَلَ بِسَيفِهِ ، فَتَحاماهُ النّاسُ لِشَجاعَتِهِ ، ثُمَّ عَطَفوا عَلَيهِ مِن كُلِّ جانِبٍ ، فَقُتِلَ ۳۶۵ (أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۰۴) .

2.جاءَ عابِسُ بنُ أبي شَبيبٍ الشّاكِرِيُّ مَولى‏ بَني شاكِرٍ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : يا أبا شَوذَبَ ما في نَفسِكَ ؟ قالَ : اُقاتِلُ مَعَكَ ، فَدَنا مِنَ الحُسَينِ عليه السلام وقالَ : لَو قَدَرتُ أن أرفَعَ عَنكَ بِشَي‏ءٍ هُوَ أعَزُّ مِن نَفسي لَفَعَلتُ . ثُمَّ تَقَدَّمَ فَلَم يُقدِم عَلَيهِ أحَدٌ . فَقالَ زِيادُ بنُ الرَّبيعِ بنِ أبي تَميمٍ الحارِثِيُّ : هذَا ابنُ أبي شَبيبٍ الشّاكِرِيُّ القَوِيُّ ، لا يَخرُجَنَّ إلَيهِ أحَدٌ ، اِرموهُ بِالحِجارَةِ . فَرَمَوهُ حَتّى‏ قُتِلَ ۳۶۶ (مثير الأحزان : ص ۶۶) .


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
538

اى ابا عبد اللَّه ! چيزى عزيزتر از جانم براى جلوگيرى از كشته شدن تو و ستم بر تو ، ندارم. پس بِدرود !
هنگامى كه سپاه دشمن از دلاورى‏هاى او به ستوه آمد ، عمر بن سعد ، دستور داد كه از هر سو با سنگ به او حمله كنند . عابِس ، با ديدن اين صحنه ، چنان به وجد آمد كه كلاهْ‏خودِ خود را از سر برداشت و زره از تن به در كرد و بدون كلاهْ‏خود و زره ، از سنگ‏باران دشمن ، استقبال كرد .
راوى، در بيان شجاعت او مى‏گويد :
رَأَيتُ رَأسَهُ فى أيدى رِجالٍ ذَوى عُدَّةٍ ، هذا يَقولُ : أنَا قَتَلتُهُ ، وهذا يَقولُ : أنَا قَتَلتُهُ ، فَأَتَوا عُمَرَ بنَ سَعدٍ فَقالَ : لا تَختَصِموا ، هذا لَم يَقتُلهُ سِنانٌ واحِدٌ۱ .
پس از شهادت عابِس ، سرش در دست عدّه‏اى بود كه هر يك از آنها مدّعى بودند او را كشته‏اند . وقتى دعواى خويش را نزد عمر بن سعد بُردند ، گفت : دعوا نكنيد . او را يك نفر ، نكشته است .
در «زيارت رجبيّه» و «زيارت ناحيه مقدّسه» ، آمده است :
السَّلامُ عَلى‏ عابِسِ بنِ شَبيبٍ الشّاكِرِىِّ۲ .
سلام بر عابِس بن شَبيب شاكرى !

۳۶۲.أنساب الأشراف : گفته‏اند: هنگامى كه باقى‏مانده ياران حسين عليه السلام ديدند كه نمى‏توانند خود حسين عليه السلام را از دسترس دشمن ، دور نگاه دارند، براى شهادت، به رقابت پرداختند و پيش روىِ حسين عليه السلام به جنگ پرداختند تا كشته شوند .
عابِس بن ابى شَبيب ، آمد و گفت: اى ابا عبد اللَّه ! به خدا سوگند، نمى‏توانم قتل و ستم را با چيزى عزيزتر از جانم ، از تو دور كنم . پس خدا حافظ !
سپس با شمشيرش به نبرد پرداخت و مردم ، به سبب شجاعتش [ از او ]

1.تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۴۴ .

2.الإقبال : ج ۳ ص ۷۳ و ۳۴۱ .

تعداد بازدید : 71433
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به