565
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

۳۷۲.مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى : على اكبر عليه السلام - كه مادرش ليلا ، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى و آن هنگام ، هجده ساله بود - ، گام پيش نهاد . هنگامى كه حسين عليه السلام او را ديد ، محاسن سپيدش را رو به آسمان كرد و گفت : «خدايا ! تو بر اين قوم، گواه باش كه جوانى به سوى آنان رفت كه از نظر صورت ، سيرت و سخن گفتن ، شبيه‏ترين مردم به پيامبرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله بود و ما هر گاه مشتاق روى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى‏شديم ، به روى او مى‏نگريستيم . خدايا ! بركت‏هاى زمين را از آنان ، باز دار و چون چنين كردى ، آنها را دچار تفرقه و گروه گروه كن و هر يك را به راهى ببر و حاكمان را هيچ گاه از آنان ، راضى مدار ، كه آنانْ ما را دعوت كردند تا يارى‏مان دهند ؛ امّا بر ما هجوم آوردند كه با ما بجنگند و ما را بكُشند» . آن گاه ، حسين عليه السلام بر عمر بن سعد، بانگ بر آورد كه : «چه مى‏خواهى ؟ خداوند ، خويشاوندىِ تو را قطع كند و كارت را بر تو مبارك نگردانَد و كسى را بر تو مسلّط كند كه تو را در بسترت بكُشد ، همان گونه كه خويشان مرا از ميان


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
564

خداوند ، رَحِمت را قطع كند ، همان گونه كه رَحِم مرا قطع كردى» .
سپس على اكبر عليه السلام به پيش آمد و به سختى با دشمن جنگيد و گروه فراوانى را كُشت . سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت : اى پدر ! تشنگى ، مرا كُشت و سنگينىِ آهن‏[ زره و كلاه‏خود و شمشير ] ، مرا به رنج افكنده است . آيا آبى براى نوشيدن ، يافت مى‏شود ؟
حسين عليه السلام گريست و گفت : «واى ، واى ! اى پسر عزيزم ! از كجا آب بياورم ؟ اندكى بجنگ كه خيلى زود ، جدّت محمّد صلى اللَّه عليه و آله را مى‏بينى و او از جام لَبالَبش ، شربتى به تو مى‏نوشانَد كه ديگر هرگز تشنه نشوى» .
على اكبر عليه السلام ، به ميدان باز گشت و بهترين نبردش را به نمايش گذاشت . مُنقِذ بن مُرّه عبدى ، تيرى به سوى او پرتاب كرد و او را به زمين انداخت . على اكبر عليه السلام ، ندا داد : اى پدر ! سلام بر تو ! اين ، جدّم است كه به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد : «زودتر ، به سوى ما بيا» . سپس ، صيحه‏اى كشيد و جان داد .
حسين عليه السلام آمد و بر بالاى سرش ايستاد و گونه بر گونه‏اش نهاد و فرمود : «خداوند ، بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند ! چه قدر در برابر خدا و بر هتك حرمت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، گستاخ بودند ! دنيا ، پس از تو ، ويران باد !» .
زينب عليها السلام دختر على عليه السلام ، بيرون آمد و فرياد مى‏زد : اى محبوب من ! اى زاده برادرم !
آن گاه ، آمد و خود را بر روى [پيكر] على اكبر عليه السلام انداخت . حسين عليه السلام نيز آمد و او را بلند كرد و به نزد زنان ، باز گردانْد .
آن گاه ، مردان خاندان حسين عليه السلام ، يك به يك ، به ميدان رفتند و دشمن ، گروهى از آنان را به شهادت رساند . حسين عليه السلام ، در آن حال ، بانگ بر آورد و فرمود : «اى عموزادگان ! شكيبا باشيد . اى خاندان من ! شكيبايى كنيد . شكيبايى كنيد كه - به خدا سوگند - ، پس از امروز ، هيچ گاه خوارى نخواهيد ديد» .۱

1.فَلَمّا لَم يَبقَ مَعَهُ إلّا أهلُ بَيتِهِ، خَرَجَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام - وكانَ مِن أصبَحِ النّاسِ وَجهاً ، وأحسَنِهِم خُلُقاً - فَاستَأذَنَ أباهُ فِي القِتالِ، فَأذِنَ لَهُ؛ ثُمَّ نَظَرَ إلَيهِ نَظرَةَ آيِسٍ مِنهُ، وأرخى‏ عليه السلام عَينَيهِ وبَكى‏ . ثُمَّ قالَ: اللَّهُمَّ اشهَد، فَقَد بَرَزَ إلَيهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِكَ صلى اللَّه عليه و آله، وكُنّا إذَا اشتَقنا إلى‏ نَبِيِّكَ نَظَرنا إلَيهِ . فَصاحَ وقالَ: يَا بنَ سَعدٍ، قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَما قَطَعتَ رَحِمي. فَتَقَدَّمَ نَحوَ القَومِ، فَقاتَلَ قِتالاً شَديداً ، وقَتَلَ جَمعاً كَثيراً، ثُمَّ رَجَعَ إلى‏ أبيهِ وقالَ: يا أبَتِ! العَطَشُ قَد قَتَلَني ، وثِقلُ الحَديدِ قَد أجهَدَني، فَهَل إلى‏ شَربَةِ ماءٍ مِن سَبيلٍ؟ فَبَكَى الحُسَينُ عليه السلام وقالَ: واغَوثاه! يا بُنَيَّ مِن أينَ آتي بِالماءِ، قاتِل قَليلاً، فَما أسرَعَ ما تَلقى‏ جَدَّكَ مُحَمَّداً صلى اللَّه عليه و آله، فَيَسقيكَ بِكَأسِهِ الأَوفى‏ شَربَةً لا تَظمَأُ بَعدَها. فَرَجَعَ إلى‏ مَوقِفِ النِّزالِ، وقاتَلَ أعظَمَ القِتالِ، فَرَماهُ مُنقِذُ بنُ مُرَّةَ العَبدِيُّ بِسَهمٍ فَصَرَعَهُ، فَنادى‏: يا أبَتاه عَلَيكَ مِنِّي السَّلامُ، هذا جَدّي يُقرِئُكَ السَّلامَ، ويَقولُ لَكَ: عَجِّلِ القُدومَ عَلَينا، ثُمَّ شَهِقَ شَهقَةً فَماتَ. فَجاءَ الحُسَينُ عليه السلام حَتّى‏ وَقَفَ عَلَيهِ، ووَضَعَ خَدَّهُ عَلى‏ خَدِّهِ، وقالَ: قَتَلَ اللَّهُ قَوماً قَتَلوكَ! ما أجرَأَهُم عَلَى اللَّهِ! وعَلَى انتِهاكِ حُرمَةِ رَسولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وآلِهِ! عَلَى الدُّنيا بَعدَكَ العَفاءُ. قالَ الرّاوي : وخَرَجَت زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ عليه السلام تُنادي: يا حَبيباه، يَا بنَ أخاه! وجاءَت فَأَكَبَّت عَلَيهِ ، فَجاءَ الحُسَينُ عليه السلام فَأَخَذَها ورَدَّها إلَى النِّساءِ . ثُمَّ جَعَلَ أهلُ بَيتِهِ يَخرُجُ مِنهُمُ الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ، حَتّى‏ قَتَلَ القَومُ مِنهُم جَماعَةً، فَصاحَ الحُسَينُ عليه السلام في تِلكَ الحالِ: صَبراً يا بَني عُمومَتي، صَبراً يا أهلَ بَيتي، صَبراً فَوَاللَّهِ لا رَأَيتُم هَواناً بَعدَ هذَا اليَومِ أبَداً ۳۷۴ (الملهوف: ص ۱۶۶) .

تعداد بازدید : 71513
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به