سخن مدير مسوؤل
بسم الله الرحمن الرحيم
سخن گفتن از «نظام اخلاقى اسلام»، بسيار آسان است، اگر شمارى از متون كهن دينى را بر بُرج عاج بنشانيم و اين نسل را به مراجعه به آن متون فراخوانيم، بدون اين كه به پيدايىِ زبان مشترك ميان نسل نو و متون كهن بينديشيم. پس آنگاه كه اقبالى از نسل نو نديديم، جمعى را «دشمن دين» بخوانيم و جمعى ديگر را «بىتوفيق» بناميم. و به شيوه فرافكنى، خود را محور صحّت و سقم اعمال بدانيم و همه گناه را به گردن «مخاطبان» بيفكنيم.
امّا سخـن گفتن از «نظام اخلاقـى اسلام» چندان آسان نيست، اگـر به «هدايت» بينديشيم ـ همانگونه كه به كسب درآمد براى خود و درمان بيمارِ سختْ بدحال مىانديشيم ـ ؛ آنگاه بدانيم كه هيچ پيامبرى سخن نگفته، مگر «بلسان قومه». پس بايد علاوه بر اين كه زبان اين نسل را به خوبى فراگيريم، شأن خود را بشناسيم كه «پزشك اين نسل» هستيم يا «آشپز آنها». بديهى است كه پزشك، به اين مىانديشد كه چگونه حال بيمار را از «وضع موجود» به «وضع مطلوب» برساند. در حالى كه آشپز، تنها به ميل و خواهش دلِ مخاطب خود مىانديشد.
* * *
براى سخن گفتن با اين نسل، بايد با آنها «همزبان و همدل» شد. همزبانى و همدلى، فراتر از «سخن گفتن با زبانى يكسان» است. براى همزبانى، بايد مخاطب را به خوبى شناخت، و پيش از آن جغرافياى فرهنگى را كه در آن به سرمىبرد، به خوبى درك كرد. چگونه است كه ما، در زندگى مادّى خود، جديدترين فناورىها را بهكار مىگيريم، امّا تقويم هدايتى ما، بر مبناى فضاى فرهنگى دهها سال پيش ورق مىخورد؟ آيا اين دوگانگى در برخورد، جاى بازبينى ندارد؟