به نوعى با شهوتها وميلهاى نفسانى تعارض داردـ كداميك از آن امكانات و فناورىها را به كار گرفتهايم؟ آيا فطرى بودن يك پيام، ما را از كاربرد شيوههاى تربيتى براى انتقال آن بىنياز مىدارد؟ و اگر ناگزير از اين كاربرد باشيم، چه راهكارى را بايد در پيش گيريم؟
* * *
در اين شمارهـ و يكى دو شمارهى ديگرـ «از سفينه»، كوشش بر آن است كه به پاسخ اين پرسش نزديك شويم. از عناياتِ بىدريغ آن پدر مهربان دور نمىدانيم كه در اين كار، توفيق يابيم، گرچه خود را لايق آن عنايات نمىيابيم و فقط به محبّت و لطف پدرانهى حضرتش چشم اميد داريم. ولى اگر در جلب آن عنايتهاى آسمانى نيز سستى و فتور به خرج داديم، باز هم خوشنوديم از اينكه با طرح آن سؤالهاى مهم و اساسى، زمينهاى فراهم آوريم براى پژوهشهاى ضرورى و كاربردى كه ضرورت آن براى ما، از آب زلال و هواى پاك، بيشتر است، چرا كه تداوم حيات معنوىِ ما، بسته به آناست، كه ضرورت آن با حيات مادّى و جسمانى قابل قياس نيست.
در اين جهاد مقدّس، با كمال اشتياق، دست يارى و همكارى به سوى فرهيختگانِ دردآشنا دراز مىكنيم، تا گامى ديگر در راه عمل به كريمهى «تعاونوا على البرّ و التّقوى» برداريم، در راهى كه به سوى والاترين مصاديق برّ و تقوا - يعنى امام موعود، حضرت بقيهاللّه ارواحنافداه ـ پيش رو داريم.
و ما النّصر الّا من عنداللّه العزيز الحكيم