آنها جاى گيرد. انسان صرفنظر از كمك وحى، صفر است و آن عددِ يك، فقط از عالم وحى به كمك انسان مىآيد.
پيامبر سفيرى است كه از سوى خداى واحد احد، به سوى انسانها مىآيد؛ از اينرو، در ميان آنان، در رتبه خود، بىمانند است. براى حمل چنان بارِ سنگينى، كسى انتخاب مىشود كه مخلوق برگزيده است و به خطاب «وَ اصْطَنَعْتُكَ لنفسي» (طه (20) / 41) مفتخراست. عملش را با سنجه «و عَلَّمناه مِنْ لَدُنّا عِلْما» (كهف (18) / 65) بايد سنجيد و اوج قرب او را در خطاب الاهىِ «لَعَمْرُكَ» (حجر (15)/ 72) مىتوان ديد. چنين بزرگى ـ كه بهانه خلقت آفريدگان استـ آيت عظمى و مَثَل اعلاى خداى بىمِثل و نظير است؛ كه «له المـَثَلُ الْأعْلَى» (روم (20) / 27)؛ بدينرو، بايد نشانى از آن «بىمانندى و تنزّه» داشته باشد. پس درباره او در مرتبهاى از قرب بايد سخن گفت كه مافوق عصمت از گناهان است. پرهيز از محرّمات، رتبهاى است كه با مراقبت جدّى، براى برخى از اهل سلوكـ گرچه تا حدّ خودشانـ دسترسپذير است؛ امّا پيامبر، سفير بارگاه الاهى به سوى آنان نيز هست؛ پس بايد در اوجى از قرب الاهى باشد كه آن عابدان و زاهدان نيز خود را در تمام شئون، نيازمند او بدانند.
گفتيم كه پيامبر سفير خداست و به عنوان مَثَل اعلا، صفاتِ خداوندِ بىمِثل و مانند را به خوبى، نشان مىدهد. رحمت واسعه، يكى از اين صفات است و اسوهبودن، صفتى ديگر. اين ويژگى به خوبى با موهبتى بودن كمالات قابل جمع است؛ چنانكه در پيامبران بوده است.
امام حجّت خدا و جانشين پيامبر است. آيا مىتوان درباره او كمتر از عصمت را انتظار داشت؟ آيا مىتوان انديشه اكتسابىِ بشرى را سرچشمه علم او دانست؟ آيا مىتوان قدرت او را با توان بشر ناتوان در يك رده پنداشت؟ بالاتر از آن بايد پرسيد: آيا امام با افراد بشر قابل قياس است؟ اگر چنين باشد، چگونه «مَثَل اعلا» باشد براى خدايى كه «بزرگتر از آن است كه به وصف درآيد؟!»
از زاويهاى ديگر به اين حقيقت بنگريم: آيا اين درجات و مراتب بالاى قرب الاهىـ كه امام معصوم واجد آن استـ مانع از آن مىشود كه ما امام معصوم را اسوه