مشايخ ثقة الاسلام كلينى - صفحه 99

كرده است؛ چنان كه در فهرست شيخ طوسى در ترجمه ابراهيم احمر آمده است.
رابعا: كلينى بيش از حدّ شمار، از محمّدبن حسن روايت كرده؛ ولى به طور مطلق از او نام مى‏برد، نه با وصف تمايز دهنده. پس معلوم مى‏شود كه تمام اين نقلها از يك تن است و او يا صفّار است يا محمّدبن حسن برنانى مجهول كه كشّى از او روايت كرده يا شخص مجهول ديگر. امّا از كلينى بسيار بعيد است كه روايت از صفّار را ترك گويد و از شخصى مجهول روايت كند. بعضى از متأخّران، بر اين استدلال افزوده‏اند كه كلينى محمّدبن حسن را كه در كلامش آمده وصف مى‏كند، گاه بدون واسطه و گاه به واسطه محمّدبن يحيى، از صفار روايت مى‏كند. و با اين وصف، عدول از رأى مشهور و احتمال دادن در مورد ابن‏وليد و برنانى وجهى ندارد.
ادلّه قائلان به اين قول، بدين ترتيب است كه ياد شد. ضعف اين ادلّه ظاهر است؛ بدين صورت:
پاسخ دليل اوّل ـ وفات كلينى حدود چهل سال پس از وفات صفّار است؛ اگر چه از طبقه پس از طبقه صفار باشد؛ چنان‏كه ياد شد. اين كلام به استدلال نزديك‏تر است نه وحدت طبقه آنها كه بيان كرده‏اند. امّا اين دليل بر روايت كلينى از صفّار، دلالت نمى‏كند، بلكه حتّى نمى‏رساند كه كلينى، صفّار را درك كرده باشد؛ به طورى كه بتواند از او تحمّل حديث كند. چنان‏كه على‏بن بابويه ـ با اين كه همزمان با كلينى در يك سال وفات كرده است ـ روايتى از صفار ندارد؛ چنان‏كه از طرق صدوق در مشيخه من لايحضره الفقيه بر مى‏آيد، و صدوق ـ با اينكه از طبقه دهم است ـ كلينى را كه از طبقه نهم بوده، درك نكرده است.
پاسخ دليل دوم ـ كلينى براى روايت كردن از صفّار، از ابن وليد، سزاوارتر است؛ چرا كه قبل از ابن‏وليد زاده شده، پيش از او علم حديث آموخته و زمينه‏هاى

صفحه از 109