نظرخواهى درباره كتاب كافى و شيخ كلينى - صفحه 32

3. سنّت (استناد)
خداوند متعال از انسان عاقل خواسته است كه دين او را بپذيرد و بر طبق آن عمل كند؛ ليكن اين پذيرش و ايمان بايد بر اساس شناخت مستقلّ عقلانى صورت گيرد. يعنى انسان از راه به كارگيرى عقلِ عامّه فطرى (نه فلسفه، عرفان و جدليّات) ـ و خداوند در قيامت، بر طبق همين عقل از بندگان سؤال مى‏كند، بكوشد ـ تا به هدايت الاهى برسد.
عقل، طبق احاديث معتبر، حجّت باطنى خداوند است؛ پس رجوع به عقل مقدّم است بر رجوع به حجّت ظاهرى (پيامبر و امام). ما از راه به كارگيرى عقل (تفكّر، تدبّر، تأمّل)، اگر راه را درست سپرده باشيم، مى‏رسيم به حجّت ظاهرى (وحى). يعنى عقل خود به ما مى‏گويد: من نمى‏توانم تا مراحل نهايى شناخت و هدايت، انسان را هدايت كنم؛ من شما را هدايت مى‏كنم به «انسان هادى»، و انسان هادى است كه هدايت مى‏كند «انسان عادى» را. ۱ خواجه نصير طوسى در كتاب «نقد المحصَّل» مى‏گويد: پيامبران ما را به چيزهايى هدايت مى‏كنند كه قدّ عقل به آنها نمى‏رسد.
اكنون بايد ديد كه عقل، «مفتاح» است يا «مصباح». برخى از افاضل، اصحاب تفكيك را متّهم مى‏كنند كه اينان عقل را مفتاح مى‏دانند، و هنگامى كه كليد، در را باز كرد، ديگر نيازى به كليد نيست؛ پس عقل را كنار مى‏گذارند. اين ـ بالبداهة ـ خلاف واقع است؛ آن هم در فرهنگ شناختى تشيّع. گوينده اين سخن ـ از باب مغالطه ـ عقل را بر فلسفه اطلاق مى‏كند و هر جا عقل مى‏گويد، مرادش فلسفه است. ۲ و اتّفاقا فلسفه‏اى كه ايشان قبول دارد، عقلى نيست (مانند فلسفه مشّاء)؛ بلكه كشفى

1.درباره «انسان هادى» و «انسان عادى» نك: «كلام جاودانه».

2.جا داشت مؤلّف محترم، اسم كتاب را طبق واقعِ كتاب مى‏گذاشت: «منزلت فلسفه...».

صفحه از 36