>

121
نسيم حديث

الدنيا أعطيه إحدى الناقتين إن صلّاهما ، و إنّه جلس فى التشهّد فتفكّر فى نفسه أيّهما يأخذ ، فقال جبرئيل : يا محمّد ، إنّ اللّه يقرئك السلام و يقول لك : تفكّر أيّهما يأخذها أسمنهما و أعظمهما فينحرها و يتصدّق بها لوجه اللّه ، فكان تفكّره للّهِِ عز و جل لا لنفسه و لا للدنيا ، فبكى رسول اللّهِ وأعطاه كليهما؛ 1 ابن عباس، دو شتر ماده بزرگ و فربه را براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هديه آوردند. پس به اصحاب فرمود: آيا كسى در ميان شما هست كه دو ركعت نماز با قيام و ركوع و سجود و وضو و خشوع آن بگذارد، بى آن كه به هيچ كار دنيايى بينديشد و در دل به فكر دنيا باشد ، تا يكى از اين دو شتر را به او بدهم؟ و اين را، يك بار و دو بار و سه بار گفت، ولى هيچ يك از اصحاب پاسخ ندادند
أميرمؤمنان برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! من دو ركعت نماز مى خوانم و از تكبير نخستين تا سلام پايان آن، در دل به هيچ كار دنيايى نمى انديشم. پس حضرت فرمود: اى علىّ! بخوان، خدا بر تو درود فرستد. پس امير مؤمنان تكبير گفت و به نماز وارد شد و هنگامى كه سلام دو ركعت را داد، جبرييل بر پيامبر فرود آمد و گفت: اى محمّد! خدا به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: يكى از دو شتر را به او ببخش. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت: من با او شرط كرده بودم كه اگر در دو ركعت نمازى كه مى خواند، به هيچ كار دنيايى نينديشد، به او يكى از دو شتر را بدهم، در حالى كه هنگام نشستن، در تشهد با خود انديشيد كه كدام را بگيرد. جبرييل گفت: خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: او انديشيد كه كدام فربه تر و بزرگ ترند تا آن را بگيرد و قربانى كند و در راه خدا صدقه دهد ، پس انديشه اش براى خداى عز و جل بوده است ونه دنيا. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريست و هر دو را به او بخشيد .

روشن است كه اين توجه و تمركز ، هر گاه در جوانى و از آغاز عمر شروع شود و با تمرين و مراقبت ادامه يابد و به تأييدات الهى و عصمت ربانى مزيّن گردد ، چنان به اوج مى رسد كه على را در لحظه وصال از خود بى خود سازد و او را مدهوش شكوه ربوبى گرداند. گويى كه جلال و جبروت الهى ، بى پرده و عيان بر او جلوه نموده و كوه صلابتش و جان پايدارش را آتش زده است. او ديگر در اين حال ، سرد و گرم و درد و رنج را احساس نمى كند و تير بر او برآيد يا از او درآيد ، او را از خلسه حضور بيرون نمى آورد.

1.مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۲ ، ص ۲۰ .


نسيم حديث
120

الاحرام است ، نمازگزار را به اين نكته توجه مى دهد كه قرارگاهش را بشناسد و نيز مخاطبش را ، و بداند كه به ديدار چه كس و با كه به گفتگو آمده است كه اگر اين دعا را با توجه به معنايش خواند و خواطر نفسانى و مشغوليات فكرى و قلبى را به كنار راند ، اثرش در همه وجودش و نه فقط چهره اش ، هويدا مى شود و ناآرامى و لرزه بر همه اندام مستولى مى شود؛ زيرا كه وقت اداى امانت رسيده است و از كجا معلوم كه از اداى آن ، سبكبار بيرون آييم؟ زيرا به فرموده قرآن ، آسمان ها و زمين هم از بر دوش كشيدنش خوددارى ورزيدند. و اينها در هر نماز مولا ، رخ مى نمود ، همان گونه كه ابن أبى جمهور ، صاحب كتاب عوالى اللئالى مى گويد :
در حديث است كه على عليه السلام هرگاه وقت نماز مى شد، ناآرام و لرزان مى گشت و رنگش تغيير مى كرد . به ايشان گفته مى شد: شما را چه شده است، اى اميرمؤمنان؟ مى فرمود: وقت نماز در رسيده است، وقت امانتى كه خداوند آن را بر آسمان ها و زمين عرضه كرد و آنها از بر دوش كشيدنش خوددارى ورزيدند و از آن ترسيدند .
خداوند بر اين توجه تام و تمام حضرت على عليه السلام و راندن تفكرات دنيايى و بى توجهى به مسائل مادى ، گواهى داده است. روايت ذيل شاهد بر اين مدعاست گزارشى كه اين توجه تام را از جوانى و از همان عنفوان شباب دانسته است. روايت ، به شكل داستان است و ما به دليل آموزنده بودنش ، همه آن را نقل مى كنيم. منبع روايت ، كتاب بزرگ مناقب ابن شهرآشوب است و راوى داستان ، ابن عباس ، يار بزرگ حضرت.
ابن عبّاسٍ : اُهدىَ إلى رسول اللّه صلى الله عليه و آله ناقتان عظيمتان سمينتان ، فقال للصحابة : هل فيكم أحدٌ يصلّى ركعتين بقيامهما و ركوعهما و سجودهما و وضوئهما و خشوعهما، لا يهتمّ فيهما من أمر الدنيا بشى ءٍ و لا يحدّث قلبه بفكر الدنيا، أهدى إليه إحدى هاتين الناقتين ؟ فقالها مرّةً و مرّتين و ثلاثةً، لم يجبه أحدٌ من أصحابه .
فقام أمير المؤمنين فقال : أنا يا رسول اللّه اصلّى ركعتين، أكبّر تكبيرة الاُولى و إلى أن اُسلّم منهما لا أحدّث نفسى بشى ءٍ من أمر الدنيا ، فقال : يا عليّ ، صلّ صلّى اللّه عليك . فكبّر أمير المؤمنين و دخل فى الصلاة ، فلمّا سلّم من الركعتين هبط جبرئيل على النبيّ صلى الله عليه و آله فقال : يا محمّد ، إنّ اللّه يُقرئك السلام و يقول لك : أعطه إحدى الناقتين ، فقال رسول اللّه : إنّى شارطته أن يصلّى ركعتين لا يحدّث فيهما بشى ءٍ من

  • نام منبع :
    نسيم حديث
تعداد بازدید : 65100
صفحه از 369
پرینت  ارسال به