پس از غزالى ، فيض نيز اين معنا را بدون ردّ و نقد آن در محجّة البيضاء ـ شرح خود بر احياء العلوم غزالى ـ آورده ۱ و در كتاب ديگر خود ـ حقائق ـ ، عجب را بزرگ شمردن صفت يا نعمت ، بدون توجه به منعم دانسته كه همان تعريف پيشين است. ۲
پس از او سيد عبداللّه شبر ، نيز تعريف غزالى را نقل كرده است. ۳
شيخ بهايى هم در كتاب اربعين ، اين تعريف را پى گرفته و فرموده است:
لا ريب أنّ من عمل أعمالاً صالحة من صيام الأيّام و قيام الليالى و أمثال ذلك، يحصل لنفسه ابتهاج، فإن كان من حيث كونها عطية من اللّه له و نعمة منه تعالى عليه، و كان مع ذلك خائفا من نقمها، شفيقا من زوالها، طالبا من اللّه الازدياد منها، لم يكن ذلك الابتهاج عجباً، و إن كان من حيث كونها صفة و قائمة به و مضافة إليه، فاستعظمها و ركن إليها و رأى نفسه خارجا عن حدّ التقصير، و صار كأنّه يمنّ على اللّه سبحانه بسببها، فذلك هو العُجب؛۴ترديدى نيست كه هر كس اعمال صالحى، مانند روزه و شب زنده دارى و مانند اينها به جاى آورد ، نزد خود شادمانى و سرورى مى يابد. پس اگر اينها را هديه و نعمت خداوند متعال به خود ببيند، و با اين حال از مجازات خدا و زوال نعمت الهى هراسان و از خدا، فزونى نعمتش را خواهان باشد ، اين شادمانى ، عجب نيست ، اما اگر آن نعمت را صفت خويش و قائم به خود و منسوب به خويشتن ببيند، و آن را بزرگ شمرد و بدان تكيه كند و خود را بيرون از حدّ تقصير بيند و بدين سبب بر خداى سبحان منّت نهد ، اين همان عُجب است .
اين تعريف ، مورد نقل و استفاده عالمان ديگر قرار گرفته و علّامه مجلسى رحمه الله بر اساس آن ، تعريف كامل ترى ارائه كرده است. او مى گويد :
العُجب استعظام العمل الصالح و استكثاره و الابتهاج له و الإدلال به، و أن يرى نفسه خارجا عن حدّ التقصير، و أمّا السرور مع التواضع له تعالى و الشكر له على التوفيق لذلك و طلب الاستزاده منه، فهو حسن ممدوح؛۵