خوب مى تواند تحمل كند ، اما تهديد اموال او، به سان تهديد زندگانى اوست. از سوى ديگر ، براى كسى كه هوشش نمايانگر نفس اوست ، اين واقعيت كه حرف احمقانه اى زده است، آن چنان دردناك است كه امكان دارد به يك افسردگى جدى بينجامد. به هر حال ، هر اندازه خودشيفتگى شديدتر باشد ، شخص خود شيفته، واقعيت قصورى از جانب خويش ، يا هر انتقاد مشروعى را از جانب ديگران ، كمتر خواهد پذيرفت. او فقط از رفتار اهانت آميز آن شخص احساس خشم مى كند ، يا مى پندارد كه آن شخص بى حسّ تر و بيسوادتر و فلان تر ... از آن است كه بتواند قضاوت درستى داشته باشد (در اين مورد، مرد بسيار باهوش، ولى شديدا خود شيفته اى را به خاطر مى آورم كه وقتى نتيجه آزمون رورشاخ ۱ خود را ديد كه برخلاف آن تصوير آرمانى بود كه از خويشتن داشت ، گفت: براى روان شناسى كه اين آزمون را انجام داده است ، متأسفم ؛ او بايد دچار پارانوياى شديد باشد) .
ب ريشه عجب
گذشت كه عجب و خودپسندى ، بزرگ شمردن نفس به خاطر كمالى است كه شخص خودپسند براى آن مى بيند. به عبارت ديگر ، كمالات نفسانى و يا رفتارى ، وسيله اى براى حصول سرور و ابتهاج و بزرگ شمردن نفس است و نيز گفتيم كه تخيّل اين صفات و يا نيك پنداشتن صفات غير نيكو براى حصول عجب كافى است.
گستره اين كمالات واقعى يا تخيّلى ، به گستره كمالات انسان است و شامل افعال و صفات ، اعمّ از اختيارى و خدادادى مى شود. در كردار و رفتار نيز ، شامل افعال عبادى مانند نماز و روزه و حتى كارهاى عادى همچون تند دويدن و نيكو پريدن مى شود. به عبارت ديگر ، انسان مى تواند از هر بهانه اى براى نيكو ديدن خود بهره گيرى كند ، اگرچه عجب در اعمال اختيارى و عبادى بيشتر رخ مى دهد ، و برخى از درجات عجب مثل منّت نهادن بر خداوند و ادلال به ايمان و عمل صالح تنها در اين زمينه شكل مى گيرد.
عجب ، در زمينه هاى صفات و كمالات غير اختيارى هم شكل مى گيرد ، مانند عجبِ به جسم و هيكل و قدرت و سلامت آن ، و يا عقل و هوش و رأى ، و يا به نسب و حسب و