اينچنين در چنبره خيالات واهى گرفتار مى آيد؟!پاسخ اين سؤال ، تعيين كننده ريشه عجب است ، و در كلمات امام خمينى يافت مى شود. ايشان ، ريشه اساسى عجب را مانند ديگر بيمارى هاى اخلاقى ، در خوددوستى مى جويد و مى فرمايد:
رذيله عجب، از حبّ نفس پيدا مى شود، چون كه انسان مفطور به حبّ نفس است و سرمنشأ تمام خطاهاى انسانى و رذائل اخلاقى، حبّ نفس است. ۱
مى توان چنين استدلال كرد كه محبّت شديد انسان به خويشتن كه هيچ گاه از ميان نمى رود و از لوازم ادامه حيات و بقاى نوع است ، باعث مى شود ، ديده عقل از درون نابينا گردد و نور آن به همه زواياى نهان و پنهان نفس ره نبرد و انسان ، خويشتن را با ديده تسامح بنگرد و خود را دوست داشتنى بپندارد و اين همان معناى « حبّ الشى ء يعمى و يصمّ » است. بدين گونه ، مى توان ميان دو علت بيان شده براى عجب ، پيوند زد و آن دو را به هم مرتبط دانست ، اگر چه علت اصلى ، همان است كه امام خمينى فرموده است و با دستاوردهاى علم امروز مطابقت دارد. ۲
آنچه در پايان بايد افزود ، نقش شيطان در اين ميان است. او با تزيين عمل انسان ، آن را به صورت كمال و تمام نشان مى دهد و با استكثار اعمال و زياد به چشم آوردن آنها ، زمينه عجب را فراهم مى آورد تا با وسوسه هاى پى در پى ، انسان را در دام خود گرفتار سازد. گاه اين نقش به ديگران سپرده مى شود و چاپلوسى آنان ، انسان را فريفته خود مى كند و عمل خود را نيكو ، بى نقص و فراوان مى بيند و از خود خشنود مى گردد .