كرامت در قرآن
مادّه «كرم» در قرآن ، چهل و هفت بار با هيأت هاى گوناگون و بيشتر به شكل صفت مشبهه «كريم» به كار رفته است ، كه خداوند ، فرشتگان ، پيامبران و آدميان با آن ستوده شده اند ، همان گونه كه اجسام و اشياى غير جاندار نيز مانند: مقام ، رزق ، اجر ، كتاب و... نيز با آن توصيف شده اند.
اين كاربردها هرچند در اصلِ معنايى ، با هم مشترك هستند ، اما معناى استعمالى همه آنها ، يكسان نيست و مى توان چند معناى استعمالى و كاربردى ديگر ، يعنى همان معناى اصلى با اندك تغييرات حاصل از كاربرد خاص را در قرآن نشان داد. راغب اصفهانى كه به بررسى مفردات قرآن مى پردازد در اين باره مى گويد:
الكرم إذا وصف اللّه تعالى به فهو اسم لإحسانه وإنعامه المتظاهر، نحو قوله:« فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ كَرِيمٌ »۱، وإذا وصف به الإنسان فهو اسم للأخلاق والأفعال المحمودة التى تظهر منه، ولا يقال هو كريم حتّى يظهر ذلك منه؛۲كرم چون صفت خداى متعال قرار مى گيرد، نامى براى نشان دادن احسان و نعمت بخشى آشكار اوست، مانند اين آيه شريفه: «بى گمان خداى من، توانگر و كريماست»؛ و چون در توصيف انسان به كار مى رود، نامى براى خُلق و خوى و كارهاى پسنديده اى است كه از او آشكار مى شود و تا اينگونه هويدا نشود، به او كريم گفته نمى شود.
اگر چه راغب در ادامه سخن خويش به نقل از برخى عالمان ، شرط بزرگ بودن را نيز مى افزايد ، اما دليل قانع كننده اى بر اين انحصار ارائه نمى دهد و بر فرض صحت و قبول ، منظور راغب از بزرگى ، بزرگى فيزيكى و ظاهرى نيست؛ چون كار نيكو ، گاه هيچ حجمى ندارد ، بلكه منظور ، بزرگ بودن عمل از نظر قدرت عامل و يا اخلاص او و يا بزرگى مقاومت در برابر آن عمل است.
به عنوان مثال كسى كه با همه نياز مالى خويش ، بخش مهمى از دارايى خود را با خلوص كامل مى بخشد و با همه وسوسه هاى شيطانى و خواسته هاى انسانى و مشروع خود و بستگانش ، همه پس انداز خود را براى رفع بيمارى كسى ، هزينه مى كند ، كريم خوانده مى شود؛ خواه ، اين مقدار دارايى ده هزار تومان باشد و يا ده ميليون تومان؛ در هر حال ، همه پس انداز و يا بخش مهمى از دارايى پرداخت كننده است. به سخن ديگر ، بزرگى نسبت ، مرتبت و منزلت ، مقصود است و نه بزرگى ظاهرى و مادّى.
محققان كتاب موسوعة نضرة النعيم نيز در باب مربوطه ، معانى متعددى براى «كريم» در قرآن بر شمرده اند. آنان شش معنا ارائه كرده اند و براى هر يك نيز شاهدى از قرآن ارائه داده اند كه هرچند به نظر ما ، همه آنها دلالت صريح و روشنى ندارند ، اما به سادگى هم قابل ردّ و انكار نيستند. ما معانى و شواهد آنها را ارائه مى دهيم و خدشه هاى دلالى را نيز مطرح مى كنيم.
1 . الحَسَنُ ، قَالَ تَعالى: « إِنِّى أُلْقِىَ إِلَىَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ » ؛ ۳
2 . السَّهْلُ ، قَال تَعالَى: « وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا » ؛ ۴
3 . الكَثِيرُ ، قَال تَعالَى: « وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيماً » ؛ ۵
4 . العَظِيمُ ، قَال تَعالَى: « رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ » ؛ ۶5 . الفَضْلُ. وَمِنهُ قَوْلُهُ تَعالَى: « أَرَءَيْتَكَ هَذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلَىَّ » ؛ ۷ أَىْ فَضَّلْتَ عَلَيَّ ، وَفِيهَا: « وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ » ؛ ۸
6 . الصَّفُوحُ ، وَمِنهُ قَوْلُهُ تَعالَى: « مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ »۹ . ۱۰
آنان سپس بر اين معانى ، چند معناى ديگر را افزوده و آياتى را به عنوان شاهد خويش ارائه داده اند ، كه به دليل مشابهت معانى ارائه شده در مرحله دوم با آنچه گذشت تنها به معانى متفاوت در اين مرحله ، اشاره مى كنيم. اين محققان ، يكى از معانى كرم را در قرآن ، احسان دانسته و سخن عزيز مصر خطاب به همسرش را از اين مقوله دانسته اند. نقل قرآنى اين ماجرا چنين است:
« وَقَالَ الَّذِى اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِى مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَآ أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِى الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » ؛ ۱۱
اما دقت در اين آيه و آيه هاى پس از آن ، نشان مى دهد كه تكريم ، معناى ظريف ترى از احسان دارد. در احسان ، لزومى به بزرگ داشتن جايگاه شخصى كه به او احسان مى كنيد ، نيست و همين كه منّتى در پى احسان بر او منهيد ، كافى است ، اما اكرام ، افزون بر احسان ، ضميمه هاى ديگرى نيز نياز دارد. اگر اين ضميمه ها به روشنى ترسيم شود ، مى توانيم راز كرامت انسان و معناى واقعى « وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ » را اندكى درك كنيم.
در ادامه ماجراى حضرت يوسف ، دقت كنيم؛ حضرت يوسف مدتها بعد و هنگام پاسخ منفى دادن به همسر عزيز ، مى گويد: « مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْوايَ »۱۲ و واژه «اكرم» را در آيه پيشين كه در واقع كه درخواست عزيز از همسرش بود ، به كار نمى برد. به گمان ما و به پيروى از آنچه علّامه طباطبائى رحمه اللهاز راهى ديگر به آن رسيده و به شيوه اى نيكوتوضيح داده اند ، در اكرام ، گونه اى احترام و بزرگداشت ، نهفته است كه در احسان به صورت لزومى و دائمى به چشم نمى آيد. ۱۳ به عبارت ديگر ، حضرت يوسف عليه السلام مى فرمايد كه عزيز مصر به او احسان كرده و نعمت هاى متعددى به او بخشيده است ، اما جايگاه واقعى او را پاس نداشته و وى را آن چنان كه بايد و متناسب با حقيقت او بوده ، گرامى نداشته است.
اين گام نخست براى رسيدن به مقصود آيه شريفه « وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ »۱۴ در تكريم انسان است. خداوند ، فرزندان آدم را تكريم كرده ، نه آن كه تنها احسانى بر آنها روا داشته است. به سخن ديگر ، ريزش سيل آساى احسان الهى بر بشر ، تنها بخشى از جريان تكريم انسان است. خداوند انسان را به سان گوهرى نفيس و در « أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ »۱۵ ؛ آفريد و احسان را از همان ابتداى خلقت انسان ، آغاز كرد و سپس نعمت هاى خود را پى در پى ، بر او ارزانى داشته است.
پرسش اين است كه گوهر گران بهاى كرامت ، چيست و كدام سرمايه وجودى انسان است ؟ به عبارت ديگر خداوند چه كارى براى انسان كرده كه آن را تكريم نام نهاده و به تصريح آيه قرآن ، بر بسيارى از مخلوقات ، برترى بخشيده است. يك بار به دقت و به طور كامل آيه كرامت را مطالعه مى كنيم :
«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً» ؛ ۱۶
خداوند در اين آيه ، نوع انسان را مورد تكريم قرار داده و برخى از مصداق هاى اين تكريم را بر شمرده است؛ حمل انسان در خشكى بر مركب و در دريا بر كشتى ، روزى پاك و پاكيزه دادن و سپس تفضيل و برترى بخشيدن بر خلقى كثير از آفريده هاى خدا.
برخى تكريم آغازين آيه را ، همان تفضيل در پايان آيه دانسته اند ، اما اين تفسير ، حداقل از دو جهت مورد خدشه است: نخست آن كه معناى جديد و تأسيسى بر به معناىتكرارى و تأكيدى مقدم است ، و ديگر اين كه تكريم و تفضيل در نياز به شى ء ديگر و مبدأ مقايسه با هم تفاوت دارند؛ يعنى در تفضيل ، بايد دو چيز داشته باشيم كه يك صفت مشترك با هم داشته باشند و آن گاه وجود اين صفت را در يكى بيشتر از ديگرى بدانيم تا آن را برتر شمريم. اما در تكريم ، بى آن كه نياز به چيز ديگرى براى مقايسه باشد ، مى توانيم به گونه اى به آن شى ء ، نعمت و احسان كنيم و مرتبه وجودى آن را رفعت بخشيم كه به ديده عرف ، تكريم صدق كند. همين معنا را در آيه مربوط به فرشتگان نيز مى يابيم. قرآن آنان را بندگان مكرم خدا مى داند ۱۷ و بنا به تصريح جوهرى در صحاح اللغه ، اكرام و تكريم به يك معنا هستند و نوعى مبالغه در كرم را مى رسانند. ۱۸ بر اين اساس ، فرشتگان نيز به سان آدميان ، مورد اكرام الهى قرار دارند و حال آن كه در آنجا سخنى از تفضيل فرشتگان در ميان نيست ، بلكه بنا به آيات سوره بقره ۱۹ اين انسان است كه بر فرشتگان برترى دارد.
مقصود اين است كه تكريم مى تواند جدا از تفضيل باشد ، همان گونه كه در باره فرشتگان آمده است. پس آيه اصلى مورد بحث ما ، يعنى آيه تكريم انسان در سوره اسراء ، حاوى هر دو مطلب است: تكريم انسان و نيز تفضيل او بر بسيارى از ديگر مخلوقات خدا؛ پس تكريم ، تنها تفضيل انسان بر ساير مخلوقات نيست.
با بهره گيرى از تفسير الميزان ۲۰
و سخنان آيت اللّه جوادى آملى در همايش بين المللى «امام خمينى رحمه الله و قلمرو دين» مى توان تكريم الهى را عطاى بزرگ خدا به انسان ، يعنى موهبت بى نظير عقل دانست. اگر به موجودات عالم بنگريم ، تنها وجه تمايز انسان با آنها در همين قدرت عقل است. جمادات كه تفاوت هاى عظيمى دارند. حيوانات نيز ، اگرچه به سان ما مى خورند و مى نوشند و لذت مى برند ، حركت مى كنند و توليد مثل مى نمايند و حتى در اين امور گاه از انسان پيش مى افتند ، اما آنچه ندارند ، قدرت درك و فهم هستى و در نتيجه ، توانايى تغيير و اصلاح و بهبود زندگى است؛ حال آن كه مجتمع انسانى در حركت تكاملى خود ، خوردن ، حركت و توليد مثل را نيز رشد داده است و اگر بتواند همهعقل خويش را در تمام عرصه هاى قدرت نمايى به كار اندازد ، بى ترديد متمايزترين و برترين موجود عالم مى شود.
به زبان ديگر ، عقل است كه مى تواند حيات انسان را از حيات ديگر موجودات هستى ، متمايز كند و او را به سمت و سويى ببرد كه حيات خود را استمرار بخشد و از «عبادت رحمان» به «اكتساب جنان» بينجامد؛ ۲۱ براى هميشه ، زنده بماند و حيات طيبه خويش را به درازاى ابديت بكشاند. گفتنى است مقصود از عقل ، نه هوش متعارف زندگى و آمادگى تحصيلى و علمى است ، بلكه مقصود ، عقلى است كه نور خود را از خدا برگيرد و زمينه تعلّم اسماى الهى را در خود داشته باشد و اين همان حديث «وما العاقل إلّا من عقل عن اللَّه وعمل للدّار الآخرة؛ ۲۲ عاقل جز آن كس نيست كه از خدا [ معرفت ] گيرد و براى سراى آخرت بكوشد » ، مى باشد.
آيه « وَعَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَآءَ كُلَّهَا ؛۲۳همه نام ها را به آدم آموخت » به اين موضوع اشاره مى كند و مى گويد كه هيچ موجود ديگرى ، حتى فرشتگان نيز نتوانستند اين علم گران سنگ الهى را بر دوش كشند و همين راز برترى انسان است و نوع ويژه تكريم او. جالب توجه آن كه حكايت اين تكريم در قرآن از تأكيد بيشترى نسبت به تكريم فرشتگان دارد. قرآن در تكريم فرشتگان تنها مى گويد: « عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ »۲۴ ، اما در تكريم انسان ، «دل» تأكيد را با «قد» تأكيد بر سر فعل ماضى به نشانه تحقق حتمى آورده و تكريم را نيز از باب «تفعيل» كه مبالغه را مى رساند ، برگرفته و آن را نيز به خود نسبت داده است : « وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ » . ۲۵
جالب توجه آن كه روايت ابوحمزه ثمالى از امام باقر عليه السلام نيز اين موضوع را بيان داشته است و على بن ابراهيم در تفسير خويش ، ۲۶ روايت را در ذيل همين آيه كرامت آوردهاست. امام باقر عليه السلام در اين روايت تصريح نموده اند كه «رزق طيب» در اينجا به معناى «علم» است.
با توجه به بقيه آيات نزديك به اين آيه ، جلوه خاص تكريم الهى را مى يابيم و آن ، جانشينى انسان در زمين است. جايى كه از ديد فرشتگان ، محلّى براى خونريزى و تباهكارى است و سلطه حيوانيت و شهوت بر عقل و انسانيت ، امرى دور از انتظار نيست؛ زيرا ديگر موجودات مشترك در حيوانيت با انسان ، پيش تر اين را نشان داده اند. اما خداوند مى فرمايد: انسان تنها موجودى است كه با تكريم و تعليم الهى مى تواند عقل خود را به كار اندازد و بر خود و موجودات ديگر مسلّط شود و نماينده و جانشين خدا در زمين و ميان ميليون ها موجود خاكى گردد. اين كرامت ذاتى انسان است كه حرمت جان و مال و آبروى او را از همه مخلوقات حقيقى و اعتبارى خداوند ، محترم تر و شرف مؤمن را از خانه خدا ـ كعبه ـ افزون تر مى كند. ۲۷
نتيجه سخن آن كه انسان در بعد درونى ، به دليل داشتن نيروى خرد و قدرت بهره گيرى از علم و راهنمايى خداوند ، تفاوت عينى و ذاتى با خارج از خود دارد و اين كرامت ذاتى ، مانع از ناچيز گرفتن او ، و هجوم به شخصيت و متعلقات او مانند دارايى ، فرزند و حقوق معنوى او است. در ابعاد بيرونى و بر مبناى همين استعداد ذاتى ، او منصب جانشينى خدا را در زمين به عهده دارد. اين جانشينى نيز تنها براى يك تن نيست و همه افراد انسانى اين شايستگى ذاتى را دارند و از اين رو ، قربانى كردن ديگر چيزها براى اين موجود ، از مصداق هاى قاعده فلسفى و مقبول (فدا كردن ادنى براى اشرف) مى شود ، اما قربانى كردن او براى ديگر چيزها ، بر اساس همين قاعده ، مطرود و نادرست است. نمى توان انسان را نماينده و قائم مقام خدا در زمين دانست ، اما اجازه داد كه او سپر حفظ مال يا شخصيت غيرحقيقى و اعتبارى كسى هم شأن خود شود. اسلام حتى نمى خواهد انسان ، خود را فداى مالش كند و به او دستور مى دهد كه مالش را فداى شخصيت و جان خويش نمايد و تنها از آن رو اجازه رفتار عكس را داده است كه از مال خود به عنوان يك حق دفاع كند؛ حقى كه در واقع از شئون انسانى و جزو مجموعه كرامت هاى او است .
جانشينى خدا ، نتيجه ديگرى را نيز در پى دارد. جانشين خدا يعنى كسى كه پا در جاى پاى پيك خدا و رسول او مى گذارد. خداوند از جانشين كريم خود خواسته هايى دارد كه آن را در كتابى كريم ۲۸ و به وسيله پيكى كريم ، ۲۹ براى وى مى فرستد و انتظار دارد كه به آنها عمل كند و آنها را در قلمرو حكومت خود ، پياده كند پيروى از اين فرمان ها و اجراى آنها است كه مقام خلافت را براى انسان نگاه مى دارد و كرامت او را استوار مى سازد. به سخن ديگر كرامت انسان ، مشروط به عملكرد او در ارتباط با دين است يعنى همان ديدگاه فلسفى و عقيدتى كه انسان ، ساختن خويش را به عهده دارد و رفتارش ، بر هويت او تأثير مستقيم و آشكار دارد. دين به مثابه مجموعه خواسته هاى كريمانه ى بزرگْ كريم هستى از جانشين كريمش ، اين رفتار را در قالب شريعت كه محك و تراز سنجش هويت انسانى است ، بيان مى كند. دين ، مدخل ورود به شاهراه مستقيم كرامت الهى و مسير منتهى به تخت جانشينى خدا است و از اين رو رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
كرم الرجل دينه؛۳۰كرامت انسان، دين او است.
امرى كه امامان عليه السلام نيز بر آن ، پاى فشرده و آن را تأكيد كرده اند و در فصل بعد به صورت يك عنوان مستقل به آن مى پردازيم.
1.سوره نمل ، آيه ۴۰ .
2.المفردات ، ص ۷۰۷ ، ماده «كرم».
3.سوره نمل ، آيه ۲۹.
4.سوره اسراء ، آيه ۲۳.
5.سوره احزاب ، آيه ۳۱.
6.سوره مؤمنون ، آيه ۱۱۶.
7.سوره اسراء ، آيه ۶۲.
8.سوره اسراء ، آيه ۷۰ .
9.سوره الإنفطار ، آيه ۶.
10.المفردات ، ص ۲۴۶؛ بصائر ذوى التمييز ، ج ۴ ، ص ۳۴۴ ۳۴۵؛ نزهة الأعين النواظر ، ص ۵۲۱ ۵۲۲ .
11.سوره يوسف ، آيه ۲۱.
12.سوره يوسف ، آيه ۲۳ .
13.الميزان ، ج ۱۱ ، ص ۱۲۴.
14.سوره اسراء ، آيه ۷۰.
15.سوره تين ، آيه ۴.
16.« بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ » ، سوره انبياء ، آيه ۲۶.
17.صحاح اللغة ، ماده «كرم».
18.سوره بقره ، آيه ۳۰ ۳۴.
19.الميزان ، ج ۱۳ ، ص ۱۶۱ ، ح ۱۶۴.
20.«العقل ما عبد به الرحمان واكتسب به الجنان»؛ الكافى ، ج ۱ ، ص ۱۱ ، ح ۳.
21.تحف العقول ، ص ۱۰۰.
22.سوره بقره ، آيه ۳۱.
23.سوره انبياء ، آيه ۲۶.
24.تفسير على بن ابراهيم ، ج ۲ ، ص ۲۲.
25.ر. ك : الخصال ، ص ۲۷ ، ح ۹۵.
26.« إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ * فِى كِتَـبٍ مَّكْنُونٍ » ، سوره واقعه ، آيه ۷۷ و ۷۸.
27.« إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ » ، سوره حاقه ، آيه ۴۰.
28.مسند احمد بن حنبل ، ح ۸۷۸۲ .