به گفته ابن اثير در النهاية و ابن منظور در لسان العرب ، عرب ، ماده و هيئت هاى گوناگون «نفق» را در معناى مورد نظر ما به كار نمى برد ، ۱ و تنها پس از كاربرد قرآنى آن ، معناى اين واژه در زبان عرب توسعه يافت. قرآن با استخدام اين لفظ براى كسى كه كفر خود را پوشيده مى دارد و اظهار ايمان مى نمايد ۲ ، به يكى از وجوه پنهان روح و بيمارى هاى نهان انسان اشاره كرده است. به گفته بسيارى از لغويان و مؤلفان غريب الحديث ، اين استخدام با معناى لغوى نفاق تناسب دارد ، و بر اساس اين تشبيه ساخته شده است كه منافق نيز داخل «نفق» يا «نافقاء» مى شود تا خود را پنهان بدارد و اگر بتواند ، بگريزد. ۳ پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان صدر اسلام ، با فهم همين معنا ، اين واژه و مفهوم قرآنى را بر كسى تطبيق مى كردند كه به ظاهر ، ادعاى مسلمانى ، و در باطن ، با كافران سر و سرّى داشت ، و در درون و نهان ، شكاك و مردّد و گاه كافر مطلق بود و در برون ، مسلمان مى نمود. با رواج اين استعمال و كاربرد آن در ديگر مصداق ها ، همچون انسان خيانتكار ، رياكار و كسى كه حضور و غيبتش يكى نيست ، توسعه معنايى نفاق افزون تر گشت ، تا آن جا كه بر حسب نظر برخى ، قابليّت تقسيم به دو دسته كلّى ، يعنى نفاق اكبر و اصغر يافت كه ما در اينجا ، آن را نفاق سياسى و نفاق اجتماعى و يا نفاق اعتقادى در برابر نفاق عملى مى ناميم. توجّه به اين گستره معنايى ، در سير بحث و فهم احاديث و نيز در جاى خود ديدن و نهادن دستورات گوناگون دينى در برخورد با منافقان ، تأثيرى بسزا دارد.
گونه هاى نفاق
محّدث بزرگ شيعه ، علّامه مجلسى ، منافق را همچون مسلمان و مؤمن ، داراى گونه هاى متفاوتى مى داند. ايشان ، در معناى اسلام و ايمان به پيروى از روايات ۴ ، اسلام را همانشهادتينِ زبانى و اقرار ظاهرى مى داند ، امّا ايمان را برتر و نيازمند اعتقاد قلبى و عمل خارجى دانسته ، تسليم درونى را ستون اصلى خيمه ايمان مى شمرد. ۵ منافق را نيز كسى مى داند كه اظهار اسلام مى كند ، و در باطن كافر است و اعتقاد قلبى و تسليم درونى ندارد. وى ، اين معنا را مشهور مى داند ۶ و ريا و اظهار دوستى دروغين و نيكو نمودن و بد بودن و ظاهر سازى و صالح نبودن را ، از گونه هاى ديگر نفاق مى شمرد. ۷ در جايى ديگر ، نفاق نوع اول را ويژه دوران صدر اسلام ، و منافقانِ دوره هاى متأخر و معاصر را ، از نوع دوم مى شمرد. ۸
اين نظر ، پذيرفتنى است؛ زيرا قرآن نيز منافقان را مؤمن نمى داند ۹ و همان گونه كه گذشت ، منافق از ديدگاه وحى ـ كه درون را به عيان مى بيند ـ ، كافرى است كه در لباس اسلام درآمده است.
در ميان اهل سنّت نيز اين تلقّى وجود دارد. ابن رجب حنبلى مى گويد:
نفاق از نظر شرعى دو گونه است: يكى نفاق اكبر و آن، اين است كه انسان به ظاهر، خود را مؤمن به خدا و فرشتگان و كتاب ها و پيامبران و روز قيامت نشان دهد و در باطن، مخالف همه يا بخشى از آن باشد و اين، همان نفاق صدر اسلام است كه قرآن به نكوهش اهلش پرداخته و آنان را كافر دانسته و خبر از دوزخى بودنشان داده است.
دوم، نفاق اصغر يا نفاق عملى است و آن، اين است كه انسان به ظاهر، كارى كند و قصدش چيز ديگرى باشد. ۱۰
منظور از معناى دوم ، ظاهرسازى و رياكارى است؛ زيرا ريا ، ارائه عمل و تظاهر به عبادت و سلوك است ، بدون اعتقادِ درونى؛ اگرچه ممكن است رياكار به اصل خدا و معادو نبوّت ، ايمان و اقرار داشته باشد. از اين رو ، مى توانيم اين نفاق را نفاق عملى در مقابل نفاق اعتقادى نوع اوّل بدانيم و چنين منافقى را ، از سلك مؤمنان به شمار آوريم ، اگر چه از پايين ترين آنان؛ زيرا ايمان نيز درجات و مراتبى دارد كه در برخى از آنها ، اعتقاد و تسليم قلبى محض ، كافى است ۱۱ . حال اگر در معناى نخست دقيق شويم و به انگيزه هاى منافقان صدر اسلام كه كافرانى مسلمان نما بودند بنگريم ، به اين نكته مى رسيم كه اظهار ايمان به خدا و رسول و قرآن ، تنها يك سپر سياسى براى زندگى در جامعه دينى مدينه بوده است. به عبارت ديگر ، ماهيّت اين برخورد منافقانه ، تفاوتى با ساير نفاق ها و جاسوسى هاى سياسى در ديگر جوامع ندارد ، ولى از آن جا كه در جامعه مدينه ، دين حاكم است و سياست و مدنيّت با ايمان و ولايت آميخته است ، سياستمدارانِ منافق ، همراهى ظاهرى را در اظهار ايمان و قبول پايه هاى دينى حكومت مى ديدند ، وگرنه همچون ساير منافقان سياست پيشه و جاسوسان حرفه اى ، هيچ تمايلى به اداى فرايض دينى و اطاعت اوامر رهبرى ، از خود نشان نمى دادند. نتيجه اين كه ، اصل همراهى با جامعه و فرهنگ سياسى حكومت ، الزام مى كرد كه منافقان ، چهره سازى اعتقادى و عملى كنند و پرده نفاق بر بى ايمانى خويش بيندازند. به حتم ، اين نفاق سياسى كه تا عميق ترين اعتقادات قلبى و درونى راه پيدا مى كند و در برابر برترين موجود عالم ، يعنى رسول خدا مى ايستد ، بدترين و زشت ترين نوع نفاق است كه متأسفانه با اسلام همزاد بوده و آثار مخرّب آن ، در دوره حكومت و زندگى امام على عليه السلام ، بسى عيان تر است. ۱۲ بدين روى ، برخى از عالمان ، انواع نفاق را مراتب نفاق تعبير كرده و برحسب شدّت و ضعف ناشى از متعلَّق و يا كسى كه با آن برخورد منافقانه مى شود ، تقسيم كرده اند .
امام خمينى رحمه الله در كتاب اربعين خود مى فرمايد :
نفاق به حسب متعلَّق، فساد آن فرق دارد؛ زيرا گاهى نفاق كند در دين خدا، و گاهى در ملكات حسنه و فضايل اخلاق، و گاهى در اعمال صالحه و مناسك الهيه و گاهى در امور عادّيه و متعارفات عرفيّه، و همين طور گاهى نفاق كند با رسول اللّه صلى الله عليه و آله و ائمه
1.النهاية فى غريب الحديث ، ج ۵ ، ص ۹۸؛ لسان العرب ، ج ۱۰ ص ۳۵۹ .
2.علّامه طباطبايى مى گويد : نفاق ، در عرف قرآن ، اظهار ايمان و ابطان كفر است (تفسير الميزان ، ج ۱۹ ، ص ۲۷۸)
3.بنگريد : گفته أبوعبيد و ابن انبارى در : لسان العرب ، ج ۱۰ ، ص ۳۵۹ ؛ تاج العروس ، ج ۱۳ ، ص ۴۶۳ .
4.بحار الأنوار ، ج ۶۸ ، ص ۲۴۱ ۳۰۹ .
5.بحار الأنوار ، ج ۶۸ ، ص ۲۶۵.
6.علّامه مجلسى ، نخستين روايت باب نفاق را در بحار الأنوار كه به گونه اى تفسير عنوان باب است ، به روايتى از امام رضا عليه السلام اختصاص داده كه ناظر به همين معناى مشهور است .
7.بحار الأنوار ، ج ۷۲ ، ص ۱۰۸.
8.بحار الأنوار ، ج ۷۲ ، ص ۲۷۱.
9.سوره بقره ، آيه ۸ : « وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ » .
10.جامع العلوم والحكم ، ص ۳۷۵ ، به نقل از نضرة النعيم ، ج ۱۰ ، ص ۵۶۰۵ .
11.ر. ك : بحار الأنوار ، ج ۶۸ ، ص ۲۷۵؛ معانى الأخبار ، ص ۳۹۵ ، ح ۵۱ .
12.دليل اين همزاد بودن را علّامه طباطبايى رحمه الله بيان كرده اند. بنگريد : تفسير الميزان ، ج ۱۹ ، ص ۲۸۷.