>

337
نسيم حديث

7 . ظاهرسازى

آشكارترين علامت نفاق ، همان است كه در خطاب الهى به مسلمانان صدر اسلام آمده است ، « لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؛۱چرا چيزى را مى گوييد كه نمى كنيد » ، « كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ؛۲نزد خدا بسيار نفرت انگيز است كه چيزى را بگوييد كه نمى كنيد » .
حضرت على عليه السلام نيز اين نكته قرآنى را كه با بيانى ديگر از زبان پيامبر اكرم شنيده بود ۳ ، ويژگى منافق مى شمرد. امام ، در مجلس علمى اى كه با اصحابش داشته و چهار صد نكته را به آنان آموخته ، از ايشان مى خواهد تا با هم مهربان و دوست و اهل بذل و بخشش باشند و همچون منافق نباشند كه فقط مى گويد و توصيف و ظاهرسازى مى كند ۴ . در جايى ديگر ، اين ويژگى را بارزترين علامت نفاق شمرده و كسى را كه به نماز و روزه و جهاد و تقوا سفارش مى كند و فرمان مى دهد ، اما خود به هيچ يك پايبند نيست ، آشكارترين منافق ناميده است. از اينجا است كه ريا و نفاق با هم ارتباط پيدا مى كنند و سپس هر دو ، در شرك به هم مى پيوندند؛ چه ، نفاق برادر شرك ۵ و ريا ، شركِ پنهان ۶ است.
منافق ، جلوتر از ديگران مى دود تا او را نبينند و چون به گمان خود از ديدرس همگاندور شد ، تسليم هوس ها ، شهوت ها و طمع هاى خويش مى شود و آنچه را نهى كرده بود ، مرتكب مى شود ، يا آنچه را بدان فرمان داده بود ، براثر كسالت و سستى از ياد مى برد. چنين كسانى كه مدّعى دروغين پاكى و اخلاقند و پرچم مقدّس امر به معروف و نهى از منكر را دستاويز پنهان داشتن نهان خود مى كنند ، در لسان حضرت ، از بارزترين مصداق هاى منافقانند: «آشكارترين منافق ، كسى است كه به اطاعت [خدا ]فرا خواند و خود بدان عمل نكند ، و از معصيت بازدارد و خود از آن دست نكشد» . ۷
در نقل ديگرى از اين حديث ـ كه در فصل «گونه هاى نفاق» به آن اشاره شد ـ ، به جاى كلمه «أظهر» ، واژه «أشدّ» آمده است. بدين ترتيب شدّت نفاق ، راز سر به مهر منافق را برملا مى سازد و هيچ پوششى مانع از بروز آن نمى شود؛ زيرا كسى كه به مردم فرمانِ نيكى مى دهد ، زير ذرّه بين مردم قرار مى گيرد و دقّت بيش تر ، درون او را آشكارتر مى سازد و هرچه فرمان ها بيش تر و عمل ها كمتر و تخالف و ناهمگونى گفتار و كردار بيش تر باشد ، نفاق شديدتر است و زودتر نمايان مى گردد.

1.سوره صف ، آيه ۲.

2.سوره صف ، آيه ۳.

3.پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در وصيتش به امام على عليه السلام مى فرمايد : «باطنت مانند ظاهرت باشد و اين گونه نباشد كه ظاهرت نيكو و باطنت زشت باشد ، و گرنه از منافقان خواهى بود» (الخصال ، ج ۲ ، ص ۵۴۴ ، ح ۱۹) .

4.الخصال ، ج ۲ ، ص ۶۱۴.

5.النِفاقُ أَخُو الِشّركِ (غرر الحكم ، ج ۱ ، ص ۱۳۰ ، ح ۴۸۳) .

6.اِعلَموا أَنَّ يَسيرَ الّرِياء شِركٌ (تحف العقول ، ص ۱۵۱؛ نهج البلاغة ، خطبه ۸۶ ) .

7.غرر الحكم ، ج ۲ ، ص ۴۴۰ و ۴۶۴ ، ح ۳۲۱۴ و ۳۳۰۹.


نسيم حديث
336

دستاويزى در آن سوى مرزهاى عقيدتى ، جغرافيايى و سياسى مى جويد و شفيع و واسطه اى دست و پا مى كند ، سرانجام به خيانت مى افتد. او براى جلب محبّت و حمايت دوستان خيالى اش ، اسرارى را از جبهه خودى به دشمن گزارش مى كند و همچون حاطب بن أبى بلتعه ، مرتكب خيانت مى گردد. ۱ همه ستون پنجم ها و جاسوس هاى نظامى و غير نظامى ، از اين آبشخور مى نوشند و دشمنان يك ملّت و كشور ، از چنين منافقانى سود مى جويند. چنين است كه حضرت على عليه السلام ، نفاق را اوج خيانت دانسته اند. ۲

6 . حق كشى

زندگى در جامعه ، مسئوليت هايى را بر عهده هر عضو مى گذارد ، و افراد با عمل به آنها ، از احترام اجتماعى و قانونى برخوردار مى شوند. اين تعّهدات ، متقابل و بر اساس قاعده عمومى عدل و انصافند و با معيار و قاعده حق ، سنجيده مى شوند. اگر قواعد عمومى و مسئوليت هاى اجتماعى ، براى فردى غيرِ قابل قبول و يا همراهِ شك و ترديد باشد ، او مى كوشد تا هرگاه و هرجا و تا آن اندازه كه ممكن است ، از زير بار اين مسئوليت ها شانه خالى كند و حقّ و حقوق ديگر افراد اجتماع را نپردازد. اين حقوق ، چه مالى و چه معنوى ، تكاليفى را در پى دارد كه بر شخص ناهمگون با اجتماع سنگين مى نمايد. كسى كه فقط از روى حقارت و خوارى نفس ، با اجتماع همراهى مى كند و تنها در پى امنيّت خويش است ، نه به فرهنگ و آداب و قوانين اجتماع محلّ زندگى خود اعتقاد و علاقه دارد ، نه به امنيّت جامعه مى انديشد و نه به سامان يافتن آن اهميّتى مى دهد؛ به جهاد برنمى خيزد و حقوق و ماليات واجب خود را ادا نمى كند.
دو حديث گران بها از امام على عليه السلام ، ناظر به همين حالت ، در پاره اى از انسان ها است:
ـ به خدا سوگند، جز كافر منكر و منافق ملحد، امنيّت را از اهلش بازنداشت و حقّ را ازمستحقش دور نكرد. ۳
ـ پيامبر خدا از اين كه انسان زكات مالش را از رهبرش پوشيده بدارد، نهى كرد و فرمود: پوشيده داشتن آن، از نفاق است. ۴

1.حاطب بن أبى بلتعه ، كسى بود كه خبر لشكركشى پيامبر صلى الله عليه و آله را به مكّه ، در نامه اى نوشت و پنهانى براى مشركان مكه ارسال كرد. خداوند ، پيامبر صلى الله عليه و آله را از اين امر آگاه و ايشان هم امام على را مأمور دستگيرى پيك و گرفتن نامه كرد. اما حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، او را بدان سبب كه از بدريان بود ، بخشيد (ر. ك : بحار الأنوار ، ج ۲۱ ، ص ۱۱۲ ، ح ۵ ؛ تفسير القمى و مجمع البيان ، در ذيل آيه نخست سوره ممتحنة) .

2.غرر الحكم ، ج ۱ ، ص ۲۳۹ ، ح ۹۶۹ .

3.همان ، ج ۶ ، ص ۲۴۲ ، ح ۱۰۱۳۲ .

4.دعائم الاسلام ، قاضى نعمان ، ج ۱ ، ص ۲۴۵.

  • نام منبع :
    نسيم حديث
تعداد بازدید : 64892
صفحه از 369
پرینت  ارسال به