>

351
نسيم حديث

احسان منافقى نروى!» ۱ .
اين همه تحذير و هشدار ، تنها براى جلوگيرى از تبعيّت كوركورانه از منافقان و مصاحبت هميشگى با آنان است ، وگرنه گرفتن دانش ها و حكمت هاى عاريتىِ عالمِ منافق ، روا و بلكه مطلوب است. امام در سخن والايى ، حكمت را گمشده مؤمن مى داند و او را به اين گمشده سزاوارتر: «الحكمة ضالّة كلّ مؤمنٍ، فخذوها و لو من أفواه المنافقين».۲
آرى ، حكمت آموزى ، با قراردادن منافق به عنوان معلّم رسمى ، فرق مى كند. در تعلّم رسمى و مصاحبت هميشگى ، بخشى از روحيّات و اخلاق و آداب آموزگار به جوينده علم انتقال مى يابد و حتى اگر در ظاهر چنين ننمايد ، غير مستقيم و پنهانى به روح انسان نفوذ مى كند. از اين رو ، از معلّمِ منافق بايد حذر كرد. امّا سخنانِ گاه و بى گاه و تك گويى ها ، چنين خطرى ايجاد نمى كند ، و مشمول قاعده پذيرش حقّ از هركسى مى گردد و مصداق حديث : «انظر إلى ما قال و لا تنظر إلى من قال ؛ به آنچه مى گويد بنگر، نه آن كس كه مى گويد».۳
در زمينه نفاق سياسى نيز مى توان نمونه هاى تاريخى بسيارى آورد. حضرت على عليه السلام افزون بر ابتلا به منافقان آشكارى چون معاويه و طلحه و زبير و حاميان آنان ، به منافقانِ پنهان ، چون شبث بن ربعى ، ۴ عمرو بن حريث ۵ و ابو برده ۶ و از همه منافق تر ، اشعث بن قيس ، در داخل سپاه خود گرفتار بود. اشعث ، از سران قبيله كنده يمن و از مهم ترين منافقان روزگار خود بود. پس از اسلام آوردنش ، مرتدّ شد و چون سپاه خليفه اوّل ، محاصره اش كرد ، پس از فدا كردن هشتصد نفر از قبيله اش ، براى خود و ده نفر ديگر از خانواده اش ، امان گرفت و از اين رو ، نزد زنان قبيله اش ، به «عرف النار» كه كنايه از خيانتكار است ، ملقّب گشت.

1.بحار الأنوار ، ج ۷۵ ، ص ۳۸۴ ، ح ۷.

2.عيون الحكم و المواعظ ، ص ۲۲ ؛ غرر الحكم ، ج ۲ ، ص ۵۸ ، ح ۱۸۲۹ .

3.غرر الحكم ، ج ۳ ، ص ۴۴۲ ، و ج ۶ ، ص ۲۶۶ ، ح ۵۰۴۸ و ۱۰۱۸۹ ؛ مائة كلمه ، ص ۲۷ ، ح ۱۱ .

4.بحار الأنوار ، ج ۳۳ ، ص ۳۸۴ .

5.همان.

6.همان ، ج ۳۲ ، ص ۳۵۳.


نسيم حديث
350

از پيوستن به ايشان منع كرد ، امام او را بركنار كرد. ابوموسى ، مردى آراسته ظاهر و پوسيده باطن بود. امام در نامه عزلش ، او را مذموم و «مدحور» خواند ، كه برگرفته از تعبير قرآن در باره شيطان ، هنگام اخراج او از بهشت است.
حذيفه ، منافق شناس بزرگ صدر اسلام ، او را منافق مى داند و اين نكته را به شقيق و عمّار بازگو مى كند. شقيق مى گويد: با حذيفه در مسجد نشسته بوديم كه عبداللّه و ابوموسى وارد شدند. حذيفه گفت: يكى از اين دو منافق است. سپس گفت: عبداللّه شبيه ترين مردمان به پيامبر از نظر راه و نشان و سمت و سو است. ۱
عمّار نيز مى گويد از حذيفه ، سخن سنگينى شنيده ام. ويژگى نقل عمّار در صفتى است كه براى ابوموسى نقل مى كند. وى از قول حذيفه او را صاحب «بُرنس اسود» مى خواند. مى دانيم كه ناكثين صدر اسلام ، با كلاه بلند سياهى ، خود را از بقيه مردم متمايز مى ساختند و چهره عبادت و تقدّس به خود مى گرفتند؛ چهره اى كه مورد خطاب و عتاب بيانات امام على عليه السلام است. ۲
امام در نامه اش به محمّد بن ابى بكر ، هنگامى كه او را به جانب مصر روانه مى كند ، از همين منافقان برحذرش مى دارد و آن را بر هشدار پيامبر مبتنى مى كند كه فرمود: «من بر امّتم از مؤمن و مشرك نمى ترسم؛ چه ، مؤمن را خداوند با ايمانش باز مى دارد و مشرك را خدا به سبب شركش قلع و قمع مى كند. بلكه من از آن كس كه در درون منافق و به زبان عالم مى نمايد ، مى ترسم. آن چه [نيكو] مى دانيد ، مى گويد و آن چه منكر مى دانيد ، مى كند» . ۳
امام همچنين در وصيّتش به كميل كه افزون بر كمالات اخلاقى و عرفانى ، مدّتى ولايت «هيت» را در شمال غربى انبار به عهده داشت ، ۴ فرمان مى دهد از منافقان بپرهيزد و با خائنان مصاحبت نكند. ۵ نيز به يكى از شيعيانش مى فرمايد: «بكوش تا زير بار

1.سير أعلام النبلاء ، ج ۲ ، ص ۳۹۳ ، رقم ۸۲ ؛ تاريخ دمشق ، ابن عساكر ، ج ۳۲ ، ص ۹۳ .

2.موسوعة امام على بن ابى طالب فى الكتاب و السنّه و التاريخ ، ج ۱۲ ، ص ۴۴.

3.نهج البلاغة ، نامه ۲۷ .

4.موسوعة الامام على فى الكتاب و السنّة و التاريخ ، ج ۱۲ ، ص ۲۷۲.

5.بحار الأنوار ، ج ۷۷ ، ص ۲۷۱ ، ح ۱ ، و ج ۷۸ ، ص ۹ ، ح ۱۶ .

  • نام منبع :
    نسيم حديث
تعداد بازدید : 64596
صفحه از 369
پرینت  ارسال به