از خوش بينى بهره اى برگير تا با آن، دلت آرام گيرد و كارت پيش رود.
من لم يحسن ظنّه استوحش من كلّ أحد؛۱
كه اگر چنين نكنند و به همه بدبين باشند، از هرچيز و هر كس وحشت مى كنند و بدينسان تنها مى مانند.
انسان خوش بين ، هر صدايى را عليه خود نمى داند و هر حركتى را مخالف خود نمى پندارد و از اين رو ، نه مى ترسد و نه ناآرامى مى كند. او به ديگران اعتماد مى ورزد و در حلّ مشكلات خود از ديگران نيز يارى مى جويد ، و خود را در چنگال ترس و اضطراب و دورى از همگان گرفتار نمى سازد. او از شخصى سازى مشكلات خود و دورى از گروه و اجتماع ، خوددارى مى كند. چنين شخصى ، به انجام نرساندن كار و مسئوليت را زشت مى شمرد ، نه كمك خواستن از ديگران را.
گفتنى است دايره خوش بينى ، بسته به صلاح و فساد محيط و اجتماع ، تنگ و گسترده مى شود و اين عقل و خردِ انسان است كه با توجه به متغيّر مستقل خوبى و بدى جامعه ، بتواند متغير تابع آن ، يعنى خوش بينى و بدبينى را تنظيم كند. امام على عليه السلام فرمود:
إذا استولى الصلاح على الزمان و أهله ثمّ أساء رجل الظنّ برجلٍ لم تظهر منه حوبة، فقد ظلم، و إذا استولى الفساد على الزمان و أهله فأحسن رجلٌ الظنّ برجلٍ، فقد غُرِر؛۲هرگاه درستى و پاكى بر روزگار و مردمش حكمفرما شد، اگر كسى به ديگرى، بى آن كه گناهى از او پديدار شود، گمان بد برد، ستم كرده است و هرگاه فساد بر روزگار و مردم آن چيره شد، اگر كسى به ديگرى گمان نيك برد، فريب خورده است.
5 . بى تكلّفى
بسيارى از ما ، به هنگام رسيدن مهمانى غريبه و يا دوستى جديد ، خود را مرتّب مى كنيم ، اطاق را جمع و جور مى سازيم و دستى به سر و روىِ وسايل خانه مى كشيم. حتى گاهى در لحن گفتار خود ، تغيير مى دهيم و برخى واژه ها را به كار نمى بريم. تا اينجا ، خوب و طبيعى